قدس بر زبان شاعران جاری شد
راهنوا- همایش ادبی «قدس ما را آزاد خواهد کرد» با حضور شاعرانی از ایران و کشورهای منطقه عصر روز شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۵ در تالار مهر حوزه هنری برگزار شد.
در این همایش ادبی که با اجرای سعید بیابانکی همراه بود، چهرههایی چون مرتضی ضرابی، عباسعلی براتیپور، محمدرضا سرشار، مصطفی محدثی خراسانی، موسی بیدج، کمال شفیعی، محمدسرور رجایی، محمدجواد آسمان، سارا جلوداریان و شاعرانی از فلسطین و پاکستان حضور داشتند و به شعرخوانی و سخنرانی پیرامون مظلومیت مردم فلسطین پرداختند.
نخستین شاعری که در این مراسم به شعرخوانی پرداخت، کمال شفیعی بود. وی پیش از شعرخوانی در سخنانی عنوان کرد: کاش میشد به جای شعر، آزادی و امنیت را به فرزندان مظلوم فلسطین تقدیم میکردیم. کمال شفیعی شعرش را خطاب به رفیق صابر، شاعر عرب، خواند که این طور شروع میشد:
رفیق صابر
بلند شو
وسط معرکه شعری بخوان
لبنان دیگر عروس کشورها نیست
دارد گیسوان سیاهش را
در بوی نفت سیاه
و بخت سیاه دختران عرب پریشان میکند
در ادامه، سیداحمد حسینی متخلص به شهریار از شاعران پاکستانی غزلی خواند و نوبت به محمدجواد شاهمرادی (آسمان) رسید که برای شعرخوانی بیاید. او پیش از شعرخوانی، با اشاره به اینکه برای من و همنسلان من وقتی نام و یاد فلسطین مطرح میشود، یک حس تلخ در دلمان مینشیند، گفت: حس عذاب وجدان داریم از اینکه تنها میتوانیم شعر بگوییم و حرفی بزنیم در حالی که تنها با حرف زدن کاری درست نمیشود اما به عنوان یک شاعر تنها کاری که از دستم بر میآید این است که حرف بزنم. با این همه ناخشنودیم از اینکه همین کاری که از دستمان برمیآید هم گاهی به اطلاع مردم مظلوم فلسطین و حتی شاعران و ادیبان آن ها نمی رسد و آن ها از موج ادبیات معاصر ایران که درباره فلسطین ایجاد شده خبر ندارند.
عباسعلی براتیپور نیز شاعر دیگری بود که اظهار امیدواری کرد روزی شعر قدس در بیتالمقدس خوانده شود. او سپس ابیاتی از مثنوی بلندی که درباره قدس سروده است خواند. دکتر مجتبی رحماندوست، مصطفی محدثی خراسانی، حجتالاسلام سید عبدالله حسینی و محمدسلطان ابونصیر شاعر فلسطینی نیز در این مراسم، سرودههایشان با مضمون مظلومیت فلسطین را برای حاضران قرائت کردند.
سارا جلوداریان نیز از شاعران جوانی بود که با حضور در این مراسم، شعری را با مضمون قدس به شرح زیر خواند:
در این خاک مقدس دفن کردی باغ زیتون را
تو با چشم خودت دیدی بهار خفته در خون را
تو با چشم خودت دیدی که روح عشق را کشتند
الهی هیچ لیلایی نبیند داغ مجنون را
چه فرقی بود بین روز روشن با شب تاریک
که زیر شعلهی خورشید حس کردی شبیخون را
میان تلی از باروت و آتش طاقت آوردی
طبیبی نیست تا درمان کند این زخم گلگون را
چنان وابستهات هستم که در پای تو میریزیم
شکوه کوه الوند و خروش شط کارون را
من از ویرانههای دولت فرعون فهمیدم
که دست غیب یاری میکند موسی و هارون را
دوباره در پناه آسمانها خانه میسازی
دوباره روی ایوان مینشانی ماه گردون را
منبع: حوزه هنری
نظرات