پنجرهای به شعر علیرضا قزوه
راهنوا- در ایام دههفجر به معرفی و بازخوانی برخی از آثار استاد علیرضا قزوه؛ شاعر مطرح انقلاب که هنوز در میان ما حضور دارد پرداختهایم.
پنجرهای به شعر علیرضا قزوه
علیرضا قزوه در سال 1342 در شهر گرمسار متولد شد. وی از شاعران شاخص سالهای پس از انقلاب اسلامی به شمار میرود که در طول سالیان فعالیت ادبی خود همواره از چهرههای تاثیرگذار این عرصه بوده است. علیرضا قزوه که تقریبا در همۀ قوالب ادبی طبعآزمایی کرده است همواره از مهمترین شاعران دورۀ خود بوده است و بر شعر بیشتر شاعران نسلهای بعد از خود تاثیر گذاشته است.
قزوه در این سی سال از فعالترینهای شعر نسل انقلاب بوده است، هم در حوزه سرایش، هم در حوزه تألیف و گردآوری و هم در حوزة فعالیتهای مطبوعاتی و مدیریتی.
برخی از فعالیتهای جانبی قزوه در عرصه ادبیات عبارتند از: مسئولیتهای مختلف در واحد ادبیات (شعر) حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، صفحه ادبی روزنامه اطلاعات (بشنو از نی)، رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در کشور تاجیکستان، کنگره سراسری شعر دفاع مقدس، جشنواره شعر فجر ،مرکز تحقیقات فارسی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دهلی نو و…
تا به حال شش دفتر شعر مستقل از علیرضا قزوه منتشر شده است که به ترتیب عبارتند از: «از نخلستان تا خیابان» (1368)، «شبلی و آتش» (1373)، «این همه یوسف» (1376)، «عشق علیه السلام» (1384)، «با کاروان نیزه» (1384)، «صبح بنارس» (1391). به غیر از دو کتاب «این همه یوسف» که مثنویای است منظومه وار درباره شهيد يوسف كلاهدوز و سي تن از شهداي جنگ تحمیلی و ترکیب بند عاشورایی «با کاروان نیزه» عمده شعرهای این کتابها در قالب غزل و سپید سروده شده است و همچنین به صورت پراکنده شعرهایی نظیر قصیده، رباعی، دوبیتی، ترانه و نیمایی نیز دیده میشود.
در طول بیش از دو دهه شعرسرایی علیرضا قزوه، چندین بار گزینه شعرهای وی توسط انتشاراتهای مختلف به چاپ رسیده است که میتوان به کتابهای «گزیدۀادبیات معاصر نشر نیستان» (1378)، «قطار اندیمشک وترانههای جنگی» (1384)، «سوره انگور» (1387)، «انگشتری سوم خاتم» اشعار آئینی (1389)، «چمدانهای قدیمی» گزیده غزل (1391) و «صبحتان بهخیر مردم» مجموعه غزل (1393) اشاره کرد.
نمونه شعر علیرضا قزوه
غزل: بیشک علیرضا قزوه از شاخصترین غزلسرایان سه دهه اخیر است که همواره در این زمینه تاثیر گذار بوده است. توانایی قزوه درسرایش غزل به حدی است که بسیاری از صاحب نظران اشعار نوی او را (با وجود اهمیت و تأثیر ویژهای که برجریان شعر انقلاب گذاشته است) انحراف اصلی از مسیر شاعریش میدانند و او را شاعری غزلسرا میدانند.
به هر روی سه شعر زیر نماینده غزل سرایی قزوه در سه دورهی شاعری وی است. غزل «دسته گلها» از کتاب «از نخلستان تا خیابان» مربوط به دوره اولی شاعری قزوه در اواخر دهه 60 است که دارای مضامین صریح اعتقادی و اعتراضی است. غزل «مشرق تبسم» از کتاب «شبلی و آتش» سرآغاز دوره دوم غزل سرایی قزوه است که شاعر در این غزلها از صراحت دوره اول میکاهد و به نوعی به غزل با فضای عرفانی روی میآورد، غزلهای «عشق علیه السلام» اوج این دوره از غزلسرایی قزوه است و آخرین شعر با عنوان «چمدانهای قدیمی» نماینده دوره آخر است که غزلهای دفتر «صبح بنارس» را شامل میشود. قزوه در غزلهای این دفتر به نوعی، به اعتدال میان دوره اول و دوم غزلسرایی خود میرسد.
دسته گلها
دسته گلها دسته دسته میروند از یادها
گریه کن ای آسمان در مرگ طوفانزادها
سخت گمنامید اما ای شقایق سیرتان
کیسه میدوزند با نام شما شیادها
با شما هستم که فردا کاسۀ سرهایتان
خشت میگردد برای عافیت آبادها
غیر تکرار غریبی،هان چه معنا میکنید
غربت خورشید را در آخرین خردادها؛
با تمام خویش نالیدم چو ابری بی قرار
گفتم ای باران که میکوبی به طبل بادها
هان! بکوب اما به آن عاشقترین عاشق بگو!
زندهای، ای زندهتر از زندگی در یادها
مثل دریا ناله سر کن در شب طوفان و موج
هیچچیز از ما نمیماند مگر فریادها
***
مشرق تبسّم
با دل شکسته رفتم، رو به مشرق تبسّم
ناگهان رسیدم اینجا، صبحتان بخیر، مردم!
دیشب از شما چه پنهان، سر زدم به کوی مستان
گفتم: السلام یا می! گفتم: السلام یا خُم!
ساقی قدح به دستان، خنده زد به روی مستان
یعنی اجر می پرستان، پیش ما نمیشود گم
عاشق و درازدستی، مستی و سیاه مستی
آدم و دوباره عصیان، آدم و دوباره گندم …!
عقل، هیزم است، هیزم؛ عشق آتش است، آتش
آتش آورید، آتش! هیزم آورید، هیزم!
***
چمدانهای قدیمی
بعد رفتم به سراغ چمدانهای قدیمی
عکسهای من و دلتنگی یاران صمیمی
روزهایی همه محبوس در انباری خانه
خاطراتی همه زندانی در دفتر سیمی
رفته بودم به چهل سالگی غربت بابا
با همان سوز که میگفت: خدایا تو کریمی
مشهد و عکس پدر، ضامن آهو و دل من
گریه هم پاک نکرد از دل من گرد یتیمی
تازه همسایۀ باران و خیابان شده بودیم
کاشی چاردهم روبروی کوی نسیمی
عشق را تجربه میکردم در ساعت انشا
شعر را تجزیه میکردم در دفتر شیمی
نامهایی که نه در خاطره ماندند و نه در دل
ساعت جبر شد و غرغر استاد عظیمی
اردوی رامسر و گم شدنم در شب مجنون
رقص موسای عرب، خندۀ مسعود کریمی
این یکی هست ولی از همۀ شهر بریده
آن یکی را سرطان کشت، سلامی … نه، سلیمی
این یکی عشق هدایت داشت با عشق فرانسه
آن یکی قصهنویسی شد در حدّ حکیمی
آن یکی پنجرهای وا کرد از غربت فکّه
این یکی ماند گرفتندش در خانۀ تیمی
این یکی باز منم شاعر دلتنگی یاران
این یکی باز منم در چمدانهای قدیمی…
شعرسپید
در اواخر دهه شصت قزوه نه به خاطر اشعار کلاسیک نظیر غزل و دوبیتی و رباعیش بلکه به واسطه چند شعر سپید بلند خود را به عنوانی شاعری جدی به جامعه ادبی شناساند. این اشعار که درونمایی اجتماعی و رویکردی اعتراضی داشت به سرعت در محافل ادبی مطرح شد و حتی موجب به وجود آمدن مشکلاتی برای شاعر شد. مهمترین شعر این دسته از آثار قزوه شعر بلند «مولا ویلا نداشت» است که در دفتر «از نخلستان تا خیابان» آمده است.
این شعر معروف چنین آغاز میشود:
گفتم: چیزی بخوان.
گفت: شرمندهام.
یک سال است چیزی نگفتهام.
گفتم: برای عاطفهای که در ما مرده است
رحم الله من یقرء الفاتحة مع الصلواة!
***
گفتم: چیزی بخوان.
گفت: رویم سیاه،
آخر میدانی که . . .
گفتم: میدانم خشکسالی است
اما در کیفهای سامسونت هم
یک خروار مضمون ناب نهفته است.
امسال شعرها چنگی به دل نزد
رباعیها مثل هم بود
بعضی خودشان را کشف کردند
بعضی خودشان را باور کردند
بعضی خودشان را گم کردند
بعضی در مصاحبههایشان خودکشی کردند
***
شاعران پروازی
هتل بازی
آدمهای از خود راضی
دکههای سکهسازی!
اصلاً مردم حق دارند کاسه «انوری» را بر سرتان خرد کنند
کارمندان هنر فقط گزارش کار پر میکنند
وقتی تابوت عاطفه بر زمین مانده بود
جمعی به جیغ بنفش میاندیشیدند
و برای کشف زوزه صورتی
***
هفت مرتبه «الیوت» و «اکتاویو پاز» را ورق میزدند
چقدر وقت ما صرف آدامسهای بادکنکی شد
بعضی شعرهایشان را
به مینا و سوزی تقدیم میکردند
احمقترها برای گرفتن نوبل
به شبکههای بیبیسی و واشنگتن دخیل میبستند
ترکیببند
در دفترهای شعری علیرضا قزوه اشعار آئینی زیادی دیده میشود که بعضیهایشان از بهترین شعرهای آئینی سالهای اخیر هستند، به ویژه بسیاری از غزلهای دفتر شعر «عشق علیه الاسلام» که مطلع برخی از این آثار شاخص عبارتند از: «ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بود/ ابرهای خونفشان کربلا، اشکهای حضرت امیر بود»، «نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوا/ فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا»، «شور به پا میکند خون تو در هر مقام/ میشکنم بیصدا در خود هر صبح و شام» و …
اما اثری که باعث تشخص شعری علیرضا قزوه در ادبیات آئینی معاصر شد ترکیببند عاشورایی «با کاروان نیزه» است که در چهارده بند و در اقتفای ترکیببند مشهور محتشم کاشانی سروده شده است. پس از این شعر بود که شاعران دیگری نیز به سرایش شعر عاشورایی در این قالب پرداختند. درادامه بند دوازدهم این شعر را میخوانیم:
گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!
مولا نوشته بود: بیا ای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود
مولا نوشته بود: بیا دیر میشود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود
مکتوب میرسید فراوان ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود
اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه اش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود
یک دشت، سیب سرخ به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش به رسیدن رسیده بود
منبع: شهرستان ادب
نظرات