هرگز به «هنر برای هنر» اعتقادی نداشتهام
آقای آبینانتی، لطفاً راجع به سابقه هنریتان در عرصه موسیقی توضیح بفرمایید.
من در شیکاگو بزرگ شدم. مذهبم کاتولیک است اما چندان قرص و محکم نیست. در دوران مخالفت با جنگ ویتنام به اندیشههای چپ گراییدم که تجربهاش را همچنان حفظ کردهام. موسیقی را از سن هشت سالگی آموختم. در گروه نوازندگان مدرسه تروهبون میزدم و دروس نظری پیشرفته موسیقی را خارج از مدرسه میخواندم و با یکی از اعضای سمفونی شیکاگو در هنرکده موسیقی آمریکا تحصیل میکردم.
آموزش آهنگسازی را در سال ۱۹۷۵ بهطور خصوصی در محضر رالف شیپی و بعدها بنجانستون دنبال کردم. موسیقی این دو استاد بینهایت ابتکاری، بدیع و بسیار متفاوت بود… این واژهها برای من در حکم استعارههایی بودند که اندیشه و کار موسیقی خود را بر آنها بنا گذاشتم. همواره میاندیشیدم که گرایش فرهنگ و هنر به تصویرپردازی سیاسی موجب غنای هر دو مقوله میشود.
هرگز به «هنر برای هنر» اعتقادی نداشتهام. این مفهومی است که تقریباً منسوخ شده است. به نظر من، موسیقی را باید برای کسانی که به آن محتاجند ساخت و نه برای تفاخر طبقه متوسط.
من الگویم را از کورنلیوس کاردو (۱۹۸۱ ـ ۱۹۳۶)، مارکسیست بریتانیایی، گرفتم. او از عملگرایان سیاسی بود که موسیقی برایش در درجه دوّم اهمیت قرار داشت و خود نیز شخصاً گرایش او به مائوئیسم را نپسندیدم هر چند که بعدها از این طرز تفکر دست شست. با او در سال ۱۹۷۵ و ۱۹۸۱ ـ سال درگذشت یا شاید قتلش ـ در لندن ملاقات کردم.
در سال ۱۹۸۹ با ارکستر شیکاگو چیمبر به آلمان شرقی سفر کردیم و چهار آهنگ خود را در یازده شهر آن کشور اجرا کردم. هر یک از این چهار آهنگ را به کمک یک زنِ تصنیفساز از چهار فرهنگ و تاریخ مختلف ساختم: آلفونسینا استورنی (آرژانتین)، مارگارتا دارسی (ایرلند شمالی)، الزا مورانته (ایتالیا)، و سیمونه دوبوآر. در لندن، بلژیک، فرانسه و آلمان اجرای تکنوازی پیانو داشتهام.
ممکن است درباره سبک موسیقیتان و ژانرها و سبکهایی که بر کار شما مؤثر بودهاند توضیح دهید؟
سبک موسیقی من اساساً غنایی است و به شدت از ملودیهای خاورمیانه تأثیر پذیرفتهام. هیج بعید نیست خون عرب در رگهایم جاری باشد زیرا نیاکانم اهل سیسیل ـ که حوالی قرن دهم تحت تسلط فرهنگ عربی قرار داشت ـ بودهاند. هنوز در سیسیل مسجد وجود دارد. این جزیره در طول تاریخ دستبهدست شده و تا امروز غبار فقر را بر چهره خود دارد. شاید طبیعت انعطافناپذیرم از همینجا سیراب شده باشد یا ممکن است اینطور نباشد.
با نوآوریهای تکنیکی در سیستمهای مختلف کوک موسیقی در فرهنگهای مختلف، کمک تکنولوژی الکترونیکی و رایانهای به موسیقی و تکنیکهای گسترده آلات موسیقی به خوبی آشنا بوده و از ردیفهای غنایی مکرراً استفاده کردهام اما به طنین، به رنگ موسیقی خیلی علاقهمندم. چگونه صدا درآمدن و در گوش نشستن بسیار مهم است.
اجرای موسیقی من فوقالعاده دشوار است، خیلی باید تقلا کرد و شخصاً عقیده دارم که یک قطعه موسیقی باید از هر جهت برای شنونده و اجراکننده آموزنده باشد. موسیقیدان برای یاد گرفتن موسیقی من یا موسیقی هر کس دیگری باید وقت زیادی بگذارد. البته این وضعیت در زمانهای که ارزش و جذابیت آفریدههای هنری را بازار، سرعت و محبوبیت تعیین میکنند، کمی آرمانی به نظر میرسد. اکنون از زبان موسیقیایی فوقالعاده پیچیدهای در تصانیفم استفاده میکنم.
آیا این مقوله در «جنین» هم رعایت شده است؟
در این اثر که با پیانو اجرا میشود کمی بداههنوازی کردم و قرار بود یک قطعه هنری ضبطشده باشد، ژانر کاملاً متفاوت از آهنگسازی. به اعتقاد من موسیقی با یک زبان پیچیده به طبیعت نزدیکتر است. پیچیدگی زبان باعث میشود آفریننده به موقعیتها و عرصههای جالبی کشانده شود. مثلاً، من به فراکتالها، توپولوژی، جبر و هندسه خیلی علاقهمند شدهام، به فضاهای خیالی میاندیشم و ضرباهنگهای پیچیدهای به تدریج میسازم و از آنها برای تصنیف بهره میگیرم. هر چند این کار چندان بدیع نبوده و جزء شیوههای رایج است اما هنوز جای توسعه دارد زیرا اکثر آهنگسازان امروزه فقط میخواهند معروف باشند؛ در یک کلام: نازل و سطحی.
من یک کنسرت مجلسی با دو پیانو، سازهای زهی و بادی به نام (Znoi) دارم. شیفته فرآیند گرما هستم. سوختن سپر سرامیکی فضاپیما در بازگشت به زمین حین عبور از جوّ در عین خشونت میتواند زیبا باشد. من امواج گرما را با موسیقی پیوند میدهم. موسیقی ارتعاش است. گرما از یک سو ویرانگر است و از سوی دیگر طراوتبخش زندگی. یقیناً میتوانید حرارت و امواجش را ببینید؛ قضیه اینجاست که این اندیشه چگونه به شیوهای واقعی به موسیقی تبدیل شود. چندی است کار بر روی قطعهای برای خان یونس ـ شهری در غزه که مردم بیگناهش را قتل عام کردند ـ شروع کردهام. این قطعه کاملاً برخلاف قطعه «جنین» تصنیف شده و با سه پیانو و سازهای زهی اجرا میشود.
تصنیف «جنین» چگونه احساسات برآمده از منازعه اسرائیل و فلسطین را بیان میکند؟
من در این منازعات سیر میکنم، حوادث و تاریخش را هر روز پی میگیرم و به اینگونه است که استنباط خود را در موسیقی میگنجانم. شما در مقام خالق آهنگ میکوشید از بطن زندگی مردم و تقلّایشان مفاهیم و قالبهایی را که معادل اوضاع وخیم زندگی فلسطینیان است پیدا کنید.
مهمترین وجه موسیقی «جنین» اجرای طولانی آن ـ تقریباً یک ساعت ـ است و چنین چیزی برای موسیقی کلاسیک نشان از اهمیت والا و ارزشمندی هدف است؛ چالش حفظ علاقه به چنین اجرای بلندی به کنار. زندگی مردمی که هر روز تحقیر میشوند. «جنین» دارای یک زیبایی کلاسیک است. از اصوات زشت پیانو خبری نیست و این زیبایی همان حرمتی است که هر ملتی مطالبه میکند. زیبایی، یک قالب امید است.
نظرتان را درباره درگیریها بیان کنید.
جریان این منازعات را سالهاست که تعقیب میکنم و راهنمایم عمدتاً نوشتههای نوآم چامسکی، ادوارد سعید، امیرا هاس، یوری آونری و سمیر امین بودهاند.
راه حل عادلانه فلسطین را تشکیل یک دولت فلسطینی در تمام کرانه باختری، غزه و بخشهایی از بیتالمقدس میدانم، بدون اشغالگری یا قید و شرط. اسرائیل به عقیده من یکی دیگر از موقعیتهای استعماری بعد از استعمار آفریقا و آسیا توسط اروپائیان است.
این رژیم به منزله نماینده نظامی آمریکا برای کمک به کنترل نفت، منطقه سوقالجیشی خلیج فارس و تأمینکننده منافع نظامی آمریکاست. اسرائیل طبیعتاً دولتی دستنشانده و نوکرصفت میخواهد نه یک دولت مستقل؛ فلسطینی را میخواهد که قادر به کنترل و تسلط بر آن باشد.
اختصاصاً چه چیزی سبب شد برای «جنین» آهنگ بسازید؟
عکسهای بمباران هوایی جنین و کشتار مردم این شهر توسط اسرئیل را در نشریه فاینشنال تاتمیز لندن دیدم. از این همه جنایت به شگفت آمدم. تهاجم اسرائیل یکی از شیوههای قدرتمندان برای حل قضیه است.
به عقیده شما هنر چگونه میتواند در سیاست نقش ایفا کند؟
قدرتِ هنر در اینجاست که دیدگاههای مردم یا زندگیشان را به نحوی ـ حتی کم و ناچیز ـ تغییر دهد لکن این امر همیشه ممکن نیست. هنر همواره جنایتها و فجایع را در طول تاریخ تفسیر و تعبیر کرده است. تابلوی گرنیکا اثر پیکاسو و بلایای جنگ اثر «گویا»، مربوط به اشغال اسپانیا توسط فرانسه، دو نمونه برجستهای است که به آنها اندیشیدهام. به عقیده من وظیفه هنر، مورد خطاب قرار دادن اوضاعی نظیر اوضاع جنین است. حال باید ببیند چگونه میتواند از زاویه جنین یک صبرا و شتیلا یک اثر هنری بیافریند.
هنر هر چند که در جوار این رویدادها باشد باید واکنش نشان دهد. باید صاحبنظران بیشتری درباره فلسطین اظهار نظر کنند مانند کسانی که در اوایل دهه ۱۹۶۰ درباره الجزایر لب به اعتراض میگشودند، یا آفریقای جنوبی، ویتنام، رواندا، بوسنی و کوزوو. هنرمندان طبیعتاً بر طنین صدای یک مبارزه، یک آرمان میافزایند و بدین ترتیب تشخیص محتوای احساسی آن مبارزه یا آرمان آسانتر شده به تعمق و عملگرایی منجر میشود.
منبع: مجلهی سوره/دورهی چهارم/شماره 17
نظرات