قصیده «علیرضا قزوه» برای «مرتضی سرهنگی»
راهنوا- «علیرضا قزوه» به مناسبت نکوداشت مرتضی سرهنگی و ۶۳ سالگی ایشان قصیدهای در ۶۳ بیت سرود.
قزوه در مراسم نکوداشت سرهنگی درباره این قصیده گفت: « به احترام مرتضی سرهنگی که رهبر معظم انقلاب فرموده بودند: اگر شاعر بودم قصیدهای برای ایشان میسرودم، ضمن احترام به مقام والای ادبی رهبر معظم انقلاب، و حرمتی که برای شعر و ادبیات مقاومت قائلند، وظیفه خود دانستم تا در آغاز ۶۳ سالگی عمر پربرکت جناب آقای سرهنگی این قصیده را در ۶۳ بیت تقدیم محضرشان کنم.»
در ابتدا هماره از خدا بگو
نه از هوس بگو نه از هوی بگو
شروع هر قصیده نام پاک اوست
ز کبر درگذر ز کبریا بگو
نیایش است و حمد اول کلام
قنوت عاشقی ست، ربنا بگو
چو مدح انبیا و اولیاست فرض
مدیح اولیا و انبیا بگو
به مدح احمد آخرین پیامبر
قصیدتی به نعت مصطفا بگو
بیا به مدح روشنی غزل بخوان
نه از حرامیان که از حرا بگو
ز کشتگان بدر و از احد بخوان
ز تشنگان چشمه ی بقا بگو
علی ست شیر شرزه ی سخنوری
هزار بیت نذر مرتضی بگو
هنوز آتش است و شعله های در
ز گریه های سوره ی حیا بگو
هنوز زهر می دهند اشقیا
ز درد و داغ و آه مجتبی بگو
هنوز در محاصره ست نینوا
ز کشتگان دشت کربلا بگو
سر حسین را به نیزه می برند
برایم از شهید سرجدا بگو
ز مشهدالرضای راویان فتح
بیا و از حماسه ی رضا بگو
ز تشنگان حجه الوداع مهر
ز کشتگان آخرین منا بگو
دعای دست ما برات کربلاست
بیا و از اجابت دعا بگو
**
رسید اشارتی ز پیر و میر ما
قصیدتی برای مرتضی بگو
تو کیمیافروشی ای شهیدمرد
به قلب مردگان ز کیمیا بگو
دوباره خاک جبهه را سرند کن
دوباره از صفای بچه ها بگو
از اولین شب هجوم دشمنان
از ابتدا بگو، از انتها بگو
ز تنگه ی ابوغریب و حاجیان
میان تنگه ها ز تنگنا بگو
به گوش ما کلام آشنا بریز
به چشم ما حدیث توتیا بگو
بجا نگفته اند دیگران اگر
تو خود بیا و جابه جا، به جا بگو
صدای ما گرفته در گلوی مان
تو از زبان ما سخن رسا بگو
تویی معلم نخست خاطرات
به وارثان از اولین هجا بگو
ز تاخت ها که تازیان نموده اند
به پارسادلان پارسا بگو
ز “سجن الرشید” و آن سیاه چال
برای مردم از شکوه “دا” بگو
تو استخوان شکسته ی زمانه ای
بیا و از “همافر” و هما بگو
تو مرتضایی و علی علی به لب
تو ایلیاتی یی از ایلیا بگو
به دردهای بی دوا دوا بده
ز خوف گفته اند، از رجا بگو
مباد عهد انقلاب بشکند
تو مرد انقلابی از وفا بگو
جهان پر از جواب های تازه است
بیا ز چون و چند و از چرا بگو
به منطق قدیم عاشقان نگر
ز “کیف” و “کم” ز “این” و از “متی” بگو
ز آرزوی عاشقان غزل بخوان
ز “لیتَ” و “لعّل” و “عَسی” بگو
هر آنچه را که گفته و نگفته اند
از آشکارهای در خفا بگو
جهان پر از فغان طبل جنگ شد
“ز جغد جنگ و بانگ مرغوا” بگو
جهان فرو شده ست در فریب ها
بیا و از فراست و فرا بگو
بگیر نبض مردگان خاک را
چو بوعلی ز حکمت شفا بگو
ز درد پیش اهل درد دم بزن
کلام بوعلی به بوالعلا بگو
به گریه های عاشقان نگاه کن
ز رمز و راز مجلس عزا بگو
ز نیل و دجله و فرات قصه کن
ز معجزات موسی و عصا بگو
دمی ز ناله های مادران بخوان
کمی ز ضجه های جانگزا بگو
در این تلاطم پر از فریب و رنگ
ز بانگ آشنای ناخدا بگو
چه باک از خدایگان بی خدا
به کفر بی وجود ناسزا بگو
زمین هنوز در تب مباهله ست
هزار بار لعن اشقیا بگو
به من رسید آن پیام آشنا
به گوش جان حدیث آشنا بگو
ز پیر و میر ما اشارتی رسید
چکامه ای به نام مرتضی بگو
مدیح هیچ زنده را نگفته ام
به من کسی نگفته از کجا بگو
نه این حدیث من نبود از شماست
تو خود حدیث خویش را بیا بگو
**
تو مرتضاستی ز مرتضی بگو
ز “انما” بخوان، ز “هل اتی” بگو
ز کشتگان بخوان و بارها بخوان
ز عاشقان بگو و بارها بگو
بلال شو رها ز قید سین و شین
ز “نور” و “نصر” و “فتح” و از “سبا” بگو
هر آنچه را که دیده ای به ما رسان
هر آنچه را شنیده ای هلا بگو
تویی تو از قبیله شهادتین
به آنچه کفر گفته است “لا” بگو
به ما غروب های دل گرفته باز
نشانی از طلوع دلگشا بگو
زمین پر از خیانت و فریب شد
از این جهان غرق ماجرا بگو
ز عطر کربلا و کوفه و نجف
ز نور کاظمین و سامرا بگو
دمشق را و زینبیه را ببین
ز حمص و لاذقیه و حما بگو
تو همدلانه عاشق ولایتی
هماره از ولی و از ولا بگو
**
به همتش هزار آفرین نثار
به غیرتش هزار مرحبا بگو
به آن که مرد خاطرات جبهه هاست
ز جان و دل دعا کن و دعا بگو
خدا نگاه دارش از گزند باد
رسیده ختم کار “اهدنا” بگو
در ابتدای شعر گفتم از خدا
بیا در انتها هم از خدا بگو
رسیده ای به سن و سال مصطفی
سلام ها به ختم انبیا بگو
نظرات