علیرضا قزوه
علیرضا قزوه سال ۱۳۴۲ در سرمای زمستان گرمسار به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی، حوزههای علمیه را برای ادامه تحصیلاتش برگزید و به فراگیری ادبیات عرب پرداخت. مانوس بودن با ادبیات حوزوی در سالهایی که با نخستین تجربههای جدی قزوه در زمینه شعر همراه بود، سبب پیدایش زبان گفتاری خاصی در اشعار او شد و واژگان و ترکیبات بدیعی در اشعارش یافت شد که ریشه در ادبیات حوزه داشت. اتفاقی که خیلی زود نام علیرضا قزوهی جوان را در کنار نام بزرگان دههی شصت شعر کشور قرار داد. این سیر صعودی در اشعار قزوه و خلق آثار درخشان در زمینهی ادبیات دفاع مقدس، او را در زمرهی شاعران متعهد و موفقی قرار داد که آن سالها جریانی عظیم در ادبیات کشور با نام «شعر انقلاب» پدید آورده بودند. جریانی که از سرآمدان آن سلمان هراتی، سید حسن حسینی، قیصر امینپور و… بودند.
سال ۱۳۶۸ مجموعهی «از نخلستان تا خیابان» قزوه منتشر شد؛ مجموعهای که برای نخستین بار از زاویهای جدید به دفاع مقدس پرداخت. در این مجموعه اشعار به وصف و معرفی اتفاقات ماورایی و احساسی جنگ تعلق ندارد، بلکه بیانی است از واقعیات جنگ؛ اتفاقات تلخ و شیرین آن و پر است از کنایههایی که به روزگار پس از دفاع مقدس برمیگردد و به انقاد از فراموشی های زمان دفاع برمی گردد. پس از آن قزوه ادامهی تحصیلات خود را در دانشگاه گذراند و لیسانس حقوق قضایی را از دانشگاه قم دریافت کرد. کارشناسی ارشد ادبیات فارسی را از دانشگاه آزاد تهران و دکترای خود را از دانشگاه ملی تاجیکستان اخذ کرد.
اشعار علیرضا قزوه در دهههای متفاوت قابل بررسی است. دههی شصت همانگونه که بیان شد بیشتر به بیان حماسه و ایثار پرداخته است؛ هرچند کنایهها و انتقادات دردآوری در بسیاری از آنها نهفته است:
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
شب و نالههای نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو
…
مرا کشت خاموشی نالهها
دریغ از فراموشی لالهها
کجا رفت تأثیر سوز دعا؟
کجایند مردان بی ادعا؟
و یا:
وقتی دل شکسته نیستان غربت است
تنها بهشت گم شدهی ما عدالت است
ای قاتلان عاطفه اینجا چه میکنید؟
اینجا که جای پای شهیدان غربت است…
دههی هفتاد را به نوعی میتوان از بهترین سالهای شاعرانگی علیرضا قزوه خواند؛ سالی که اشعار ماندگاری از این شاعر منتشر شد. این اشعار درخشان بیشتر در حوزهی شعر آیینی بودند و البته این موضوع را نباید نادیده گرفت که قزوه همچنان شاعر دفاع مقدس است:
نه سارهای و مریم، نه آسیه و حوا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا…
اگر شبیه کسی باشی شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیهی تطهیری، شبیه سورهی اعطینا
و یا این غزل زیبای دیگری که حاصل تفکر عمیق شیعه نیز میباشد:
ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بود
ابرهای خونفشان نینوا، اشکهای حضرت امیر بود
…
هان! هبا شدید، هان! هدر شدید، مردم مدینه! بیپدر شدید
این صدای غربت مدینه بود، این صدای زخمی بشیر بود
و یا نمونهی دیگر:
…
مگر در جستجوی ربنای تازهای باشیم
وگرنه صد دعا زین دست، یک نفرین نخواهد شد
مترسانیدمان از مرگ، ما پیغمبر مرگیم
خدا با ما که دلتنگیم، سرسنگین نخواهد شد
به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعلهور در باد
بگو تا انتظار این است، اسبی زین نخواهد شد
دههی هشتاد تجربیات قزوه را میتوان به دو دسته تقسیم بندی کرد، اشعاری که کلاسیک هستند و همچنان همان راهی را میروند که سالها حاصل طبع قزوه بوده است. همچون دو ترکیب بند عاشورایی و فاطمی او؛ دیگر دسته تداوم اشعار سپید او و به نوعی جدیتر پرداختن به اشعار سپیدی است که خاص خود قزوه است. مروری میکنیم ابتدای این متن را، آنجا که شاعر را زبان گویای جامعه و همراه همیشگی مردم کشورش در خوشیها و ناخوشیها خواندیم؛ بیشتر اینکه علیرضا قزوه جزو این شاعران قلمداد میشود، همین اشعار سپیدی هستند که با استفاده از واژگان و کلامی خاص به سبک و سیاق اشعار قزوه تبدیل شدهاند و این نوع سخنپردازی نه تنها در دههی هشتاد که از آغاز با قزوه بوده است. نمونهی برجستهی آن شعر زیبای «مولا ویلا نداشت» است که بسیار خواندنی و دلنشین است:
…
مادرم دفترچه خدمات درمانی ندارد
و همیشه ابوالفضل به دادش میرسد
او برای شهیدان اشک میریزد
حلوا میپزد
و به ما یاد میدهد که چگونه شبهای جمعه
با چهار قاشق حلوای نذری سیر شویم.
او قبر شهیدان را با دست میشوید،
بوی فقر و غربت
تمام پرچمهای سبز و سرخ را به بوسه میگیرد
وقتی باد چادر وصلهدارش را تکان میدهد…
دور شدن از آرمانهای انقلاب، تضاد فقر و غنا، دغدغهی عدالت و… مبانی اصلی اینگونه اشعار قزوه هستند و به نوعی میتوان او را آغازگران این حرکت نامید. این اشعار متولد سالهای پایانی دههی شصت و آغاز دههی هفتاد است؛ سالهایی که به دلیل نبود رسانه و عدم استقلال رسانههای موجود، کمتر به موضوعات اینچنین توجه میشد و هنگامی که قزوه این اشعار را میسرود در سطح جامعه تاثیر مستقیم میگذاشت و به نوعی اشعارش تریبون دلسوزان انقلاب بود:
من خبر موثق دارم
هنوز در بیمارستانهای بلوار کشاورز
هیچ کشاورزی پذیرش نمیشود!
و با پول بیت المال
رپرتاژ تسلیت چاپ میکنند.
بیایید به دلار ها
به چشم یک اجنبی نگاه کنیم
بیایید با ماشین بیت المال
به خانهی باجناقمان نرویم.
بیایید مظلومیت علی(ع) را صادر کنیم
و صداقت امام را
بیایید استقلال را
در ورزشگاه آزادی جستجو نکنیم
باور کنید حمامهای سونا
ما را بیبخار بار میآورد!
دریغا که هنوز شاعری
خود را به آب و آتش میزند
و آب از آب تکان نمیخورد!
همانگونه که گفته شود در دههی هشتاد نیز قزوه بسیار در این زمینه تلاش داشت و آثار متفاوتی را از خود به جا گذاشت. در اینکه تا کجا مرز شعر و شعار در نوع سرودهها رعایت میشود بحث طولانیای نیاز است اما حضور به موقع در موارد حساس و سخن گفتن با جرأت از ویژگیهای ممتاز آن است. سخنی که بسیاری نه تنها جرأت بیان آن را ندارند بلکه هرگز به آن حتی فکر هم نخواهند کرد!
تنها تو ماندهای نصرالله!
پس شمشیر را پس بگیر و
اسب را پس بگیر و
شریعه را پس بگیر و
غیرت عربی را پس بگیر
که پادشاهان عرب
شیهه اسبان مردهاند!
و دههی نود که همچنان سرایش شعرهای سپید از این دست ادامه دارد و اتفاق دیگر شعری برای قزوه حضور او در هند است و گره خوردن طبعش با ادبیات نازک خیالانهی آن دیار، چنانکه اینروزها گاه بیدلانه میسراید و گاه در هوای شعر معاصر تنفس میکند و این رهایی از قید و بندها رایج، سوغات مناسبی است از هندوستان:
…
مرید غیرتم، از خود گذشتن رفت از یادم
شهید حیرتم در خون تپیدن شد فراموشم
صدای سرمه چشمت گلوی دیدهام را سوخت
که از شرم تماشایت شنیدن شد فراموشم
دگر زیر سر من بالشی از گریه بگذارید
چهل سال است راحت آرمیدن شد فراموشم
اگر گفتند نامت چیست در غوغای من ربّک
بگو من هم ملک بودم، پریدن شد فراموشم
علاوه بر غزل و اشعار سپید، قصیده، ترانه، رباعی و دوبیتی و دیگر قالبها نیز در اشعار علیرضا قزوه به چشم میخورد و حاصل سالها طبعآزمایی قزوه در زمینهی شعر و حضور در ادبیات، بیش از چهل کتاب شعر و نقد و سفرنامه و نثر و تحقیق میباشد. در این بین کتابهای: «از نخلستان تا خیابان»، «شبلی در آتش»، «این همه یوسف»، «عشق علیه السلام»، «قطار اندیمشک»، «با کاروان نیزه»، «سوره انگور»، «انگشتری سوم خاتم»، «صبح بنارس» و «چمدانهای قدیمی» مجموعه اشعار او میباشد؛ صحیح نسخه خطی بیدل به انتخاب بیدل، دیوان دوجلدی بیدل نسخه رامپور، تذکره کلمات الشعرای سرخوش و خورشیدهای گمشده ـ معرفی شاعران صدسال اخیر تاجیکستانـ آثار پژوهشی قزوه است و سفرنامههای او دو مجموعهی پرستو در قاف (سفرنامه حج) و قونیه در قطار(سفرنامه قونیه) میباشند.
علیرضا قزوه پس از حضور در تاجیکستان به عنوان وابستهی فرهنگی، از سال ۱۳۸۶ تاکنون در هندوستان اقامت دارد و وابسته فرهنگی و مدیر مرکز تحقیقات فارسی دهلی نو میباشد. قزوه در فضای مجازی حضوری فعال دارد و نوسرودههایش را میتوان در عشق علیه السلام دنبال کرد، ضمن اینکه سایت ادبی شاعران پارسی زبان هم از دیگر پایگاههای مجازی است که در آن فعالیت دارد.
در پایان غزلی دلنشین از علیرضا قزوه را با هم مرور میکنیم:
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
شهر ما آن سوی آبی هاست، دور از دسترس
شهر ابراهیم ادهم، شهر لقمان حکیم
اندکی بالاتر از آبادی تسلیم محض
صاف میآیی سر کوی صراط المستقیم
خاک آن عرشی است، گلهایش زیارتنامه خوان
سنگفرش آسمانش بالهای یا کریم
شهر ما آبادی عشق است – اما عشق چیست؟ –
عشق یعنی نوح و ابراهیم و عیسی و کلیم
عشق یعنی «قاف » و «لام » قل هو الله احد
عشق یعنی «باء» بسم الله رحمن رحیم
تیرماه ۱۳۷۱
.
نویسنده: محمد غفاری
نظرات