بعضیها فراموش کردهاند که خرمشهری هم وجود داشته است
راه نوا – «مجید انتظامی» در طول بیش از ۴۰ سال فعالیت مستمر در حوزه موسیقی فیلم، آهنگسازی و تدریس، خدمات بسیاری به موسیقی کشور ارائه کرده است. حضور و تاثیر انتظامی در موسیقی فیلم بخصوص سینمای دفاع مقدس غیر قابل انکار است.
آثار انتظامی خاطرهانگیزند؛ چرا که مهمترین آثار سینمای دفاع مقدس از جمله «بوی پیراهن یوسف»، «ترن»، «آژانس شیشهای»، «از کرخه تا راین»، «دوئل» و… وجه مهم ماندگاری خود را از موسیقی خود دارند که ساخته مجید انتظامی است. هر کدام از این آثار به تنهایی واجد ارزشهایی است که باید مستقلا به آن پرداخته شده و مورد تحلیل و بررسی قرار گیرند.
با این آهنگساز ارزشمند درباره سالهای فعالیتش گفتوگویی انجام دادیم.
شما سال ۱۳۵۳ به ایران برگشتید؛ دلیل این برگشتن چه بود، در حالی که در آلمان موقعیتهای بیشتری داشتید؟
وقتی دانشگاه دولتی برلن را تمام کردم امکان کار برای من زیاد بود. ساز تخصصی من هم «اُبوا» بود که همه ارکسترها دنبالش بودند، چون نوازنده آن کم بود. من هم سطح قابل قبولی داشتم. در آنجا هم کار میکردم البته نه به طور دائم، اگر ابوایستی مریض میشد، من به جای او برای اجرا میرفتم. حتی در شهرهای دیگر آلمان هم اگر ارکستری برگزار میشد و به ابوایستی احتیاج داشتند، از طریق استادم من را دعوت میکردند. تا وقتی هم ابوایست ثابت ارکستر حالش خوب میشد من نوازندگی میکردم.
در زمان تحصیل ارکستر موتزارت را اجرا کرده بودم، هم با ارکستر سمفونیک دانشگاه که ارکستر حرفهای و بزرگی داشت و در هم ارکستر سمفونیک آلمان یا ارکستر فیلارمونیک که «کارایان» آن را رهبری میکرد. همچنین ارکستر رادیو به رهبری «لورین مازل» و چند ارکستر کوچکتر مثل «باخ»، «باروک» که از نظر تعداد کمتر است و با ارکستر سمفونیک متفاوت است. من با این ارکسترها هم وارد مذاکره شده بودم که آنجا یک کار دائم داشته باشم. کنسرتهایی که داده بودم در روزنامهها هم نوشته شده بود.
از طرفی ارکستر سمفونیک تهران آن موقع که رهبرش «فرهاد مشکات» بود، یک نامه برای من فرستاد که شما اگر مایل هستید برای اجرای کنسرت به ایران بیایید، ما آمادگی داریم شما را به تهران دعوت کنیم تا اینجا کنسرت دهید. دعوت خوبی بود، هم خانوادهام را میدیدم هم کنسرتم را اجرا میکردم، پذیرفتم و به تهران آمدم.
چون بر کنسرت موتزارت تسلط داشتم قصد داشتم آن را در تهران اجرا کنم و ضمن آن چند قطعه را هم معرفی کردم و گفتم رپرتوار من این قطعات است حالا شما هر کدام را که میخواهید انتخاب کنید. به من گفتند رهبر ارکستر «هل گهدورش» آلمانی است و بهتر است موتزارت بزنید و یا با خودشان تماس بگیرید و بعد تصمیم بگیرید چه قطعهای را اجرا کنید.
آخر هم تصمیم ما این شد که من همان موتزارت را اجرا کنم. سه شب در تهران کنسرت دادم. متاسفانه صدایی از کنسرتی که در تهران دادم ندارم، اما در روزنامهها اجرای من منعکس شد و استقبال خوبی داشت.
بعد از این اجرا دوباره به آلمان برگشتم تا درسم را تمام کنم. بعد از مدتی نامهای از تهران آمد که در صورت تمایل میتوانم در آنجا مشغول کار شوم و به استخدام ارکستر سمفونیک در بیایم. من هم آدم وطن پرستی هستم و دوست داشتم در کشور خودم باشم. بنابراین ترجیح دادم که بین مردم خودم کار کنم. به محض ورود به ایران کارم را شروع کردم. مشکلاتی پیش آمد که مجبور شدم از ارکستر بیرون بیایم و مدتی را به سختی گذراندم، اما با این همه ماندگار شدم.
در همان بدو ورود هم کار تدریس را شروع کردید؟
بله. در دانشگاه تهران و هنرستان موسیقی و هم هنرستان دیگری که مخصوص کودکان بیسرپرست بود، شروع به تدریس کردم.
دانشگاه و هنرستان های تهران به لحاظ سطح علمی یا آلمان چه تفاوتی داشت؟
اصلا اشتباه است که بخواهیم قیاس کنیم. برای اینکه موسیقی کلاسیک با موسیقی سنتی ما فرق میکند. شما خارج از کشور وقتی سوار تاکسی میشوید راننده موتزارت گوش میکند. آنها با این سبک موسیقی بزرگ میشوند. حتی در دوره جنینی نیز مادرها به تجویز پزشک موسیقی گوش میکنند. این میشود که آنها با موسیقی عجین میشوند. فرق میکند با برخی از ما که ادای آنها را درمیآوریم. برای همین هر چیزی که ما میزنیم اصل نیست.
اما در خون من موسیقی سنتی کشورم جریان دارد. البته عکس این قضیه هم هست. اگر آنها بخواهند موسیقی سنتی ما را اجرا کنند نمیتوانند. برای همین این قیاس درست نیست. البته باید بگویم سطح ارکسترهای آنجا هم بالاست، بخصوص ارکستر فیلارمونیک برلن که در سطح دنیا شناخته شده است، چرا که هزینه میکنند و مطالعه و تمرینهای دائمی دارند.
سطح ارکستر ما هم سابقا بالا بود، دلیلش این بود که اغلب نوازندگان آن خارجی بودند. هر کسی نمیتوانست به راحتی وارد ارکستر شود. امتحانهای مختلفی گرفته میشد و نوازندگان خبره وارد ارکستر میشدند.
در زمان تحصیل آموزش موسیقی فیلم هم دیده بودید؟
الان رشتهای به نام موسیقی فیلم هست ولی زمان ما چنین رشتهای نبود. شاید در کشوری مثل آمریکا بوده اما در آلمان که بنده تحصیل میکردم چنین چیزی نبود. فقط آهنگسازی بود، اما من با سینما بیگانه نبودم، فیلم و دنیای آن را به واسطه پدرم میشناختم. یادم میآید کسانی که پیش پدرم میآمدند هنرپیشهها و کارگردانها بودند و بیشتر بحثهایی که در خانه ما میشد راجع به سینما و مباحث آن بود. برای همین درکی از فیلم داشتم که بتوانم موسیقی آن را بسازم. اولین فیلمی هم که کار کردم به من کمک زیادی کرد.
مواجه شما برای شروع ساخت موسیقی یک فیلم چگونه است؟
وقتی به من موسیقی یک فیلم را پیشنهاد میدهند و من میخواهم کار کنم دیگر اسم آن کار نیست. یک واقعه و اتفاق بزرگ در زندگی من است. تا جایی که امکان دارد سعی میکنم که انجام ندهم. چون میترسم خوب از کار در نیاید. پیش آمده که کاری نوشتم ولی به تهیهکننده گفتم من از این کار راضی نیستم. پاسخهای مختلفی هم دادهاند. یا اینکه همان را استفاده کنم یا اینکه از ابتدا شروع کنم.
با هر کاری که قبول میکردم زندگی من هم به هم میریخت و مدام به بهتر شدن کار فکر میکردم. مدام اتود میزدم، کارگردان این اتودها را روی تصویر میدید. بسیاری مواقع راضی بودند اما من رها نمیکردم. سعیام را میکردم تا حد ممکن کارم درست و اصولی از آب دربیاید. مثلا صحنه تونل «بوی پیراهن یوسف» را حاتمیکیا دیده بود و از کار راضی بود اما من ته دلم راضی نبود و مدام کار کردم تا بالاخره چیزی که خواستم شد و با کار اولی کاملا متفاوت شد.
وضعیت موسیقی فیلم در آن سالی که شما شروع کردید در چه سطحی بود؟
اصلا وضعیت موسیقی با امروز فرق داشت ـ اگر چه ما امروز داریم به همان سمت سابق برمیگردیم ـ برای اینکه مخاطب نرود سمت ماهواره سیاست گذاران فرهنگی در حوزه موسیقی سعی میکنند کاری کنند که مخاطب چیزی را که میخواهد از کانال خودمان بشنود و سراغ شبکههای دیگری نرود. این باعث میشود موسیقی کارکرد خود را از دست بدهد.
همچنین موسیقی فیلم با کلام بود و به ندرت اتفاق میافتاد که موسیقی بیکلام ساخته شود. موسیقی فیلم هم به شکل امروزی رایج نبود. کم پیش میآید آهنگساز، موسیقی متن بسازد. البته استثنا هم داشتیم مثلا «اسفندیار منفردزاده» برای آثار «مسعود کیمیایی» موسیقی متن میساخت. موسیقی فیلمها را انتخاب میکردند و ترانهای هم کار میشد و در بعضی از صحنههای فیلم استفاده میشد.
با شروع انقلاب خیلی چیزها دچار رکود شد. بخصوص اینکه بلافاصله جنگ هم تحمیل شد. دانشگاهها و تالارهای موسیقی بسته شد و نوازندگان به خارج از کشور رفتند، اما انقلاب باعث یک اتفاق بزرگ شد؛ این که فیلمسازی شکل حرفهایتری یه خود گرفت و سبک آن به شدت تغییر کرد.
آن سبک کوچه بازاری و لمپنی در موسیقی جای خود را داد به موسیقی انقلاب و دفاع مقدس، با مفاهیم ایثار و شهادت و وطن دوستی. بخشنامه هم شده بود که هر فیلم باید آهنگساز خودش را داشته باشد. دیگر موسیقی انتخابی و خواندن ترانه در فیلم معنایی نداشت. این باعث شد که فیلمها جدیتر شوند. روز به روز فیلمها حرفهایتر شدند.
درست است که ما وسائلی که در خارج از کشور برای ساخت موسیقی فیلم لازم بود، نداشتیم، و درست است که از فاکتورهایی که مشتری جذب میکرد استفاده نمیکردیم ولی فیلمها به خاطر عرفانی بودن و صداقتشان مخاطب خود را داشت مثل «عقابها» که فروش زیادی کرد همینطور «کانیمانگا» و موارد بسیار دیگر.
کسانی مثل زندهیاد «رسول ملاقلیپور»، «شهریار بحرانی» و… وارد سینما شدند. این کارگردان ها در مسیر درستی حرکت کردند. فیلمهای ارزشمندی ساختند که در حافظه تاریخ سینمای دفاع مقدس ماندگار هستند.
سمفونی خرمشهر چگونه شکل گرفت؟
وقتی من تصمیم گرفتم درباره حوادث جنگ تحمیلی کار کنم. عراق خرمشهر را گرفته بود. من هم تصمیم گرفتم واقعه اشغال این شهر را به صورت موسیقی روایت کنم. من حماسه خرمشهر را دلی شروع کردم، مطلقا بحث دستمزد وجود نداشت که بخواهم با ساخت این سمفونی به پول برسم، کشور هم وضعیت خوبی نداشت، جنگ تحمیل شده بود و ما از هر نظر تحت فشار بودیم. پس نمیتوانستیم توقع سرمایه گذار داشته باشیم. یادم میآید همه چیز کوپنی بود و برای هر چیزی باید صف میایستادیم. در آن شرایط اگر کسی میآمد و هزینه یک ارکستر را تقبل میکرد، برای ما کلی ارزش داشت. کار تقریبا به نیمه رسیده بود که قراردادی بسته شد و مراحل ساخت سمفونی طی شد. پایان کار ما هم با آزادی خرمشهر همراه شد.
سمفونی بیکلام بود و اصرار هم داشتم که کلامی روی آن نیاید چون معتقد بودم موسیقی حرف خود را زده و نیازی به کلام نیست؛ اما چند نفری آمدند استدیو و گوش کردند و گفتند مردم با موسیقی بیکلام بیگانه هستند و شاید آن را متوجه نشوند و باید روی آن دکلمه بگذاریم.
من در ابتدا همچنان مخالفت میکردم پیشنهاد دادم که اگر در بروشورهایی که همراه کاست به مردم میدهیم بنویسیم که هر قطعه مربوط به چیزی است مردم متوجه فضای موسیقی میشوند ولی آنها اصرار کردند و من هم پذیرفتم و قرار شد یکی بیاید و روی موسیقی دکلمه کند. یکی از آقایانی که به نام بود را معرفی کردم و قبول کردند، او آمد و قصهای نوشت متن خوبی هم بود اما قبول نکردند.
حرفشان این بود که در رابطه با جنگ نیست. بعد هم کسی را معرفی کردند که انسان انقلابی و کار بلدی بود. متنی را نوشت و برای من خواند، من هم نظراتم را دادم و متن تصحیح شد. دنبال گوینده هم بودیم لذا چند نفری آمدند و دکلمه کردند که راضی کننده نبود.
بهتر دیدیم که خود نویسنده دکلمه کند. حسی که او در کار میگذاشت چیزی بود که میخواستیم و بهتر از چیزی بود که گویندههای حرفهای اجرا میکردند. سمفونی هم با صدای همین آقا دکلمه و پخش شد. اگر کاست این کار را داشته باشید میبینید که یک طرف آن بیکلام است و طرف دیگر آن باکلام. این کار به قدری اثرگذار بود که چندین بار با رهبران مختلف اجرا شد. خاطره این سمفونی هنوز زنده است و کسانی که آن را شنیدهاند برای من مینویسند که چرا این موسیقی را اجرا نمیکنید.
چرا اجرا نمیکنید دلیل خاصی دارد؟
من نه ارکستر دارم و نه توان مالی جمع کردن ارکستر. جدای از این، برگشت سرمایه هم وجود ندارد. الان استقبال از چیزهای دیگری است. چه کسی میآید پول بدهد که حماسه خرمشهر گوش کند؟ انگار اصلا خرمشهر فراموش شده است. بعضیها یادشان رفته این مملکت چقدر شهید داده برای آنکه خرمشهر پس گرفته شود. چه خون دلها خورده شده و چه سردارانی را از دست دادیم. امروز دغدغهها عوض شده است. بنابراین نهادی باید پا پیش بگذارد که توان مالی داشته باشد و نگران برگشت سرمایه نباشد تا سمفونی خرمشهر دوباره اجرا شود.
رهبری ارکستر سمفونیک تهران یا ارکستر ملی را هم به عهده داشتید؟
فقط کارهای خودم را رهبری کردم. هر وقت هم ارکستر سمفونیک را رهبری کردم یکی از قطعات خودم بوده است. ولی به طور مستقل که بروم و مثلا «بتوون» را رهبری کنم، نه پیش نیامده است.
ویژگی بارز آثار سینمایی شما این است که زبان تصویری قویای دارد. چطور به این تسلط رسیدید البته به حضور در کنار عزتالله انتظامی اشاره کردید اما این را بیشتر توضیح دهید.
نمیخواهم چیزهایی را که میگویم به خودم نسبت بدهم. یک هنرمند در وهله اول در هر رشتهای که کار میکند باید انسان باشد. اگر توانستی به عنوان یک انسان، جامعه و مردم خودت را درک کنی و به کاری که میکنی اعتقاد پیدا کردی و صرفا برای پول کار نکردی، مطمئن باش آن کار در دل می نشیند. این آثاری که من ساختهام فقط حرف من نبوده بلکه حرف مردم کشورم نیز بوده است.
درد دل من با درد دل مردم مشترک است. برای همین در ذهن مردم مانده است. موسیقی من توانسته جایگاه خودش را پیدا کند. من به تصویری که میبینیم به ویژه در آثار دفاع مقدسی اعتقاد دارم، باورم این است که با فداکاری بسیاری از مردم ما است که ایران مانده است. آنها رفتند تا ما راحت زندگی کنیم. آرامش و امنیت ما را نمیشود جایی پیدا کرد. همه اینها باعث میشود نسبت به حوادثی که بر این کشور گذشت بیتفاوت نباشیم. متاسفانه میبینید که بعضیها مدام بهانه میآورند و شکایت دارند.
چرا بین هنرمندان این همه اختلاف سلیقه وجود دارد؟
از روزی که این جناحبندیها شکل گرفت و شدت پیدا کرد همه چیز خراب شد. هر کاری که میکنی تو را به یک جبهه خاص منتسب میکنند. در حالی که هنرمند این حرفها را ندارد. اجازه بدهیم هر کس در مسیری که دوست دارد و اعتقاد دارد کار کند. عدهای دوست دارند ترانه بسازند، یکی هم دوست دارد موسیقی فیلم کار کند، اجازه کار به او بدهیم و او را مغرضانه نقد نکنیم. اگر اهل کار باشی در مملکت ما در حوزه موسیقی کار زیاد است.
اما این نقدهای مغرضانه باعث میشود تمرکز روی کار از دست برود. طی این سالها خیلی به خاطر اعتقاداتم به من طعنه زدهاند که شما بهتر میدانید. به هر حال این راه و منش من است، موقع ساخت موسیقی فیلم، فقط فیلم نمیبینیم بلکه به تصویری که میبینم باور دارم. آن باور به نت موسیقی تبدیل میشود و وقتی که ساخته شد و نوازندهها اجرا کردند و روی فیلم بیاید به دل شما هم مینشیند چون باور شما هم همین است. من چیزی از خودم نساختم.
این جناحبندیها در حوزه موسیقی نسبت به سینما کمتر است یا بیشتر؟
در موسیقی کمتر است. چرا که فهم رشته موسیقی به آگاهی نیاز دارد. باید در این رشته تبحر داشه باشی تا زبان موسیقی را درک کنید و بفهمید قطعهای که میشنوید چه چیزی را میگوید.
در دهه شصت با توجه به فضای انقلاب که نظرهای متفاوتی در ارتباط با موسیقی وجود داشت، چطور فعالیت خود را شروع کردید؟
ما از همان ابتدا کار موسیقی فیلم را به سختی انجام میدادیم چون در برزخی قرار گرفته بودیم که بالاخره کار ما حلال است یا حرام. از ۱۲۰ نفری که در ارکستر سمفونیک نوازندگی میکردند ۲۰ نفر ماندند. این تعداد را نمیتوانستند اخراج کنند چون قرارداد رسمی داشتند. ما همه جا اجرا کردیم. حتی نزد شهید بهشتی هم رفتیم تا تکلیف خودمان را بدانیم. به جبهه هم سفرهایی داشتیم. از برخی جاها هم ما را دعوت میکردند. از سمینارها تا بیمارستان امینآباد و استادیوم ۱۲ هزار نفری برای اجرا نیز رفتیم و کنسرت دادیم.
البته در استادیوم به ما حمله شد و سازها را از بین بردند و ما را کتک زدند؛ یک جو این چنینی وجود داشت. برخی انقلابیون تندرو درک نمیکردند که موسیقی هم میتواند در خدمت انقلاب و خط فکری آنها باشد. اعتقادهای برخی معدود از آدمها به قدری تند بود که خیلی چیزها را نمیتوانستند تحمل کنند. ساز به خودی خود که صدایی ندارد. هنوز هم نمیدانم چرا تلویزیون تصویر ساز را نشان نمیدهد. صدای ساز باید دربیاید آن وقت کسی که ساز را در دست میگیرد میتواند از این ساز صدای انقلابی خارج کند یا چیز دیگری.
اهالی موسیقی نیازمند این بودند که راهنمایی شوند یا با آنها صحبت شود که این مساله به خاطر جنگ تحمیلی و مشکلات خاص آن دوران محقق نشد. حتی نزد امام هم رفتند و با ساز قطعهای را اجرا کردند. همین اتفاق باعث شد که فضا کمی قابل هضم شود و به مرور اوضاع بهتر و بهتر شد.
اوضاع الان موسیقی چگونه است آیا نگاه به موسیقی درست است یا نه؟
هنوز موسیقی ما به جایگاهی که باید، نرسیده و کم کاری شده است. رشته موسیقی در کشور ما هنوز مظلوم است. چرا سینمای ما در دنیا جایگاه دارد. برای اینکه مدام لانسه شده و در فستیوالهای مختلف عرضه شده است.
پشت سر آثار سینمایی ایستادهاند و روی آنها سرمایه گذاری کردهاند، اما کدام اثر موسیقایی ما را بردهاند و در دنیا نشان دادهاند. شما فکر میکنید ما موسیقیای نداریم که در دنیا بتواند مطرح شود. باور کنید ما آثاری داریم که نسبت به آثار آنها زیباترند.
بعضی از کنسرتها به خاطر عدول کردن از خط قرمزها لغو میشود که باعث میشود دود آن به چشم همه برود. آیا نمیشود بزرگانی مثل شما قدم پیش بگذارند تا مشکلات آن حل شود؟ چراکه اگر یک آدم متخصص در حوزه موسیقی وارد کار شود بهتر میتواند مدیریت کند.
نه چه کسی حرف من یا «کامبیز روشنروان» و «احمد پژمان» را گوش میکند. ما کسی نیستیم که بخواهیم حرفی بزنیم. نه صاحب منصبیم و نه پست و قدرتی داریم. من در خانه نشستهام و اگر کاری به من پیشنهاد نشود، بیکارم. اگر آدمهایی که در کارشان ثابت قدم هستند و اهل چاپلوسی نیستند استفاده شود، میتوانیم به ایدهآل برسیم.
ما باید سرمایه گذاری روی کاری کنیم که ایمان داریم درست است. الان ببیند که روی چه آثاری سرمایه گذاری میشود. آیا بعضی موسیقیهایی که پخش میشود کپی نازل آثار غربی نیست؟ مدام فریاد میزنیم میخواهیم انقلاب خود را صادر کنیم، آیا موفق شدیم؟
در زمینه موسیقی موفق نبودیم چون ما داریم موسیقی دیگران را به کشور وارد میکنیم. حالا چهارتا قطعه انقلابی هم من نوشتم جز طعنه و دشنام برای من چه عایدیای داشت. این قطعات یک بار منتشر و بعد هم فراموش میشود. شما بگردید، ببینید میتوانید سمفونی خرمشهر را پیدا کنید. اگر این اثر موسیقایی بهایی داشت، باید سرمایه گذاری میکردند و ما را میفرستادند تا آن را با بهترین تکنولوژی اجرا و ضبط کنیم که به دنیا معرفی شود. اگر هم ظرفیت ندارد خب آنها را کنار بگذارید.
اینکه شما وارد موسیقی فیلم شدید خود خواسته بود یا شرایط باعث شد که به این سمت بیایید؟
اصلا امکان انتخاب وجود نداشت در آن سالها آهنگسازان بیشتر ترانه میساختند. به من هم البته سفارش میشد اما من دوست نداشتم کاری بکنم که با روحیات من سازگار نباشد. ترجیحم این بود کاری بسازم که با وطنم سنخیت داشته باشد. نمیتوانستم نسبت به کسانی که از این مرز و بوم دفاع میکردند بیتفاوت باشم.
بعد از انقلاب چه اتفاقی برای موسیقی و فعالان این حوزه افتاد؟
وقتی انقلاب هنوز شکل نگرفته بود همه نهادها به غیر از ارکستر سمفونیک اعلام همبستگی کردند. ما در ارکستر نمیدانستیم چگونه باید اعلام همبستگی کنیم. آن موقع من یک آهنگ ساختم به نام سرود شهیدان، که نوازندگان رایگان آمدند و کار کردند. پدرم به همراه «فرزانه تاییدی» دکلمه کردند. «حسین سرشار» هم با تخصص خودش که اپرا بود آمد و خواند.
از آنجا من شروع کردم به حماسی نوشتن. بعد از مدتی که ارکستر شکل گرفت یک تعدادی که در سطح ارکستر سمفونیک نبودند جذب ارکستر شدند و تعدادمان زیاد شد. توانستیم «حشمت سنجری» را به عنوان رهبر دعوت کنیم و ارکستر رفته رفته پا گرفت.
شما در سال ۱۳۸۹ چهره ماندگار و در سال ۱۳۹۳ جهادگر عرصه فرهنگ و هنر شناخته شدید؛ راجع به این دو اتفاق توضیح دهید؟
به من تلفن شد و گفتند که شما را برای چهره ماندگار انتخاب کردهایم، ما را دعوت کردند و همراه پدرم رفتیم. صحبتهای اولیه شد و من را به عنوان چهره ماندگار معرفی کردند. اما یک نکته را باید تاکید کنم. من سراغ موسیقی نرفتم که چهره ماندگار شوم. من از معروفیت و شهرت همیشه فراری بودم؛ چرا که میدانستم به مجردی که اسمم سر زبانها بیفتد باید هجمههای آن را هم بپذیرم. طبیعی است کسانی که کار بلد نیستند برای کسانی که کار بلدند، سنگ اندازی میکنند تا صعف خودشان را بپوشانند.
برای همین بیسر و صدا کار میکردم و مصاحبه نمیکردم؛ اما وقتی یک موسیقی میسازی که مورد توجه قرار میگیرد نمیتوان از مصاحبه کردن و دیده شدن فرار کرد. سالها پیش از رادیو و تلویزیون موسیقی «از کرخه تا راین» پخش میشد. خیلی با این رویه موافق نبودم و میگفتم آن قطعه را زیاد پخش نکنید؛ نه اینکه بدم میآمد؛ دوست داشتم؛ اما نمیخواستم اسمم سر زبانها باشد. من این شغل را از همان ابتدا به عنوان ممر درآمد انتخاب نکردم. هنوز هم به این هنر به چشم یک حرفه پولساز نگاه نمیکنم.
من کارهای زیادی را رد میکنم چون میترسم از عهده آن برنیایم. اگر هم کاری را انتخاب میکنم به شدت روی آن کار میکنم. شاید یک سال زمان ببرد؛ اما همه تلاشم را میکنم تا شرمنده نباشم.
شما داوری جشنواره بیست و نهم فجر را به عهده داشتید که «کارن همایونفر» برای فیلم «جرم» سیمرغ گرفت؛ نوع داوری و ملاک انتخاب این فیلم چه بود؟
یک وقت هست که به یک کار، حرفهای نگاه میکنید در حالی که شنونده چنین نگاهی ندارد. ممکن است نگاه من با شخص دیگری فرق کند. وقتی فیلمی در چند رشته به عنوان بهترین انتخاب میشود. همه نگاهها به سمت آن میرود. اگر فیلمی ضعیف، موسیقی قوی داشته باشد به آن توجهی نمیکنید. چون فیلم بد، موسیقی را نابود میکند؛ اما اگر یک فیلم خوب داشته باشید که موسیقی متوسطی داشته باشد، میبینید که موسیقی خود را به رخ میکشد.
داوری هر گروه با گروه دیگر فرق میکند. گروه داوری جشنواره بیست و نهم فجر نیز، موافق اعطای سیمرغ به سازنده موسیقی فیلم «جرم» بودند.
برخی از منتقدین معتقد هستند که موسیقی فیلم نباید شنیده شود و اشکالی که به آثار شما میگیرند این است که موسیقی فیلم، بر خود فیلم غالب است و اجازه نمیدهد فیلم دیده شود؛ نظر شما در این مورد چیست؟
انواع فیلم وجود دارد، یک نفر فیلمی میسازد که اصلا احتیاج به موسیقی ندارد. یکی هم فیلمی کار میکند که موسیقی آن بیشتر از افکتهای جنبی آن است. در مقابل فیلمهایی هم هستند که نیاز به موسیقی ندارند، فقط فضا میخواهد. مثل این است یک سطل رنگ را روی بوم بپاشید. فقط به رنگ احتیاج دارد؛ اما فیلمهایی هم هستند که داستان دارند، آهنگساز هم باید با نوشتن نت و اجرای آن، داستان را دوباره روایت کند. وقتی «حاج کاظم» در فیلم «آژانس شیشهای» با «فاطمه» حرف میزند یا وقتی با پسرش چنین ارتباطی دارد یا وقتی «عباس» را روی دوشش حمل میکند و میدود، همه این صحنهها احتیاج دارد به اینکه روی موسیقی آن بیشتر کار شود؛ لذا نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت.
این را هم بگویم که موسیقی «آژانس شیشهای» آن چنان ملودیای نداشت که بخواهد خود را بر فیلم غالب کند. برای اینکه نمیتوانستی طرف یکی را بگیری. در این فیلم همه شخصیتها راست میگویند. برای همین کار موسیقی در این فیلم سخت بود.
یادم میآید وقتی «از کرخه تا راین» را کار کردم «ابراهیم اصغرزاده» و «حاتمیکیا» آمدند اتود کار را بشنوند؛ من کار را برای آنها پخش کردم؛ ولوم دست خودم بود؛ جایی که دیالوگ بود ولوم را پایین میآوردم و وقتی دیالوگ نداشت، ولوم را بالا میبردم. الان یادم نیست کدام قسمت بود اما بعد از تمام شدن قطعه، سکوتی حاکم شد و من منتظر بودم یا تعریف کنند یا بگویند این چه کاری است انجام دادی؟
به من گفتند میشود دوباره آن را بشنویم که من دوباره موسیقی متن را پخش کردم. من به چشمهای آنها خیره شدم و آخر طاقت نیاوردم و پرسیدم که خوب است یا نه؟ اصغرزاده گفت من تنم لرزید؛ خیلی راضی بودند. گفتم این نصف چیزی است که شنیدهاید اگر این کار برود و با ساز زنده اجرا و ضبط شود اثرگذاری آن ۵۰ درصد اضافه میشود. ضبط شد و موفق هم بود. اینکه بعضی میگویند موسیقی نباید شنیده شود، حرف درستی نیست؛ آیا در فیلمهای «خوب بد زشت»، «روزی روزگاری»، موسیقی فیلم را نشنیدید. همه اینها به فیلم و تصمیم کارگردان برمیگردد. اتفاقا ساخت یک موسیقی که شنیده نشود راحتتر است.
در فیلم «از کرخه تا راین» جاهایی بود که موسیقی شنیده نمیشد و افکتیو بود. یعنی بیشتر افکت بود تا اینکه تماتیک باشد. وقتی خواهر و برادری در آن شرایط همدیگر را میبینند. من حس میکردم، نمیشود موسیقی افکت گذاشت؛ چرا که حس جاری در صحنه منتقل نمیشد. دیدگاه کارگردان بسیار مهم است. بعد از «از کرخه تا راین» و «بوی پیراهن یوسف» کارهای زیادی به من پیشنهاد میشد که موسیقی آن شبیه «از کرخه تا راین» یا «بوی پیراهن یوسف» باشد در حالی که اصلا آن نوع موسیقی به فیلم نمیخورد.
سمفونیهایی که شما ساختید مثل «خرمشهر»، «ایثار»، «مقاومت» و «کارون» حاشیههایی را به همراه داشته است. مثلا یکی از مستندسازانِ مشهور در اعتراض به سمفونی «کارون» یادداشتی را خطاب به شما نوشت؛ البته این معترضان با شخصیت هنری «مجید انتظامی» مشکلی ندارند. حرف آنها این است چرا باید انتظامی برای «دفاع مقدس» کار کند. گویا آنها معتقد هستند شأن هنری شما بالاتر از این است که سراغ ساخت این سمفونیها بروید. واکنش شما به این انتقادات چیست؟
اگر کسی به اجرای سمفونی «خرمشهر» اعتراض دارد حتما ایرانی نیست. حالا ممکن است انتقادات آنها حرفهای و علمی باشد و ضعفهایی در کار دیده باشند که من میپذیرم. اما اینکه کسی به لحاظ محتوایی به سمفونیهای «خرمشهر»، «کارون» و… اعتراض دارد و آن را بیاهمیت میداند حرف دیگری است؛ اما من روی اعتقادم ایستادهام. مگر کسی که تاریخ این مملکت را مینویسد به او اعتراضی میشود. من تاریخ دفاع مقدس را با موسیقی روایت کردهام؛ درک نمیکنم آنها برای چه اعتراض دارند.
اعتقاد آنها این است که شما باید سمفونیهایی را بسازید و اجرا کنید که جهانی باشد. کسی در دنیا نمیخواهد سمفونی «خرمشهر» را بشنود. آنها میگویند این آثار شنونده جهانی ندارد.
چه کسی گفته مردم کشورهای دیگر سمفونی «خرمشهر» یا «کارون» را گوش نمیکنند. اگر میبینید که اطلاعی از این سمفونی ندارند برای این است که مسئولین روی این سمفونی کار نکردهاند. اگر این سمفونی لانسه میشد به همه جای دنیا میرفت و شنونده داشت؛ ولی سمفونی «کارون» مُرد و آن را دفن کردند. در حالی که این سمفونی به لحاظ محتوایی حرف درستی میزند. من با این اثر قسمتی از تاریخ مملکتم را که در آن به مرزهایش حمله شد، بازگو کردم.
یک آهنگساز روس به نام «دمیتری شوستاکوویچ» هست که بیشتر کارهایش در ارتباط با جنگ است. او را مدام از جبهه برمیگرداندند و امکانات در اختیارش میگذاشتند تا برای رزمندگان روسی و جنگ آهنگ بسازد؛ این کارها رایج است. ناتو را همه میشناسند؛ این سازمان نیز سرمایه گذاری میکند تا آهنگهایی در جهت اهدافشان ساخته شود.
من هم برای اعتقاداتم کار کردم، چه رزمندگانی که در دل رود کارون غرق نشدند. رفیق من به خاطر من رفته و جانش را داده است، آنوقت من سکوت کنم؟ بیتفاوت باشم که چه بلایی سر این مملکت آمده است؟ بنشینم و چیزی نگویم؟ چگونه باید نسبت به چنین چیزهایی بیتفاوت باشم. وقتی من قرارداد را میبندم تا سمفونی «کارون» را بسازم، از یک سال قبل مینویسند مجید انتظامی فلان کار را میخواهد شروع کند. موقع ضبط و کار کردن و موارد دیگر همه سکوت میکنند و حرفی نمیزنند؛ اما دو شب مانده به اجرا، یک مرتبه فضا شلوغ میشود که این سمفونی را اجرا نکنید؛ چرا که کارون خشک شده است. من برای پرآبی و بیآبی کارون سمفونی نساختم.
من آدم سیاستمداری نیستم و میانهای هم با آن ندارم، دلی کار میکنم. کسانی که به سمفونی «کارون» اعتراض دارند و فکر میکنند در اوضاع خشکی رود کارون اجرای آن کار غلطی است از همان ابتدا جلوی کار را بگیرند. چرا بعد از اتمام کار و دقیقا زمان اجرای سمفونی اعتراضات خود را عملی میکنند؟
من هم باید گلهای از شما خبرنگارها بکنم. یا اعتقادی هست به این کار یا نیست. اگر شما اعتقادی دارید، باید جوابش را شما بدهید نه من. اگر هم اعتقادی نیست، باز هم شما بنویسید. نه اینکه بترسید که ممکن است به شما معترض بشوند. بعد با من مصاحبه کنید و حرف را از من بیرون بکشید که اگر اعتراضی شد به من بشود. شما هم یک وظیفه خبرنگاری دارید که باید انجام دهید. اگر شما به این چیزها باور و اعتقادی ندارید، بنویسید. اگر خط فکری من غلط است، چرا نمینویسید؟
ما سعی میکنیم بنویسیم و حمایت کنیم؛ اما ما را هم متهم میکنند!
شما به آنها بگو بروند زندگی «شوستاکوویچ» را مطالعه کنند. خودتان مطالع کنید تا بتوانید جواب بدهید. مجید انتظامی کار نویی نکرده است. مسیری را که دیگران رفتهاند، من هم رفتهام. من اگر بخواهم پول دربیاورم به راحتی میتوانم. بهترین خواننده این مملکت چندین بار پیش من آمده تا برایش موسیقی بسازم. دو آهنگ هم کار کردم، بعد به خودم میگویم چرا؟ چه اتفاقی قرار است بیفتد. بعد از اینکه دوبار خوانده شود، فراموش میشود. اگر نه برای ساخت ترانه بیشتر پول میدهند.
برای سمفونیها باید یک سال کار کنم، تنم بلرزد و فحش بخورم؛ آخر سر هم با اجرا مخالفت میشود. نهایتا چند نسخه هم منتشر میشود که معلوم نیست به دست چه کسی میرسد. در بازار موسیقی هم پیدا نمیشود. فکر نکنید من راحت کار کردم. فشار عصبی زیادی را تحمل میکنم. برای هر کار، لباس آهنی به تن میکنم. کار آسانی نیست که همه معترض تو بشوند؛ البته مستقیم هم نمیگویند، در صفحه اینستاگرام همه پیامها تعریف و تمجید است؛ اما نمیدانم چرا این اعتراضها را مستقیم نمیگویند.
این فضا به همه ما لطمه میزند، نه فقط به موسیقی. بعضیها که وارد کار هنری میشوند سعی میکنند نیشی به همه بزنند. این جناحی و آن جناحی و…؛ این حرفها را نمیتوانم هضم کنم. چیزی را که دلم میگوید درست است، انجام میدهم. کار من موسیقی است و موسیقی مینویسم و این راه را هم ادامه خواهم داد.
منبع: دفاع پرس
نظرات