روایت غربت خالق سرودهای انقلاب
عصر روز تاسوعای حسینی سال 92 در یکی از اتاق های هتلی در خیابان طالقانی، پیکر نیمه جان مردی روی زمین افتاده است. مسؤلین هتل در تلاش اند در را باز کنند،اما پشت در قفل است. خدمه هتل با هماهنگی نیروی انتظامی در را می شکنند. در کنار آینه ی قدی بزرگ که بر زمین شکسته است، پیکر بیجان مردی بلند قامت افتاده است- از پهلوان تختی نمی گوییم که 46 سال قبل در نزدیکی همین هتل از میان ما رفته بود- صحبت از محمدعلی ابرآویز است. او را به بیمارستان منتقل می کنند اما معالجات بی فایده است. صبح روز عاشورا محمدعلی ابرآویز تنهای تنها ما را ترک می کند.
نخستین بار سال 86 در جلسه ای در فرهنگستان با نام او آشنا شدم. شماره تلفن او را پیدا کردم. به او تماس گرفتم و به سراغش رفتم. خانه او در انتهای یکی از کوچه های تنگ و باریک بافت فرسوده ی محله سرچشمه بود. نمی توانم وضعیت آن روز این مرد منزوی را تشریح کنم. از این رو تنها به درج عکسی از او در همان سال86 بسنده می کنم!
گرچه درآن سال ابرآویز به کمک وزارت ارشاد و سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران به آپارتمان کوچکی در محله ی امجدیه انتقال یافت اما او تا آخرین لحظات عمر تنها ماند.
اما محمدعلی (منوچهر) ابرآویز کیست؟ برای شناخت این مرد بزرگ مناسب است خواننده محترم را به بریده ی مجله ی اطلاعات هفتگی یا جوانان! منتشر شده در سال 58 ارجاع دهم.
درباره آدمها به اندازه ابعاد وجودی و تاثیرگذاریشان می توان سخن گفت. بسیاری از اینگونه آدم ها را نمی توان در زمان حیاتشان شناخت، به ویژه آن دسته بزرگانی که خود آگاهانه گوشه گیری و انزوا را اختیار می کنند. بدون هیچ گونه مبالغه ای استاد محمدعلی ابرآویز یکی از بزرگترین و تاثیر گذارترین هنرمندان معاصری است که نگارنده می شناسد.
غرض نگارنده در این سطور کوتاه معرفی این استاد بزرگوار نیست، بلکه معتقدم زندگی سی ساله او می تواند یک بیانیه فرهنگی باشد! برای این ادعا خواننده محترم را به خاطره ای از ایشان ارجاع می دهم. در دهه ی پنجاه استاد ابرآویز همراه با گروهی از نویسندگان روزنامه اطلاعات وظیفه سوژه یابی این روزنامه را بر عهده داشتند. روزی مردی پر ادعا اما شیرین عقل! ادعا می کند که برای نخستین بار در جهان داروی ضد سرطان را کشف کرده است! این ادعا در روزنامه چاپ می شود. توجه بیش از حد مخاطبان روزنامه به این موضوع باعث می شود تا گروه سوژه یابی روزنامه با ارائه گزارش ها و مصاحبه های مختلف، موضوع کشف داروی ضد سرطان را توسط یک کاشف ایرانی به خبر اول این روزنامه و البته جامعه تبدیل کند.اخبار و گزارش های کشف بزرگ قرن، در مدت یک ماه به خبر اول رسانه های کشور تبدیل می شود. سرانجام پس از گذشت بیش از یک ماه، پای مسئولین وقت وزارت بهداشت به پرونده ی کشف بزرگ باز می شود. کارشناسان وزارت بهداشت به بی اساس بودن این ادعای دروغین پی می برند. طبیعی است که این ماجرا با شکایت وزارت بهداشت به جلب سردبیر روزنامه انجامد.
استاد ابرآویز نقل می کند. مسئولین وزارت بهداشت درجلسه ی مؤاخذه ی سردبیر به شدت از رویه روزنامه در قبال کشف بزرگ قرن انتقاد می کند و روزنامه را به دروغپردازی، هوچیگری و عوام پردازی متهم می کند. در طول این جلسه سردبیر با علم به این که حق با مسئولین وزارت بهداشت است سکوت می کند و همه شکوائیه ها را صبورانه گوش می دهد. سرانجام او با ذکر جمله ی کوتاه به تمام این دادخواست بلند پاسخ می گوید. سردبیر می گوید: «ماجرای یک ماه جنجال مطبوعاتی در ارتباط با کشف داروی ضد سرطان و سکوت تمامی پزشکان این کشور در قبال این موضوع بسیار مهم پزشکی، به واقع بیانیه ای است علیه تمامی پزشکان بیسوادی که جرأت تکذیب ادعای یک دیوانه را هم نداشتند.» این پاسخ چنان کوبنده بود که وزارت بهداشت هرگز شکایت خود را از روزنامه دنبال نکردند.
ذکر این خاطره کوتاه از استاد از آن روست که به اعتقاد نگارنده وضعیت زندگی سی سال گذشته و مرگ غریبانه ی استاد محمد علی ابرآویز شاعر، آهنگساز و تهیه کننده 18 سرود انقلاب اسلامی که تقریباً تمامی آن ها با هزینه شخصی خود تولید نموده بود، بیانیه ای است علیه مدیریت فرهنگی غیر منصفی که سال هاست چشم خود را بر هنرمندان صبور و بی توقع انقلاب اسلامی بسته اند و تنها بر برادران شغال می گشایند!
منبع: فارس
نظرات