گفتگویی چالشی با سعید جعفرزاده با نام هنری «پرواز همای»
راهنوا- سعید جعفرزاده که با نام هنری «پرواز همای» شناخته شده است، از خوانندگان موسیقی سنتی ایران است. وی همچنین خواننده گروه ارکسترال به آهنگسازی شهرداد روحانی در آمریکا بودهاست. همای، ترانههایی را نیز به زبانهای گیلکی و تالشی اجرا کردهاست. پرواز همای درست یا غلط درگیر حواشی زیادی شد. او از همان بدو ورودش به فضای موسیقی توانست مخاطبان زیادی پیدا کند. آثاری که بعضی از آنها فضای خیامی داشتند و مورد اعتراض واقع شدند. اما به یکباره همای قصد اجرای کنسرت در کشورهای دیگر کرد. از همانجا هم بود که شایعات درست و دامنهدار شد و بعد همه خیال کردند همای از ایران رفته است. در این میان تلاش و تقلای خيلى ها در موسيقى براى بدر كردن او از موسيقي ايران عجيب بود. موسیقیدانهایی که بعضا درگیر بازیهای سیاسی شده بودند و حالا از همای و خوانندگان مستعد دیگر ترس داشتند. ترس از تنگ شدن جا یا حسادت یا هرچیز دیگری که بود باعث شد تا همای حتی پس از بازگشت به ایران و اجرای قطعه «شهدای گمنام» بازهم کنسرتش لغو شود و باز تکرار همان اتفاقها… حالا اما گویا مشکلات حل شدهاست و همای میخواهد در یک فضای متفاوت، موسیقی ایرانی عرضه کند.
**********
با عرض خسته نباشید به واسطه اینهمه حاشیهای که پشت سر گذاشتید. برایمانبگوید ورود شما به دنیای موسیقی ایران چگونه بود؟
درود. وقتی که تازه کارم را اغاز کردم چون معروف نبودم مرا جدی نمیگرفتند .کسی هم نمیدانست سرنوشت آثارم به کجا خواهد رسید و آیا میتواند اثرگذار باشد یا نه. به خاطر مافیایی که در موسیقیوجود دارد شانسی نداشتم ولی خدا خواست و به من کمک کرد تا کنسرتهایی را در تالار وحدت اجرا کردم و همین کنسرتها پایم را به دنیای حرفه ای موسیقی باز کرد.
شنیده ایم با وجود پشت سر گذاشتن سختی های فراوان و دریافت مجوز های لازم مخالفت هایی شکل گرفت و نگذاشتند کنسرت شما برپا شود. درست است؟
بله اما شکر خدا پس از بر طرف کردن سوتفاهم ها دوباره موفق به دریافت مجوز کنسرت در ایران شدم؛اما در جریان هستم که این مخالفت ها و در بعضی موارد همچنان ادامه دارد و متاسفانه نمیدانم چهداستانی پشت این قضیه هست که نمیخواهد من روی صحنه بیایم.
البته یک بحثی وجود دارد چرا در شرایطی که به شهرت خوبی رسیدید و خیلیها با آثارشما ارتباط برقرار کردند یکباره شما جلای وطن کردید.
نمیدانم چرا همه فکر میکنند من ایران را ترک کردم همه فکر میکنند من از مملکت خودم رفتم درصورتیکه من هیچ جا نرفتم. من نیز مانند سایر هنرمندان فقط برای کنسرتهای خارج از کشور از ایرانرفته بودم و بازگشتم دقیقا مثل همه ولی چون به صدها دلیل اینجا فعالیت نداشتم همه فکر میکنند همای از ایران رفت .چون در خارج بسیار پرکار بودم و در طول سال همه جا مرا دعوت میکردند، از اروپا و آمریکا تا استرالیا و وقت خالی نداشتم زمان بیشتری در خارج در حال اجرای برنامه بودم همه فکرمیکنند که ایران نبودم.
یعنی قصد ترک وطن را نداشتید و به همین قصد هم از ایران خارج نشده بودید؟
خیر من اقامت هیچ کشوری جز ایران را ندارم و فقط همین جا زندگی کرده و میکنم. من بارها گفتهامکه فقط اقامت ایران را دارم و هیچجای دیگری زندگی نکردهام .فقط رفتم کنسرت دادم و برگشتم .من و همسرم دو تا پسر ده ساله و هشت ساله ام همیشه ایران زندگی خواهیم کرد. پسرانم یکی کلاسچهارم و دیگری دوم دبستان است هردو اینجا مدرسه می روند.
شاید این شایعات وقتی درست شد که کمی تند و با کنایه در کارهایتان سخن گفتید؟
شاید. همه اینها درست است. در این که نوع ادبیات و نوع موسیقیام همیشه کنایه آمیز بوده و چاشنی انتقاد نیز داشته شکی نیست. یک جاهایی زیاده روی کردم ولی آنها مرتبط با زمان خودشبوده. موسیقی و اشعار من کمی انتقادی بوده آن هم به خاطر سختیهایی است که کشیدهام پسهرچیزی که به ذهنم رسیده خواندهام که مردم هم دوستش داشتند. حالا کارهایم به تکاملی رسیدهاند و میخواهم یک موزیسین و یک هنرمند برای مملکت خودم باشم. مسائل سیاسی همدخلی به من نداشته است و ندارد زیرا معتقدم سیاست خیلی کوچکتر از این است که وارد هنر شود.
منظورتان این است که تحت تاثیر فضایی که در آن سالها وجود داشت آن حرفها را گفته بودید؟
بله. اما من هیچ وقت هیچ گرایش سیاسی نداشتم. هرگز در هیچ جریانی نبودم. تنها کار کردن من این است که شعر را خودم بگویم، آهنگسازی و تنظیم با خودم باشد، کنسرتهایم را خودم برنامهریزی کنم،همه و همه باعث شده که آنسوی مرزها فعالیتم زیاد باشد و وقتی هم برای درس خواندن به ایتالیا رفتم همه و همه باعث شد که همه فکر کنند که من مشکلی دارم و رفته ام. اما با این احوال این موضوع وجود دارد که همای با بسیاری از موزیسینها کار نمیکند. در صورتیکه اینجا هر خوانندهای باید با ده تا موزیسین کار کند تا به او لقب هنرمند فعال را بدهند. ولی باور کنید من اولین و آخرین آروزیم این است که از جماعت موسیقی اینجا فاصله بگیرم.
«فکر می کنید پس پرده ی کنسل شدن این کنسرتها چه داستانی وجود دارد؟ هر چه هست از خود اهالی موسیقی یا برخی هنرمند ها سرچشمه میگیرد.»
این حرف قطعا برای شما حاشیههای بیشتری به همراه خواهد داشت ؟ از گفتن این حرف مطمئنید؟
حاشیه؟ مگر بالاتر و بیشتر از این هم درباره من حاشیه وجود دارد؟ با همین حاشیه ها هشت سال مدارا کردم این حاشیه ها اصلا برایم مهم نیست من کارم را ادامه می دهم.
اصلاً علت این حاشیه ها چیست ؟
علتش را دارید همین الان به چشم میبینید. کنسرت من لغو شده دلیلش آشکار است. متاسفانه وقتی کسی به یک جایگاهی میرسد حسادتها آغاز میشود. شایعات و تهمت ها را چه کسانی درست می کنند؟ اینجا کسی چشم دیدن موفقیت کسی را ندارد. رو به رو با هم دوست و در پشتسر دشمن هم هستند. تیشه به ریشه هم می زنند و این را همه میدانیم که تا می خواهی گامی برداری همه با انتقاد و حاشیه و شایعه به سویت حمله ور می شوند و همه چیز را خراب می کنند و آنقدر حساسیت روی هنرمند ایجاد می کنند تا کارش با مشکل رو به رو شود اما من با همه این سنگاندازی ها به کارم ادامه خواهم داد و به روی صحنه خواهم آمد. باور دارم همه کسانی که این روز ها درعرصه موسیقی درباره لغو کنسرت ها اظهار نظر می کنند خودشان در لغو کنسرت های هم نقشدارند و از لغو کنسرت ها لذت نیز می برند همانا که لغو کنسرت من باعث خوش حالی خیلی ها شد ما تا همدیگر را داریم دشمن نمی خواهیم.
به نظر شما دلیل وجود این همه آشوب در موسیقی چیست؟
متاسفانه موسیقی ما قربانی تنگ نظری ها و خود خواهی ها و دخالت های بیجا در کار هم شدهاست. اگر اتحاد داشتیم و احترام و ارزش برای هم قایل بودیم و دست هم را می گرفتیم و موفقیتدیگران را هم می توانستیم ببینیم یا دست کم کاری به کار هم نداشتیم امروز همه چیز سر جایخودش بود و هیچ کنسرتی هم کنسل نمی شد. فکر می کنید پس پرده ی کنسل شدن این کنسرتها چه داستانی وجود دارد؟ هر چه هست از خود اهالی موسیقی یا برخی هنرمند ها سرچشمه میگیرد. خیلی ها که موسیقی و استادان ما را به روزگار سیاه نشانده اند همین اهالی خودی هستند که خودشان را مدافعان هنر و موسیقی می دانند و از وارد کردن هنرمندان به بازی های سیاسی وحاشیه ای لذت می برند و جنگ شان را به نظاره می نشینند و انجاست که مردم از نوای جادویی «نیلوفرانه» بی نصیب می مانند.
ما خودمان دشمن سرنوشت خویش هستیم وگرنه مردم به هر صدایی بها می دهند و لذت می برند ودولت نیز حامی هنرمندان خواهد بود اگر ما همدیگر را در چشم دولت محترم می شمردیم و از همحمایت می کردیم. این روزها اظهار نظر خیلی ها در باره لغو کنسرت ها بهانه ای برای عرضه اندام وجلب توجه شده است و انقدر این داستان را کش می دهند تا کار را خرابتر کنند. اگر این همه کنسرتکنسل شده داشتیم و این همه اعتراض و انتقاد وجود داشت چرا پیش از این همه سکوت کرده بودند؟؟ یعنی همه منتظر کنسل شدن کنسرت من بودند تا زبان باز کنند ؟؟ بله کنسرت من کنسل شد وضرر و زیانش هم بر دوش ماست و دودی ست که به چشم ما رفته اما من از خودم و هنرم دفاع کردمو دوباره اجازه ی رفتن به روی صحنه گرفتم .من باید معترض باشم اما نمی دانم چرا انهایی که رویصحنه هستند و کنسرت اجرا می کنند درباره ی لغو کنسرت ها اظهار نظر می کنند !!!لطفاً دستبردارید و با این انتقاد های تند و بیجا کار را خرابتر از این نکنید. این اظهار نظرها و مطرح کردن و کشاندناین داستان به دنیای سیاست عاقبت خوبی برای موسیقی ما به همراه ندارد. اگر می خواهیمخدمتی به موسیقی این سرزمین بکنیم همین که کاری به کار هم نداشته باشیم کافیست …
کارهایی که کردهاید فضای تلخ خیامی دارد و شاید همین تفاوت زیادی میان کارهایشما و دیگران ایجاد کرده است؟
برعکس من فکر میکنم که کارهای من اتفاقا بسیار هم شیرین بودهاند ولی قبول دارم که فضایخیامگونه در آثارم هست. من قدمهایم را متفاوت برداشتم. من برای اغاز سبک خودم را اوردم ولو اینکهتکامل هم پیدا نکرده بودم مورد استقبال مردم قرار گرفتم. مهمترین حسن کارم این بود خودم بودمحقیقت اینجاست که مردمی که در یک دوره تاریخی از تکرار خسته هستند به کار های تازه رویمیآورند. همین مردم به خوانندههای جوانی مثل من کمک کردهاند به او بها میدهند که رشد کند ومن امروز همان همای با همان زبان و دیدگاه تکامل یافته، پرداخت شده، هستم و بعد از هشت سالسکوت به صحنه بازگشته ام .
به نظر شما این حمایت چه دلیلی داشته است؟
علاقه مردم به کار تازه و متفاوت همین و بس.
آقای همای شما با اعتماد به نفس بالایی میگویید که آمدهاید ذائقه مردم را عوضکنید. فکرنمیکنید این ادعا کمی بزرگ باشد؟
باید صبر کنیم با آثاری که ارائه خواهم داد ثابت خواهم کرد.
فکرنمیکنید اگر شکل کار یا لحنتان را عوض کنید، مردم ممکن است آن اقبال گذشته رانشان ندهند؟
اتفاقا فکر میکنم این اقبال بیشتر خواهد بود و مردم از اثار همای همیشه لذت خواهند برد زیرا هنرمآمیخته از صداقت و پشتکار و رنجو تلاش است که لطف خداست به من. رابطهی هنرمند با هنر یکآمیختگی ذاتی است.
چرا شما در چند سال گذشته در داخل کشور کار اجرا نکردید؟
فضایی که در سال های گذشته در عالم موسیقی ساخته شده بود به گونه ای بود که کسی در مورد همای حرف نزند.
با چه استدلالی فکر میکنید که اگرشکل کارهای همای عوض شود باز هم مردممخاطبش خواهند بود؟
برای پذیرفته شدن نزد مردم اینکه چه چیزی میخوانیم یا اینکه فقط صدا چطور است اصل نیست.مردم وقتی یک نفر را قبول کنند همیشه او را دنبال خواهند کرد زیرا مردم تو را ، هنر تو را و روح تو راپذیرفتهاند و این اصلا به صدا ربطی ندارد .اصلا به شعر ربطی ندارد. ذائقههای مردم در دنیا آنقدرمتفاوت است که هر صدایی و هر هنری طرفداران خودش را پیدا می کند .یک هنرمند را جامعه به طورکل انتخاب میکند.نمی دانم چرا خیلی ها میخواهند یک جوری جلوه بدهند که چون همای درکارهایش انتقاد بوده مورد توجه قرار گرفته است.
می گویند شما چهارچوبهای موسیقی سنتی را قبول ندارید؟
اتفاقا به این چهارچوب خیلی هم پایبند هستم .من ردیف موسیقی را از خیلی خوانندههایی که درحال حاضر میخوانند بهتر می شناسم و این را با افتخار و غرور میگویم. در کلاس های ردیفموسیقی ایرانی همیشه از همه بهتر بودم. استاد فریدون پوررضا که از 15 سالگی تا بیست سالگیخدمتشان درس گرفتم و تا روزی که زنده بودند خدمتشان میرفتم ایشان از اصیلترین بازماندگانتعزیهخوان ها در ایران بودند ردیفهای ایشان مثل طلای ناب بود .من نخست همه آن ردیفها را حفظکردهام و استادان دیگری چون کمال الدین عباسی و… داشته ام.
با سختی هم به این موقعیت رسیدید ؟
رسیدن من به این نقطه آنقدر داستان پیچیدهای دارد و آنقدر سختی کشیدم که برای خودش یک کتاباست. من آدمی بودم که از زیر خط فقر شروع کردم. روز در خیابان دستفروشی کردم شب در خانهتمرین. روزها کار می کردم و شب ها روی ریل راه آهن راه رفتم و تمرین میکردم. از دستفروشیمیرفتم کلاس و از کنسرواتوار موسیقی میرفتنم دستفروشی. خرج زندگیم را اینگونه درمی آوردم. شب تا صبح در کارگاه پرس و صبح زود می رفتم دانشگاه.
شکل کار تازه شما در کنسرت جدیدتان چگونه خواهد بود؟
من یک ارکستر بزرگ سمفونیک را با سازهای ایرانی ترکیب کردم که همه ممکن است اینکار را انجامبدهند اما نوع موسیقی که در این کنسرت اجرا میکنم از آهنگسازی تا اشعار و نوع خواندن همگیتازه هستند یک رابطه مستقیم بین آرتیست و مردم است. میخواهم ابهت موسیقی ایرانی را بهنمایش بگذارم.
این اجرا به این شکل به این خاطر است که مردم از هما کارهای نو میخواهند؟
چیزی که اجرا میشود قطعا کار ویژه و متفاوتی خواهد بود. نمیدانم شما آهنگی که برای شهدایگمنام خواندهام شنیدهاید یا نه. این آهنگ یکی از بهترین کارهایی است که در زندگیم ساختم، ملی وحماسی هم از نظر آهنگسازی هم از نظر تنظیم و شعر و خواندن بسیار عالیست. اگر روزی بخواهمنمونه کار به کسی بدهم و بگویم این توانایی بنده است میتوانم اینکار را ارائه کنم زیرا یکی از بهترینکارهای من است.
رسیدن به چنین جایگاهی قطعا هزینههایی دارد که یکی نقد است شما از نقد ناراحتنمی شوید؟
از نقد ناراحت نمی شوم اما اینجا نقد نمی کنند تخریب می کنند.
شما قصد تدریس ندارید ؟
بیشتر دوست دارم یاد بگیرم تا اینکه بخواهم یاد بدهم اما شاگردان کمی دارم و تنها به کسانیاموزش می دهم که بتوانم از انها در کارهایم استتفاده کنم.
آنطرف که رفتید وسوسه نشدید که در همان جا بمانید؟
نه هرگز. هم پولش را داشتم هم شرایطش را و هم پیشنهادش ولی من ایرانی هستم و دوست دارمو داشتم که در وطن خودم کار کنم.
راستی پسرانتان هم فعالیت موسیقایی میکنند؟
بله هر دو نوازنده پیانو هستند. این دو را برای بیست سال دیگر آماده میکنم تا بتوانند خدمتی بهموسیقی این سرزمین بکنند.
به کار شما هم علاقهمند هستند؟
من بچههایم را جوری آموزش میدهم که ربطی به کار من نداشته باشند. به همه نوع موسیقیعلاقه دارند همه به موسیقی پاپ و هم کلاسیک و هم سنتی و ملی. باخ و بتهون می نوازند اماعاشق مرتضی پاشایی خدابیامرز هم بودند. این بچهها فعلا باید آموزش منطقی موسیقی ببینند. بایددر ابتدای راه ده سال پیانو یاد بگیرند تا بعد با موسیقیهای دیگر آشنا شوند.
و نظر شما درباره صدای علیرضا افتخاری …
سال هاست که افتخاری برای این مردم عاشقانه اواز خوانده و آثار ماندگار به یادگار گذاشته است صدای هنرمندان نباید قربانی باورهای شخصی شان کرد. هنرمندان نباید خاموش بشود. صدای افتخاری قربانی بازی های کسانی شد که می خواستند رفتاریک استاد دیگررا در مقابل رفتار افتخاری در اینترنت به نمایش بگذارند و در نهایت هر دو را خانه نشین کردند.
دوست دارم داستانی تعریف کنم. سه خواننده بزرگ در دنیای موسیقی وجود دارد، اولی پاوراتی بود که فوت کرد آندو که هنوز زندهاند پلاسیدو دومینگو(Plácido Domingo ) و خوزه کارهراس ((José Carreras که هر دو اسپانیایی هستند. اسپانیا معروفترین کشوری است در دنیا که در آن جدل و چالش قومیتی وجود دارد که حتی این جدال به فوتبال و سرود ملی آنها هم سرایت کرده است. دومینگو و کاره راس از جوانی با یکدیگر مشکل داشتند. هرچند هر دو نابغه بودند؛ اما هرگز در کنار هم نمی خواندند شرط دومینگو برای اجرا این بود که کاره راس نباشد و کاره راس هم همیشه میخواست جایی باشد که دومینگو نباشد.
خوزه کارره راس در اوج کار خود به سرطان مبتلا گشته و از دنیای موسیقی فاصله میگیرد همه دارایی اش را هزینه میکند یک بنیاد خیریه تمام هزنیههای درمان او را تقبل میکند و در طول چند سال او را درمان میکنند تا او از سرطان نجات پیدا میکند و دوباره به دنیای موسیقی باز میگردد. کاره راس پس از مدتها تحقیق متوجه میشود این بنیاد وجود خارجی نداشته و تنها توسط دومینگو برای درمان او ساخته شده است. به پلاسیدو میگویند تو که دشمن او بودی چرا اینکار را کردی که وی پاسخ میدهد که درست است رقیب من است ولی چگونه میتوانستم بنشینم و بگذارم این صدا خاموش شود؟ تا او نباشد من معنی ندارم. این مملکت به صدای اساتید نیاز دارد. به نام بزرگان نیاز دارد. من جوان هستم و فرصت برای جبران اشتباهاتم دارم ولی آن بزرگانی که در موسیقی بودند تاب و توان جوانی را ندارند. قلبشان زود میشکند. هیچکس جای هیچکس را نخواهد گرفت و هر گلی هم یک بویی دارد و هر گلی هم در جای خودش ارزشمند است. ما به جای اینکه یک شاخه گل داشته باشیم، باید یک سبد گل داشته باشیم. ما در کنار هم میتوانیم بدرخشیم.
منبع: مشرق نیوز
نظرات