«قاسم افغان» بنیانگذار موسیقی معاصر افغانستان-بخش اول
به گزارش راه نوا به نقل از سایت افغانستان خبرگزاری فارس، استاد «قاسم افغان» که روحیه استقلال خواهی از بیگانگان در او موج می زد، موسیقی معاصر افغانستان را در یک قرن قبل بنیان گذاشت و برای اولین بار ترانه استقلال این کشور از انگلستان را اجرا کرد.
با شکل گیری کشوری به نام افغانستان، موسیقی این کشور که تا قبل از آن بیشتر تحت تاثیر موسیقی هندی بود نیز هویتی مستقل یافت و استاد قاسم افغان به عنوان بنیان گذار موسیقی معاصر افغانستان، به موسیقی این کشور هویتی مستقل بخشید.
استاد افغان در سال 1262 خورشیدی، در کابل به دنیا آمد. «ستارجو» پدر استاد قاسم از جمله اساتید هندی اهل «کشمیر» بود که در زمان «امیر شیرعلی خان» از هندوستان به افغانستان آمد و در کابل اقامت گزید. وی بعد از اقامت در کابل در همان شهر ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دختری بود به نام «سید بیبی» و 5 پسر به نامهای «قاسم»، «محمد رستم»، «شیرمحمد»، «محمد شفیع» و «جبار» که از میان این 5 پسر فقط قاسم پیشرفت کرد و بعدها بنیانگذار موسیقی افغانستان شد.
البته ناگفته نماند که 3 برادر دیگر قاسم نیز مدتی به فراگیری موسیقی مشغول بودند ولی بعدها موسیقی را کنار گذاشتند.
استاد قاسم زبان فارسی را از مادرش که کابلی بود و زبان اردو را از پدرش که کشمیری بود آموخت.
وی سالهای سال برای فراگیری علم موسیقی نزد اساتید بزرگ هندوستان زانو زد. نخستین معلم و مربی افغان، ستارجو پدر وی بود. نخستین کاری که ستارجو به پسرش آموخت، سهتارنوازی بود، زیرا ستارجو از نوازندگان برجسته سهتار بود.
سهتار که از اختراعات «امیرخسرو بلخی» میباشد، در گذشته و حال نوازندگان محدود داشته که ستارجو استاد سهتارنوازان بوده و در گذشته دیگر کسی به ستارجو نرسید.
پدر قاسم دوست داشت که پسرش نیز از این هنر بیبهره نماند و بدین منظور قاسم نوجوان سالهای سال نزد پدر رنج آموختن را بر خود هموار کرد و بعد از آن که در سهتارنوازی مهارت کامل پیدا کرد در نزد استاد «قربانعلی» شاگردی کرد و بر اطلاعات هنری خود افزود.
بعد از قربانعلی آخرین کسی که قاسم از محضر او کسب فیض کرد استاد «پیاراخان» بود. وی از جمله اساتید هندی بود که در زمان «امیر حبیبالله خان» از هند به کابل آمد و به تربیت شاگردان بیشماری همت گمارد که از آن جمله میتوان از قاسم نام برد.
ورود قاسم به دربار
ستارجو پدر استاد قاسم از هنرمندان دربار «امیرعبدالرحمان» نیز بود که همراه گروه خود بزمهای دربار را گرم میساخت. در آن زمان قاسم بیش از 13 سال نداشت، ولی همیشه گروه موسیقی پدرش را همراهی میکرد، اگرچه کار خاصی انجام نمیداد. باری در یکی از روزها، امیر عبدالرحمان به هنرمندان دربار امر کرد که غزلی از حافظ را به نوا درآورند.
البته در آن روزگار، غزلخوانی هنوز مرسوم نشده بود و اگر هم بود به شیوه امروزی رواج نداشت. آری باید امر امیر اجرا میشد. چشم ها به سوی یکدیگر برگشتند، نفسها در سینهها زندانی ماند و چهرهها با عرق نارسایی و رعب، مرطوب شدند.
همة زبان ها ساکت شده بود. قاسم کوچک که در آن وقت بیش از 13 سال نداشت و همیشه با گروه هنری پدرش همراه بود، از میان گروه برخاست که من این غزل را میخوانم. امیر با غضب و تحکم پرسید: پدرت یاد ندارد، تو چطور یاد داری؟» قاسم کوچک که دیوان حافظ را خوانده بود، یک غزل حافظ را با ساز و سرود خواند و تحسین همه را برانگیخت.
از داستان حافظ خوانی استاد قاسم در دربار عبدالرحمان نقلهای فراوان شده است. «یعقوب قاسمی» بزرگترین پسر استاد قاسم که خود از بزرگترین هنرمندان افغانستان بود در این باره چنین میگوید: ستارجو، پدر بزرگ من با گروه خود در دربار امیر عبدالرحمان خان بود و در یکی از روزها امیر به خوانندگان دربار امر کرد که غزلی از حافظ را که با این بیت شروع میشود «غلام نرگس مست تو تاجداراناند» بخوانند. آواز خوانها همه مات ماندند. زیرا این غزل یا سایر غزلهای فارسی را بلد نبودند.
در این موقع قاسم در همان سن کمی که داشت جرأت کرده به پا ایستاد و گفت: اگر حضور مبارک اجازه بدهند من این غزل را میخوانم. امیر پرسید: پدرت یاد ندارد تو چطور یاد داری؟ و وی گفت: من چون نزد «ملا صاحب» (معلم مکتب خانگی) کتاب حافظ را خواندم این غزل را یاد دارم.
و امیر اجازه داد که قاسم بخواند و او برای اولین بار با ساز این غزل را خوانده و خوب خواند… و بخششی هم دریافت کرد.
امیر عبدالرحمان خان از ستارجو پرسید: خواندن را تو به او یاد دادی؟ گفت: خیر، این اولین بار است که من صدای او را میشنوم…
بعد از زمامداری عبدالرحمان خان نوبت به پسرش «امیر حبیبالله» رسید. در همین موقع بود که «پیاراخان» از هند به کابل آمد و اینجا بود که افغان هنر موسیقی خود را نزد وی تکمیل کرد.
وی سالها نزد پیاراخان رنج آموختن را بر خود هموار کرد. در همین زمان بود که استاد قاسم برای آنکه بیشتر بداند راهی کشور هندوستان شد و سفرهای متعددی به آنجا داشت، چنانکه خود در یکی از آهنگهای خود میخواند:
ناله از نی گریه از ابر بهار آموختیم
ما ز هر صاحبدلی یک شمه کار آموختیم
سلام. با تشکر از معرفی این استاد بزرگ
با توجه به اینکه او موسیقی استقلال افغانستان از استعمار انگلستان را خوانده است، حیف است که یک خط بیشتر از آن نگفته باشید و این همه مطلب درباره اولین غزلخوانی او در دوره کودکی ردیف کنید.
به نظرم آقای محمدسرور رجایی در این زمنیه بتوانند کمک شایانی بنمایند.