شعر «ستاره احمد» برایم فریضه بود
باشگاه هواداران
×

تخصص

تایخ انتشار: ۲۶ دی ۱۳۹۴


گفتگو با محمدکاظم کاظمی:

شعر «ستاره احمد» برایم فریضه بود

کاظمی گفت: برای بنده این موضوع مهم بود که ما نسبت به تحولات و مسائلی که امروز در جامعه و در منطقه می‎بینیم، خاموش نباشیم.

 

 

 

 

139401111243327075021014راه‌نوا- محمدکاظم کاظمی، متولد بیستم دیماه  ۱۳۴۶ شاعر و نویسنده افغانستانی‎ست. وی سال ۱۳۶۳ به ایران سفر کرد و از سال ۶۵ تاکنون فعالیت ادبی خود را با انتشار مجموعه اشعار موفقی چون «پیاده آمده بودم» «قصۀ سنگ و خشت»، «کفران»، «شمشیر و جغرافیا» و آثار پژوهشی آموزشی مهمی مانند «روزنه»، «رصد صبح» و «ده شاعر انقلاب» ادامه داده است.

 

او همچنین از مهم‎ترین پژوهشگران آثار بیدل دهلوی نیز به شمار می‎رود که در این زمینه کتاب‎های « کلید در باز»، «مرقع صدرنگ» و «گزیده غزلیات بیدل» را تالیف نموده و در اختیار علاقمندان آثار این شاعر برجسته قرار داده است.

 

اخیرا قصیدۀ « ستارۀ احمد» او که به مناسبت میلاد حضرت رسول(ص) و هفته وحدت منتشر شد، در محافل ادبی و فضای مجازی واکنش‎های مثبتی را در پی داشته است. با او گفتگوی کوتاهی درخصوص قصیده اخیرش و حال و هوای شعر امروز ترتیب دادیم که ماحصل آن را در ادامه می‎خوانید.

 

از نظر شما اصولا یک شعر ماندگار چه ‌ویژگی‎هایی باید داشته باشد؟
به نظر بنده، ماندگاری یک شعر، از یک سو از سرشار بودن و بهره‎مند بودن شعر از دغدغه‎های انسانی نشات می‎گیرد؛ و در یک سوی دیگر آرایش این شعر یا بیان این دغدغه‎ها، با زبان و لحنی که به تعبیری بتوانیم بگوییم هنری و نمادین است؛ تا بتواند در دوره‎ها و عصرهای بعد هم به کار بیاید. یعنی اولا مهم است دغدغه شعر، انسانی و دقیق باشد و موضوع، خیلی پیش پا افتاده  و مقطعی نباشد و دیگر اینکه طرز بیان شاعر به گونه‎ای باشد که خیلی متکی به وقایع و مسائل گذرای جامعه نباشد.

 

پس می فرمایید باید در بیان شاعر، دغدغه‎های معاصر و حوادثی که پیرامون زندگی و جهان او رخ می‎دهد منعکس شده باشد؟ درواقع همان مساله دغدغه‎مند بودن شاعر.
بله مقصودم درگیر بودن شاعر با جهان اطراف و بهره‎مند بودنش از این درگیری‎ست.

 

اخیرا از شما قصیده‎ای به نام «ستارۀ احمد» به مناسبت میلاد حضرت رسول (ص) و هفتۀ وحدت در فضای مجازی منتشر شد که با بحث‎های نظری زیاد و استقبال عمومی خوبی در شبکه‎های اجتماعی مواجه شد. خودتان این واکنش‎ها را چگونه ارزیابی می‎کنید؟
در مورد این اثر، قبلش این را عرض کنم که برای بنده، این شعر، اثر نسبتا مهم‎ام بود، به یک دلیل که به تعبیری من از دیرباز نذری برای حضرت پیامبر (ص) داشتم و می‎خواستم یک وقتی شعری که واقعا به دلم بچسبد و دوست داشته باشم برای ایشان بسرایم و  در مجموع  در حوزه شعر آیینی و دینی و مذهبی. البته بنده در این حوزه خیلی تجربه زیادی ندارم و حوزهٔ نسبتا پرکار من نیست. من شعرهای اندکی در این زمینه دارم. اما برنامه و شکل دل‎خواهم این است که به شخصیت‎هایی بپردازم که در شعر ما حضورشان در سایه مانده و شاعران ما کمتر به آنها پرداخته‎اند و توجه کرده‎اند؛ از جمله مثلا حضرت پیامبر (ص).

 

از این نظر می‎توانم بگویم این شعر برایم یک فریضه بود. ‌در مورد موضوع وحدت، آن هم خب یک بحث این است که شعر برای حضرت پیامبر است. بحث دیگر این است که جنبه وحدت در آن مطرح شده. از این جهت هم برای بنده این موضوع مهم بود که ما نسبت به تحولات و مسائلی که امروز در جامعه و در منطقه می‎بینیم، خاموش نباشیم و تصورم این است که نگاه وحدت‎گرایانه در بین جامعه اسلامی یکی از چاره‎های بزرگ و اساسی این مشکل است. برای همین صرف نظر از بازتابی که داشت، این شعر برای خودم خیلی اهمیت دارد.  بازتابش هم تا جایی که من دیدم در بین دوستان و میان عموم، مخصوصا دوستان فاضل و کسانی که دریافت نسبتا خوبی از شعر داشته باشند، بسیار مثبت بود و در جمعی که اولین شب آن را خواندم و در بعضی محافل دیگر بسیار تحسین شد.

 

139211301120421542164404

 

گویا شب شعری هم با نام اثر شما برگزار شده.
بله دقیقا. اصلا این شعر را به همان مناسبت سرودم. یعنی شب شعر، خود انگیزه‎ای شد برای سرودن این شعر و نامش را هم از اسم آن شبِ شعر گرفتم. البته خب یک مساله‎ای هم هست. در این شعر دیدگاهی مطرح شده که با دیدگاه مطلق گرایانه‎ای که بسیاری از ما نسبت به حقانیت مذهب خودمان داریم، سازگار نیست. در جایی از این شعر گفته شده که انگار نهرهای گوناگونی هستند که هرکدام از این حقیقت سرچشمه گرفته‎اند. من به این واقعا عقیده دارم. یعنی معتقدم که همۀ مذاهب اسلامی تا حدود بسیار زیادی برخوردار از حقانیت دینی هستند و فقط در مواردی اختلاف‎هایی دارند و  همه از حقیقت پیام حضرت پیامبر سرچشمه گرفته‎اند.

 

این نگاهی‎ست که ممکن است خیلی‎ها به آن عقیده نداشته باشند و اهالی یک مذهب، اهالی مذهب دیگر را از اساس باطل بدانند و طبیعتا ما در اینجا اختلاف دیدگاه داریم و بنده دیگر نگران این نیستم که کسانی از این نظر، با من اختلاف دیدگاه داشته باشند. چون طبیعتا هر شاعری دیدگاه خودش را دارد. یک وقتی هست که شاعر شعری را میسراید و شعرش طوری هست که دیدگاه او را منتقل نمی‎کند. یعنی شاعر نتوانسته دیدگاه خود را بیان کند. آنجا جای نگرانی هست و باید در شعرت تجدید نظر کنی، چون  سوءبرداشت ایجاد کرده. ولی در مورد این شعر نه. چون واقعا دیدگاه بنده است و طبیعتا اگر کسی با این دیدگاه مخالف باشد از این شعر انتقاد می‎کند و بسیار هم طبیعی است.

 

درست است و به نوعی پیامی که این شعر دارد به همان وحدتی که باید میان عقاید وجود داشته باشد تاکید دارد.
بله جنبه عملی این وحدت خیلی برایم مهم است. اینکه عملا این وحدت را بیان کند.

 

شما از جمله معدود شاعرانی هستید که در گذشته به مثنوی و در سال‎های اخیر به قصیده روی خوش نشان داده‎اید و آثار ماندگاری هم در این زمینه سروده‎اید. می‎خواستم بدانم از نظر شما در جهان امروز که رفته رفته شعرها رو به خلاصه شدن می‎روند و ما شاهد کوتاه شدن ابیات غزل و استقبال از رباعی و دوبیتی و هایکو هستیم، آیا قصیده هنوز نفس می‎کشد یا می‎تواند به تنفس و حیات خود ادامه بدهد؟
به نظر بنده به عنوان یک پدیدۀ رایج در شعر نه. یعنی به این معنی که ما به این باور باشیم که غالبا قصیده می‎تواند قالب موفق زمان ما باشد. به طور عام به نظر می‎رسد که در غزل، شاعران موفق‎تر خواهند بود.منتهی مسئله این است که بعضی مواقع شعر کاربردهای خاص دارد؛ از جمله گاهی کاربرد تریبونی و خطابی دارد. جدا از آن کاربرد عمومی شعر که یک کاربرد احساسی هست. در اینطور مواقع خاص، طبیعتا آن قالب فقط قصیده است که می‎تواند به کار بیاید. ما شاید به قصیده به عنوان یک قالب عمومی نگاه نکنیم؛ ولی در مواقع خاص واقعا ناگزیریم. یک مثال میزنم. مثلا شما تصور کنید مردم عموما وسیله نقلیه‎ای که دارند سواری است. یعنی کسی با کامیون سر کارش نمی‎رود و سخت است اگر قرار شود همه مردم کامیون داشته باشند و با آن رفت و آمد کنند و اصلا زندگی شهری به مشکل برمی‎خورد. ولی اگر کسی اسباب‎کشی داشته باشد و بخواهد یک نقل و انتقال جدی انجام بدهد، تمام اسباب و اثاثیه‎اش را باید منتقل کند. خب آن آدم دیگر با وسیله نقلیه عمومی نمی‎تواند این کار را انجام بدهد. بنابراین ما در مواقع خاص به کامیون هم نیاز داریم. درست است که تعداد کامیون‎ها در شهر کم است ولی در مواقع خاص کاربردی دارد که وسیله نقلیه دیگر ندارد. به نظر من در بعضی مواقع که ما یک طرز نسبتا مفصل و دارای ابعاد گوناگون داریم، و پیامی داریم که در چند جملهٔ کوتاه قابل بیان کردن نیست و باید تفصیل پیدا کند، آن موقع ما ناچار از قصیده هستیم. با وجود آنکه می پذیریم قالب رایج و موفق امروز، قصیده نیست.

 

این خاصیت را می‎توان به قالب مثنوی هم تعمیم داد؟
بله این خاصیت را می‎توان درباره مثنوی هم گفت؛ به همین دلیل بنده هم در یک مقاطع زمانی، بیشتر مثنوی کار می‎کردم. البته مثنوی هم بعضی وقت‎ها می‎تواند به اندازه غزل کوتاه باشد.‌ تجربۀ خوبی هم هست. من مثنوی هفت، هشت بیتی هم دارم. مثل مثنوی کاغذ پران (بادبادک پران) .

 

پس می‎فرمایید که این قالب‎ها به نوعی مخاطب خاص دارند؟
میتوانیم بگوییم کاربردهای خاص و موقعیت خاصی هست که بعضی مواقع پناه بردن به یک قالب را اجتناب‎ناپذیر می‎کند.

 

2_KazemKazemi

 

شما آثار پژوهشی موفقی نیز در زمینه آموزش شعر و نقد شعر جوان داشته‎اید. امروزه جای چنین نقدهای جدی و دقیقی در آثار پژوهشی ما خالی‎ست. به نظر شما چرا نقد دقیق و کارشناسانه در فضای ادبی امروز کمتر یافت می‎شود و اصولا ویژگی‎های یک نقد خوب چیست؟
اینکه چرا ما شاعران، کمتر به نقد می‎پردازیم و بیشتر شعر می‎سراییم، به نظرم پدیده خیلی عجیبی نیست. یعنی در طول تاریخ شعر فارسی هم، چنین بوده و وقتی به منتقدین و کسانی که در مورد شعر نظر داده‎اند نگاه می‎کنیم، می‎بینیم که تعدادشان به نسبت شاعران زیاد نیست. میشود این را تشبیه کرد به تعداد پزشکان یک جامعه که به اندازه تعداد افراد یک جامعه نیست. به این دلیل که پزشک یک وظیفه خاص دارد و در مواقع خاصی مخاطبانی دارد و کاربردش هم کاربرد خاصی‎ست. شعر استفاده عمومی دارد، اما نقد استفاده خاص دارد و فقط برای شعرا هست. بنابراین اینکه آثار کمتر نقد می‎شود به نظرم خیلی عجیب نیست. منتهی از یک طرف این مساله قابل توجه  است که چرا ما آن مقداری که در جلسات و محافل ادبی خودمان به شعر خواندن می‎پردازیم به نقد نمی‎پردازیم و حضور نقد کمرنگ‎تر است. ما  زمانی در حوزه هنری کنار جلسات شعر، جلساتی فقط و فقط برای ارائۀ نقدها و مقالات و نقد و پژوهش تشکیل می‎دادیم. نقدنویسی‎های بنده هم از همان کلاس‎ها شروع شد. یعنی یک کار ویژه برای نقدنویسی در کنار جلسۀ اصلی شکل گرفته بود.

 

موضوع دیگر که به نظر من مهم است، این است که دانشگاه‎های ما به این مساله که یکی از وظایف مهم ادبیات نقد شعر امروز است، و همچنین به شعر امروز، بسیار کم توجه‎اند. استادان دانشگاه ما نگاهشان معمولا متوجه به متون کهن است. نگاه، آنجا بسیار  کلاسیک است. باری بنده از قول یکی از استادان بسیار ارجمند و ارزشمند ادبیات که بسیار هم برای ایشان احترام قائلم، در جلسه ای می‎شنیدم که می‎فرمودند الان به تازگی در دانشگاه‎ها رسم شده که آثار شاعران جوان را موضوع پایان‎نامه و تحقیق دانشگاهی می‎سازند.  آثاری که هنوز تصویب نشده و به اصطلاح ، هنوز در ادبیات ما کلاسیک نشده، یک‎دفعه میبینی راه پیدا کرد به پایان نامه‎های دانشجویی. ایشان این مساله را بسیار ناپسند می‎دانست و اتقاقا  آن جمع که همه از دانشگاهیان بودند یک‎صدا ایشان را تشویق کردند و دست زدند که بله، بله، بله، اینگونه خوب نیست. خب به نظرم جای بحث دارد که چرا اهالی دانشگاه باید صبر کنند که یک اثر کلاسیک بشود و به تاریخ بپیوندد تا نقد بشود. اما چرا دانشگاه ما همچنان که در حوزه‎های دیگر مثلا در حوزه علوم انسانی، در رشتۀ روانشناسی و امثال این‎ها با پدیده‎های رایج در جامعه سروکار دارد و آنها را دست‎مایۀ تحقیق خودش می‎سازد، در حوزه ادبیات همیشه آثار قدما را مورد تحقیق قرار داده؟ پس یک قسمت  هم به نظرم کهن‎گرایی دانشگاه است.

 

در پایان لطفا نام چند مجموعه شعر موفقی را که اخیرا خوانده‎اید برای خوانندگان ما بفرمایید.
این کمی سخت است. به خاطر اینکه من تازگی‎ها مجموعه شعری نخواندم و کتاب‎هایی خواندم که فقط برای ویرایش به ما سپرده شده و اینگونه نبوده که در بازار به دنبال کتاب‎های شعر خوب بگردم و از بین آنها انتخاب کنم و بخوانم . این اواخر اگر فرصتی برای مطالعه دست داده ، مطالعاتم بیشتر در حوزه مسائل اعتقادی تاریخی و امثال این‎ها بوده.

 

در ادامه می‌توانید شعر «ستاره احمد» را مطالعه نمایید:

 

ستارۀ احمد

امشب مگر چه ولوله‌ در آسمان شده است؟
این گنبد سیاه، جواهرنشان شده است

این گنبد سیاه، جواهرنشان شده است
آری، در آن ستارۀ احمد عیان شده است

امروز حال دهکده‌هامان بهاری است
حتی درختِ یخ‌زده هم شادمان شده است

آن سنگ سرد، پر شده است از گل گلاب
آن چوب خشک، شاخچۀ ارغوان شده است

در خانه تا به چند نشینی؟ که مرد و زن
راهی به سمت برزن و کوی و دکان شده است

عبدالعلی به خانۀ فاروق می‌رود
زینب دوباره عایشه را میزبان شده است

اما جدال مولوی و شیخ، کم نشد
این جنگ، مثل جنگ انار و دهان شده است

(البته شیخ و مولوی خوب نیز هست
با همدگر به سان دو گل مهربان شده است

این یک به دستِ بسته و آن یک به دست باز
با یک زبان به پیش خدا همزبان شده است

دیروز این به خانۀ آن میهمان شده
امروز آن به خانۀ این میهمان شده است)

القصه، شیخ و مولوی بد، در این مقام،
هر یک به سان کورۀ آتشفشان شده است

منبر برای موعظۀ خلقِ بی‌نواست
منبر برای این دو نفر نردبان شده است

دیدم که هر کدام، به قال و مقال خود
می‌گفت نیمۀ پرِ این استکان شده است

آری، در این مسابقه، صد بار دیده‌ایم
هر کس میان باخته‌ها قهرمان شده است

هر کس به مذهب پدر خویش، مفتی است
هر کس به زورخانۀ خود پهلوان شده است

دعوا چه می‌کنی، که به قال و مقالتان
این شیشه بارهاست به سنگ امتحان شده است

دعوا چه می‌کنی که در این کاروان چرا
گاهی علی و گاه عمر ساربان شده است

فکری بکن که مقصد این کاروان کجاست؟
در راه او چه دزد پلیدی‌ نهان شده است؟

فکری بکن که مال و متاع مسافران
اینک نصیب راهزن بی‌‌امان شده است

فکری بکن که غالی و وهّابی از قدیم
مثل دو سگ، جوندۀ یک استخوان شده است

 

***

 

هرچند خون ما و شما را مکیده‌اند
هرچند خون ما و شما رایگان شده است

ما هر دو تن دو نیمۀ سیبیم، عین هم
سیبی که پروریدۀ یک باغبان شده است

سیبی که آب خوردۀ رود حقیقت است
رودی که از مدینۀ احمد روان شده است

رودی که شاخه شاخه شد و هر طرف که رفت،
آبِ حیاتِ یک طرفِ این جهان شده است

نهری به قندهار رسید و انار شد
نهری درختِ جنگلِ مازندران شده است

نهری به چابهار رسید و بهار کرد
نهری به رودک آمده و مولیان شده است

یک نهر، سوی مزرع ترکان روانه شد
یک نهر، آبخورد خراسانیان شده است

یک نهر آب شیرین، یک نهر آب شور
جاری به هر کران و به هر بیکران شده است

شیرین آن رسید به بنگاله، قند شد
شورَش، ملاحت نمک سیستان شده است 

نوری که خورده است به منشور کائنات
از آن طرف برون شده، رنگین‌کمان شده است

یک آیه آمده است و هزاران مفسّرش
هر یک به واژۀ دگری ترجمان شده است

آیینه‌ای شکسته و هر پاره‌ای از آن
روشنگر کرانه‌ای از این جهان شده است

یک پاره نزد مفتی الازهر آمده
یک پاره سهم مجتهد اصفهان شده است

یا در کتاب احمد حنبل نوشته شد
یا با زبان شیخ کلینی بیان شده است

 

***

 

ختم سخن که، مولوی و شیخِ نازنین!
قصد وضو کنید که وقت اذان شده است

خلقی به دستِ بسته و خلقی به دستِ باز
آمادۀ گرفتن آن ریسمان شده است

با این همه ستارۀ  پرنورِ رنگ‌رنگ
مسجد نشان دیگری از کهکشان شده است 

…اما دریغ، یک نفر از طالبان، در آن
آمادۀ معاشقه با حوریان شده است!

 

6 دی 1394

در آستانۀ سالگرد میلاد پیامبر(ص)

 

 

منبع: شهرستان ادب

 

نظرات

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.

  • دیدگاه سید شهیدان اهل قلم درباره موسیقی

    اگر دیدید موسیقی بر محتوا غلبه دارد، گوش نکنید

    . درباره موسیقی حداقل دو جور می‌شود بحث کرد؛ این دو جور، یکی بحث فقهی درباره موسیقی است که اصلا در حد بنده نیست و آدم‌هایی مثل ما اصلا نباید به خودشان اجازه بدهند که وارد بحث‌های فقهی شوند، مسایلی کاملا تخصصی است و به هیچ‌وجه در حیطه ما نیست. مسایل کاملا تخصصی به تحصیلاتی در همان زمینه احتیاج دارند. به این دلیل ...
  • دیدگاه شهید دكتر بهشتی درباره موسیقی

    آن موسیقی حرام است، که انسان را در مقابل گناه ‌بي‌پروا كند

    موسيقي‌ از نظر اسلام‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ نامه‌ شما رسيد. در اين‌ نامه‌ درباره‌ چند مطلب‌ سوال‌ كرده ‌بوديد كه‌ لازم‌ دانستم‌ به‌ اين‌ سوالات‌ طي‌ نوار، پاسخ‌ مفصل‌تري‌ بدهم‌. خواهش‌ مي‌كنم‌ كه‌ نوار را گوش‌ كنيد تا اگر باز نكته‌اي‌ به‌ نظرتان‌ رسيد بپرسيد تا پاسخ‌ بدهم‌ و ضمناً نوار را هم‌ به‌ مركز اسلامي‌ هامبورگ برگردانيد، چون‌ اين‌گونه‌ نوارها معمولا اينجا ...
  • گزیده‌ای از نظرات رهبر انقلاب در مورد موسیقی

    خواننده خوب جبهه مستضعفین کجاست؟

        خواننده خوب جبهه مستضعفین کجاست؟ بنده گاهى اوقات که مى‌بینم نوجوانى را به تلویزیون مى‌آورند که از صداى خوبى برخوردار است، دلم مى‌لرزد که آیا بناست این نوجوان، فردا، پس فردا خواننده‌ى خوبِ جبهه‌ى مستضعفین و جبهه‌ى حق شود، یا قرار است به خود و مادر و پدرش پولى بدهند، بعد هم ببرندش و یک استودیوى مجّانىِ پر زرق و برق در اختیارش ...