سانسور موسیقی اعتراض جهان علیه آمریکا
راهنوا- موسیقی جوانپسند و عامهپسند ما با موسیقی جهان بی ارتباط نبوده و نیست. روزگاری تب بیتلها جامعه ما را هم تکان داده و حتی برای کسی همچون «فرانک سیناترا» در ایران پیش از انقلاب کنسرت هم برگزار کردهاند. در سالهای اول بعد از انقلاب هم اگرچه انتشار و عرضه آثار خوانندگان خارجی به صورت زیرزمینی و غیر قانونی انجام میشد، اما بالاخره در جامعه ایرانی نام «مایکل جکسون» هرچند ممنوعه اما شنیده شد.
در سالهای بعد از جنگ تحمیلی، اندک اندک با رشد تکنولوژیهای ارتباطی و موسیقی الکترونیک، تقریبا دسترسیهای ما به موسیقیهای فرنگی (اروپایی-آمریکایی) هم روز آمد شد تا جایی که موسیقی پاپ امروز را میتوان به نوعی صنعت مونتاژ و کاور موسیقی فرنگی دید. در تمام این سالها اما هیچگاه جریان موسیقی اعتراض ضدآمریکایی به فضای داخل منعکس نشد!
با اینکه ایران در سالهای انقلاب و پس از آن همواره یکی از اصلیترین مراکز تضاد و اعتراض مردمی و دولتی علیه آمریکا بوده است، اما متاسفانه هیچگاه در تمام این سالها از سوی هنرمندان و موسیقیدانان ایرانی هیچ ارتباط و همکاری مشترکی با جنبش موسیقی اعتراض جهان علیه آمریکا شکل نگرفته است.
«جان لنون» -یکی از چهار ستاره بیتلها- بود که پیش از انقلاب حتی مدل موهایشان در میان خوانندگان لالهزار تقلید میشد اما هرگز روحیه سیاسی و ستیز او با جنگ طلبی آمریکا در ویتنام و با شخص رئیس جمهوری نیکسون که منجر به تبعید او شد، مورد توجه هنرمندان ما قرار نگرفت. هیچگاه ندانستیم و نشنیدیم که لنون یک آلبوم کامل علیه جنگطلبی آمریکاییها در ویتنام اجرا و منتشر کرده است که تا پایان قرن بیستم جزو پرفروشترین آلبومهای موسیقی قرن بوده است. دیگر بماند که برخی حتی در مرگ مشکوک او هم دستهای سیاسی را نشان داده اند.
در سالهای نخست انقلاب به تناسب فعالیت گروههای چپ مارکسیستی در ایران تعدادی از آثار «ویکتور خارا» بازخوانی و منتشر شد. گویی تنها این نام بود که با سرودهایی چون «برپاخیز…» هرچند نه در میان تودههای مردم اما در میان علاقمندان موسیقی و سرود انقلاب دست به دست میشد. هرچند اقبال ویکتور خارا نیز چندان بلند نبود و دیر نپایید و با ورود به سالهای جنگ و پس از آن مشهورترین خواننده ضد آمریکایی جهان از حافظه موسیقایی ایرانیان زدوده شد.
موسیقی اجتماعی و سیاسی در ایران که با انقلاب اسلامی وجهه ضد آمریکایی و دشمن ستیزانهای از خود نشان میداد، در دوران پس از جنگ و تحت تاثیر شرایط سالهای سازندگی و توسعه، رفته رفته آب رفت و محو شد و نه تنها ضرورت ارتباط و هم افزایی با موسیقی اعتراض جهان را از یاد برد بلکه خود نیز کمکم تسلیم بازار روزمرگی و بیدردی شد. خوابیدن موج موسیقی انقلابی این روزها به جایی رسیده است که در سالهای اخیر دیگر کمتر اثری میشنویم که در خود از دردهای اجتماعی و سیاسی ملت ما در برابر زورگویان جهان حرفی داشته باشد. دیگر موسیقی اعتراض جهانی در ایران رسانهی اثرگذاری ندارد؛ شنوندهای ندارد و در نتیجه اسم و رسمی هم از خود ندارد.
اما واقعیت این است که موسیقی ضدآمریکایی و موسیقی اعتراض سیاسی علیه آمریکا دهههاست که جزو محبوبترین آثار خوانندگان گروهها و سبکهای مختلف موسیقی جوانپسند غربی است. کنسرت حقوق بشر که ایران عزیز ما از بزرگترین قربانیان نقض آن توسط آمریکاییهاست در آن طرف آبها توسط بهترین خوانندگان اجرا میشود و در کشور ما لابد به عنوان کاری سفارشی – حکومتی بایکوت میشود. در چنین شرایطی است که باید موج نوی موسیقی انقلاب را قدر دانست و با بیتوجهی به رخوت و سستی سبکهای مختلف موسیقی امروز ایرانی در برابر ظلم جهانی، هرچه بیشتر پیوستگی و آشنایی و حتی ارتباط دوستانه با کسانی چون: راجر واترز، اسپرینگستین، گیلاد آتزمون، نیل یانگ، مایکل هارت، و…. را تقویت نمود. موسیقی امروز ایران هنوز حرفهای نگفته بسیاری دارد. حرفهای نشنیده بسیار هم. «موسیقی اعتراض جهان علیه آمریکا» یکی از مهمترین این حرفها در طول چهار – پنج دهه گذشته جهان پس از جنگ جهانی دوم است.
نظرات