روایت ناگفتههایی از موسیقی انقلاب در «متولد بهمن»
راه نوا – کتاب «متولد بهمن»، سرگذشت اسفندیار قرهباغی است. خوانندهای که پشتپا به همه جاذبهها و فریبهای موسیقی بورژوایی زده و عمر خود را وقف انقلاب کرده است. او بود که قدر خود را شناخت و با آن صدای ششدانگ که کوه را به لرزه در میآورد در دهه ۶۰ فریاد کشید: «آمریکا ننگ به نیرنگ تو…» این سرود شناسنامه هنر جهانی ضدآمریکایی است. از خاورمیانه تا شرق دور و از آفریقا تا آمریکای لاتین. وقتی آن را میشنوی تمام بزرگمردان ضدآمریکایی جهان در برابر چشمانت میآیند. چریکهای جان برکفی که هرگز سر در برابر سیستم جهانخواری آمریکایی خم نکردند. حیف که قرهباغی این سرود را در ایران خوانده است. اگر این مرد خشمآگین و مصمم در آمریکای لاتین میزیست، صدایش به ماورای جهان میرسید. اما امروز و در ایران ۸۰۰ سرودی که برای جنگ ، انقلاب و شهدا خوانده است، فقط در آرشیوها گردوخاک خورده صدا و سیما آرام گرفتهاند. کم نیست ۸۰۰ آواز هنرمندانه ساختن و خواندن. این یعنی وقفعمر به معنی واقعی کلمه. آن هم در چه شرایطی؟ در روزهایی که چنین کارهایی میتوانست سر برباد ده باشد:«در همان ایام بود که یکبار سر کوچه خودمان، یقه من را گرفتند و به دیوار تکیهام دادند و صراحتا تهدیدم کردند؛… دیدم کلت ۴۵ را به شکم من چسباند.
نگاه کردم، دیدم انگشتش روی ماشه است و آماده شلیک. من مسلح بودم، اما دیدم تا من بخواهم دست به اسلحه ببرم، طرف به من شلیک کرده است. دیدم اصلا به صلاح من نیست که درگیر شوم. به من گفتند: «این آخرین اخطاری است که به تو میکنیم؛ منظورشان اخطار در مورد سرودهایی بود که میخواندم. این را با شدت و جدیت گفتند و رفتند… حوالی «پارک وی» که رسیدم متوجه شدم که یک ماشین رنو قصد دارد نزدیکم شود. سرعتش را به قدری کم کرد که بتواند به من نزدیکتر شود. دیدم یکی از سرنشینها، شیشه ماشین را پایین کشید. حس بدی به من دست داد. سر اسلحه یوزی به سمت من و به قصد شلیک، از پنجره ماشین بیرون آمد. عملا راهی نداشتم. سریع موتور را به زمین خواباندم و خودم هم با موتور روی زمین چرخی زدم در یک لحظه، شروع کردند به رگبار بستن من. هیچ یک از تیرها به من اصابت نکرد. فقط یک گلوله خورد به سپر عقب موتورم. فوری هم گریختند.»(متولد بهمن)
در کتاب ارزشمند «متولد بهمن»، نگارش یافته توسط روحا… رشیدی، خاطراتی بسیار جالب و شنیدنی از تاریخ پشتپرده موسیقی پس از انقلاب روایت میشود. قرهباغی تعریف میکند که آلبوم «نینوا» اثر حسین علیزاده، بعد از اینکه توسط شورای موسیقی صدا و سیما برای پخش انتخاب و خریداری میشود، با نظر سلیقهای واحد پخش و شورای سرپرستی، حرام اعلام میشود؛ چون در آن از ساز نی استفاده شده بود. قرهباغی و دوستانش یک نسخه از این آلبوم را به همراه نامهای برای دفتر امام خمینی(ره) میفرستند: «نامهای نوشتیم با درخواست نظر حضرت امام و یک نسخه از نوار را هم ضمیمهاش کردیم. قرار شد من نامه و نوار را ببرم دفتر امام… . رفتم جماران. در پست بازرسی مرا نگه داشتند و سوال کردند که با چه کسی کار دارم؟ کارم را که توضیح دادم با دفتر هماهنگ شدند و رفتم داخل. نوار را تحویل دفتر امام دادم. گفتند شما بفرمایید خودمان خبرتان میکنیم. » چند روز بعد از دفتر امام تماس گرفتند و گفتند: « نوار به سمع مبارک حضرت امام رسید و ایشان نظر دادند که در این اثر کراهتی مشاهده نگردید.»(متولد بهمن/ص ۷۵)
جالب اینکه قرهباغی توضیح میدهد که وقتی نظر امام را به شورای سرپرستی و واحد پخش منتقل کردیم: «از شورای سرپرستی به ما تلفن کردند و حرفهایی زدند با این مفهوم که (…) و موضع شورای سرپرستی همان است که قبلا گفته شده!»(همان/ص۷۵)
نهایتا به گفته قرهباغی پس از تغییر مدیریت و آمدن محمد هاشمی به صدا و سیماست که در مدیریت جدید مشکل پخش این اثر حل میشود.
قرهباغی گاهی خاطراتی از صدا و سیما تعریف میکند که نشان میدهد این تیم با چه مظلومیتهایی کار کردهاند. حتی اتفاق میافتد این تیم پس از آماده کردن یک اثر، آن را به شکلی رسمی نمیشنوند:
«یکی از آثار عجیب و فوقالعاده استاد شهریار «ای وای مادرم» است. اواخر دهه ۶۰ قطعهای را براساس این شعر خواندم. ملودی کار را خودم نوشتم و محمدرضا احمدیان تنظیمش کرد.
مرحوم آندره آرزومانیان هم که انصافا بیهمتا بود پیانواش را زد. قطعه بسیار تاثیرگذاری از آب در آمد. ولی هیچگاه نشنیدم که از صدا و سیما پخش شود… گویا گفته بودند خیلی غمانگیز و گریهآور است و با این عنوان آن قطعه را غیرقابل پخش کرده و فرستاده بودند آرشیو!»(متولد بهمن /ص ۷۸)
قرهباغی در جایی دیگر از خاطراتش گله میکند که رسانههای بیگانه دائما مشغول تخریب آثار او هستند و صدا و سیما پاسخی به آنان نمیدهد. او مشخصا از مستندی در «بیبیسی» یاد میکند که سرود آمریکا را غیرانسانی معرفی کرده است. : «فکر میکنم صدا و سیمای ایران باید مستندی ترتیب میداد و در آن برنامه سوال میشد که آیا منظورشان از کار انسانی همان موشکی است که به هواپیمای مسافربری ایران شلیک شد؟ … این مردم بودند که همه جا فریاد بر میآوردند «مرگ بر آمریکا» و این ما هنرمندان بودیم که به جریان مردم پیوستیم.»(ص ۶۴)
امروز قرهباغی در غربت تبریز، مشغول خوندل خوردن است. کاش صدایی به سیستم صدا و سیما میرسید و میگفت این راه و رسم برخورد با هنر فاخر نیست. فراموش کردن صداهایی که نباید فراموش شوند چون با آنها تاریخ هنر انقلاب در حال فراموش شدن است.
بگذریم… علی ایحال این کتاب مجموعهای است ارزشمند از خاطرات بزرگی از موسیقی ایران که با دهها چهره بزرگ دیگر چه قبل و چه پس از انقلاب، همکار و همنشین و همصدا بوده است. با خواندن این کتاب صدها خاطره ناشنیده و مکتوب را درباره برجستگان تاریخ موسیقی ایران خواهید شنید.
رضا شیبانی اصلی
روزنامه فرهیختگان
نظرات