«تولد دوباره سرود»
راهنوا- حالا چرا سرود؟ و میگوئیم: چرا که نه؟ باید دربارۀ خواستنها و نخواستنهایمان اندکی بیشتر بیندیشیم. باید هم بخواهیم که بیندیشیم. کاری که معمولاً از آن طفره میرویم، چرا که عادت تاریخی ماست؛ و باید «خلاف آمد عادت» را ـ به قول مولانا و حافظ ـ استقبال کنیم، و این همه به کلیشه و عادت تکیه نکنیم.
قصد از نوشتن این یادداشت، ورود به بحثهای لغوی و تاریخی دربارۀ سرود و انواع آن نیست. این اطلاعات، تا حدی درست و گاهی اوقات هم غیردقیق و نادرست، در ویکیپدیا و سایر مراجع دمِ دست وجود دارند. قصد این است که موضوعی مطرح شود: چرا از سرود، قطع توجه کردهایم؟! چرا سرود را تنها مخصوص مقاطع تاریخی خاصی ـ مثل انقلاب و جنگ ـ میدانیم؟!
چرا سفارش دهندگان و سازندگان سرودها را صرفاً «دولتی» میدانیم؟! چرا تا به حال نخواستهایم که به سرودها به عنوان اثر هنری نگاه کنیم؟! چرا با سرودها، طوری برخورد میکنیم که انگار رسومی فرمایشی هستند و باید با احترامی ظاهری، سَروتَه قصه را سریع جمع کنیم و برویم پی کارمان؟! چرا برای سرود توقف و تأمل و صرف وقت و هزینه نداریم؟! چرا نباید داشته باشیم؟! اشکال از کجاست؟!
سرود یکی از انواعِ «کاربردی» موسیقی همراه با کلام (و گاه بیکلام) است. یک «گونه» یا یک «ژانری» است که در موقعیت معنا پیدا می کند. بیشتر یک نوع قالب اجرایی است. با مشخصات فنّی معین که میتواند مرزهای همیشگی خود را هم گهگاهی نادیده بگیرد و به قالبهای دیگر نزدیک شود. این ماجرا هنگامی اتفاق میافتد که عوامل متعددی دست به هم میدهند. مثلاً در مورد اثر معروف «ای شهید مطهر» تعیین مرز بین سرود و آهنگ ـ ترانه اندکی دشوار است. مسلّم این است که این اثر، با نام «سرود» به عرصۀ اجرا و پخش آمده (مثل بسیاری دیگر از آثار که بعد از انقلاب در دهۀ شصت و هفتاد گویندگان صدا و سیما میگفتند این سرود را بشنوید!) و با کاربردهای یک آهنگ ـ ترانه مقبول عام، در حافظۀ مردم و تاریخ عصر خود نفوذ کرده و در آن جای گرفته است.
بخشی از این ماندگاری هم به نغمه و هم به کلام و هم به اجرای گرم و معتقدانه خوانندۀ ارجمند آن مربوط میشود و بخش دیگر به کاریزمای اجتماعی و سیاسی شخص شهید مرتضی مطهری که قبول عام و خاص را باهم داشت و ترور ایشان در شرایط سراپا ملتهب اوایل انقلاب ضربهای بزرگ به جامعه انقلابی آن روزگار ایران محسوب میشد. مطلبی که امروزه بعد از ۳۷ سال قابل تردید نیست، این است که خاطرۀ آن دانشمند روحانی با این کلام آهنگین، طوری پیوسته است که دیگر جداشدنی نیست. حال نام سرود و یا هر چه که میخواهیم روی آن بگذاریم، فرقی نمیکند.
مهم این است که واقعهای مهم اتفاق افتاده، بزرگی را ازدست دادهایم و تأثرمان از این داغ را به مدد اثری سوگوارانه و صمیمانه ماندگار کردهایم. مثل آثاری که مرز میان سنتی قدیم با موسیقی عامیانۀ مردمی را دربرداشته و رسمیّت سرود و همه گیر شدن ترانه را میبایست دقت کرد تا جایی که مردم بتوانند آن را زمزمه کنند. در اینجاست که میبایست از اصطلاحات نامربوط و ساختگی بدون وجاهت مثل کوچه بازاری و لاله زاری که تودهایهای قبل از انقلاب بدلایلی از خود ابداع کرده بودند را از ذهن و ضمیر خارج ساخت.
اثر معروف «ای ایران» با صداهایی چون: مرحوم بنان، اسفندیار قرهباغی و گروه کُر اصالتاً سرود است اما با معیارهای موسیقایی همچنان بین آهنگ ـ ترانه و سرود موج میزند. اثر معروف «مادر برام قصه بگو» نیز همین حالت را دارد. اثر «یار دبستانی من» نیز هم که به مدد پخش چندین باره از صدا و سیما در دل و جان مردم به یادگار نشست.
یکی از شاخصههای مهم سرود، کار جمعی است و نباید تک خوانی باشد. اگر اثری کاملاً با فُرم سرود طراحی و ساخته شود اما نوع ارائه آن در اشکال گوناگون پاپ و همراه با تکخوانی باشد از شاکلۀ موقعیت سرود خارج میشود. نمونهها بسیار هستند و قابل بررسی. این همان موضوعی است که در ابتدا قصد ورود بدان را داشتم: احیای روحیۀ جمعی و تشویقِ استعدادها برای استفاده از یک قالب متأسفانه فراموش شده در موسیقی باکلام، جهت خلاقیت هنری و انتفاع جامعه از آن، اما همان طور که گفته شد، در ابتدا نیازمند تجدید باورها و دگرگون کردن ذهنیت هایمان هستیم.
این که «سرود» و سرودسازی را فراتر از کلیشههایی بدانیم که تا به حال رایج بودهاند، این که «سرود» را امری تشریفاتی و صرفاً دولتی، سفارشی، فرمایشی و «غیر هنری» ندانیم؛ و این که باور کنیم میتوان سرودهای خوب و ماندگار ساخت که هم کارکردهای مثبت در اجتماع داشته باشند و هم قابلیتهای هنری در سطح بالا را نشان دهند. باز هم با عطف توجه به خاطرۀ شهید مطهری، یادم میآید از یک آلبوم موسیقایی با ذهنیت درخشان که آهنگساز با استعداد، مهندس امید فتح اللهی به یاد استاد ساخته بود با عنوان «شعار شیعه» و در آن با مهارت از تلفیق صدای گفتار استاد مطهری با پردههای موسیقی، ادای مقصود کرده بود. این اثر از حوزه هنری به عنوان یک نمونۀ الگویی موسیقایی با ارزش تولید و پخش شد.
در هر صورت، این را هم نباید از یاد ببریم که موسیقی در اجتماع، با «کاربرد»ها و «کارکرد»هایش شناخته میشود. این دو واژه گرچه به ظاهر مترادف هستند، اما با یکدیگر، تفاوت (و نه تضاد) دارند و کمالِ مطلوب در جایی اتفاق میافتد که هر دو به یک اندازه و در یک جهت باشند. یعنی در کشوری که ایدئولوژی منتخب اکثریت مردم و بالطبع حکومت منتخب آنها نشان داده که موسیقی را به عنوان یک هنرِ منتزع از اجتماع و سیاست و باورهای آنان، نمیپذیرد و از آن، عملکردی مطلوب در مسیر آرمانها و برنامهها و باورهایش انتظار دارد. طبیعی و منطقی این است که کارکرد (FUNCTION) و کاربرد (USING) از «کلام آهنگین» یا موسیقی با کلام را با توجه به هر دو وجه آن در جامعۀ ایدئولوژیک، مراد کنیم. این ذهنیت جدید نیست و ریشه در رفتارهای تاریخی ایرانی به ویژه در اعصار خاص دین باوریهایشان دارد. نمونۀ آن مساجد عصر صفوی است که هم از کمال مطلوب هنری و تلاش برای تعالی در صنعت و ساخت (از معماری کلان تا کاشی کاریها و خطاطیهای ظریف) برخوردارند و هم از ظرفیت استفاده وسیع برای تودۀ مردم و پیشوایان دین و رهبران حکومت آن عصر.
به هر روی در جامعهای دین باور و نظامی عقیدتی و متکّی به رفتارهایی تاریخی با ریشههای عمیق، واقعیتهایی وجود دارد که چه عدهای آنها را بپذیرند و چه نپذیرند، چیزی را عوض نخواهد کرد. همان گونه که تا به حال نیز غیر از این را نشان نداده است.
شاید همواره همین افراط و تفریطهاست که مشکلات را افزون کرده و این که ما به نامها و اطلاقها و برچسبهایی که هر از گاهی، در صورت لزوم به ساختهها و رویدادها و آدمها میزنیم، بیش از معنی و محتوا اهمیت میدهیم. در گذشتهای نه چندان دور، عنوان «سرود»، بیجا و بیتناسب به تمام گونهها و تمام کاربردهای موسیقی اطلاق میشد. صرفاً برای اینکه نام موسیقی را نبرند و حساسیتهای تاریخی نسبت به موضوع مورد تحریم را بیدار نکنند!
حتی نام ادارۀ موسیقی کشور با عنوان «مرکز سرود و آهنگهای انقلابی» تغییر کرده بود. در صورتی که با بازیابی عنوان اولیهاش در نیمه دوم دهۀ ۷۰ میبایست واحدی به نام سرود و آهنگهای انقلابی در دل مرکز موسیقی جای میگرفت در کنار دیگر واحدها تا بدین گونه به نوعی در صیانت سرود و سرودهها و آهنگهای انقلابی برای نسل جدید حرفی برای گفتن باقی بماند…
نتیجه این که ذهنیت عمومی، به جای فرهنگسازی و فرهنگ پذیری، دچار آشفتگی شد و این اغتشاش از مصداق به معنا رسید و هیچکدام از نامها و فرمهای موسیقایی به درستی شناسایی نشدند. بیش از ممنوعیت و حصر و بند، نیاز به کار نظری و عملی (به طور موازی) بود و نباید مسئولان همه چیز را اینطور مقطعی و گذرا میدیدند. شاید درستتر بود به جای این همه تبلیغ و شعار دربارۀ غرب گریزی و غرب ستیزی (که به واقع روی دوّم سکّه غرب شیفتگیهای بدون شناخت است) سعی میشد بیشتر بیاموزیم و از تجربۀ برخی از کشورهای پیشرفته مشرق زمین استفاده میکردیم. همین حالا در فضای موسیقایی برخی از این کشورها صدها و هزاران قطعه سرود تولید میشود و برخی از آنها دارای کیفیتهای والای هنری و ماندگاریهای تاریخی و اجتماعی و سفارش دهنده و حتی حمایت کننده از آنها فقط دولت نیست بلکه بخش خصوصی و مردم و انجمنهای مردم نهاد است.
مضامین و مناسبتهای آنها بیاندازه متنوع است. از وصف حال و بزرگداشت شخصیتهای محبوب سیاسی و نظامی و هنری و فرهنگی و ورزشی تا تکریم مظاهر فرهنگی و تاریخی و ثروتهای اقلیمی و جغرافیایی آن. هنرمندان میسازند، مردم استقبال میکنند. بخشهای خصوصی و دولتی سرمایه میگذارند و رادیو و تلویزیون آنها به جای ممیزیهای بیپایه و اساس، برای انتخاب بهترینها معیار میگذارد و با پخش مکرّر به این چرخۀ مثبت یاری میکند، ما با این همه شعار و ادعا چه کردهایم؟! حتی مقابله میکنیم با طرح جشنوارۀ «ملی سرود»!
متأسفانه صدا و سیمای ما بعد از دهۀ شصت تیشه به ریشۀ موقعیت سرود زد و با عدم پخش آنها جایگاهش را نزد مردم به فراموشی سپرد. آموزش و پرورش به طبع نگاه رسانه زدگی مثل بسیاری از مدیریتها در عرصههای دیگر دانشآموزان را به تولید گونههایی از موسیقیِ پاپِ تقلیدی سرازیر کرد و سرود جنبه نمایشی و جشنوارهای درون سازمانی در مقیاس پایین هر از گاهی خودی نشان میداد.
به هر روی این چرخه شکل نمیگیرد مگر آنکه با ذهنیتی گسترده و باز و تازه با این موضوع برخورد شود. همان گونه که کلنل وزیری موسیقیدان شهیر ایرانی با نگاهی بلند به آیندۀ موسیقی در ایران سرودِ مدارس را طراحی کرد و آنگونه از فرهنگ ایرانی بهره گرفت که همگان را مجذوب خود و در نظام آموزشی توسعه و تحول ایجاد کرد. سرود مدارس به معنای واقعی کلمه آموزش داده میشد و برای موضوعات متنوع برنامهریزی میشد. تا جایی که معلمان در کنار دیگر دروس به دانشآموزان سرود یاد میدادند و بعدها فارغ التحصیلان رشته موسیقی هنرستانها و دانشکدهها به عنوان مربّیان سرود استخدام آموزش و پرورش میشدند تا قبل از انقلاب اسلامی.
لازم است برای مناسبتهای گوناگون برای ساخت و اجرا با ایجاد تدریجی مجموعهای از همکاری و تعامل بین هنرمندان و بخش خصوصی و دولتی و پخش در رسانۀ ملی، برای مردم فرهنگسازی کنیم و موسیقی را تنها به استفادههایی که تا به حال از آن شده محدود ندانیم. بگذاریم بخشی از تاریخ هر دورۀ زندگی اجتماعی و سیاسیمان به روایتِ سرودهایی باشد که اتفاقاً آهنگسازان و شاعران جوان و با استعداد (و البته ناشناخته) باید ملودی پرداز و راوی آنها باشند. نباید بیاعتنا باشیم به تجربهای تاریخی و پرهزینه که نشان داده موسیقی از بین رفتنی نیست و اگر حرکت آگاهانه و تلاش صادقانه برای ایجاد جریانهای مثبت در اجتماع نیازمند به این هنر صورت نگیرد، تنها همین بخشهای هنرمندانه و انسانی هستند که آسیب میبینند و از بین میروند و درست همان بخشهایی پا میگیرند و نیرومند میشوند و بارها دیدهایم که ضررشان بیشتر از نفعشان است.
باور کنیم تولید سرود یک کار جمعخوانی با ریتم ساده و موسیقی اندک در مدت زمان کوتاه است که میتواند لحظه لحظه زندگی ما را سرشار از شور و شوق و حماسه و نشاط کند. کافی است اندکی به دوران دبستان خود بیاندیشیم. چیزی که کودکان امروزیمان فاقد آن هستند و جایگزین نامناسبی برای آن پیدا کردهاند: سَر و صدای اصوات به نام موسیقی الکترونیک…
منبع: فارس
نظرات