اینجا بزمی برپاست!
راه نوا – مستند بزم رزم پردهبرداری از یک دوران باشکوه در تاریخ فرهنگ و هنر ایران است. این مستند یک مجله تصویری است. مجله کم است برای این فیلم بینظیر، این مستند یک کتاب قطور تصویری است. جمهوری اسلامی ایران سال آینده چهل ساله میشود و به اصطلاح بلوغ عقلانیاش کامل می شود، ولی کارنامه جمهوری اسلامی هنوز در بسیاری از حوزه ها خالی است. هنوز بعد از این همه سال مشخص نیست که جمهوری اسلامی در طول ۴۰ سال حیاتش چه درسهایی را گذرانده و چطور گذرانده و چه نمرهای از این درس ها گرفته، آیا قبول شده، تجدید آورده، شاید هم رد شده است.
بزرگترین کار مستند بزم رزم همین است. کارگردان جسارت به خرج داده، دست به قلم برده تا در کارنامه جمهوری اسلامی، جلوی یکی از مهمترین درسهایی که در حوزه هنر گذرانده، یعنی موسیقی، آن هم در برهه بحرانی انقلاب و جنگ تحمیلی ایران و عراق، نمرهای بگذارد. کارگردان وارد یکی از چالشبرانگیزترین و تأثیرگذارترین و پرخطرترین عرصهها در عمر چهل ساله انقلاب شده است.
بعضی از سازندگان سرودهای انقلاب به نقل از رسانه های غربی میگفتند که سرودهای انقلاب به اندازه یک سپاه در پیروزی مردم نقش داشتند. همینطور مارشها، آهنگها و نواها و مداحیهای دوران جنگ که خیلیها معتقدند در تهییج مردم و کشاندن آنها به پای جنگ تأثیر مستقیم داشت.
هنر کارگردان بزم رزم شناسا کردن این دوران ناشناس است. کارگردان حجم فراوانی از اسناد گمنام در حوزه موسیقی انقلاب و جنگ را شناسنامهدار کرده است. اسنادی که در اینجا از جنس صدا و تصویر هستند. این، کار بزرگ مستند بزم رزم است.
آنهایی که کار مستند آرشیوی کردهاند می دانند کارگردان چه کار سختی را انجام داده و نشدنی را شدنی کرده است. همین است که تحقیق این فیلم مسحورت میکند و دو ساعت و سه دقیقه نمیتوانی چشم از آن برداری.
شروع مستند طوری است که کمی توی ذوقت میخورد. فکر می کنی که با یک کار گزارشی مواجهی. مخصوصاً با صدای نریتور که آخر کار میفهمی صدای «صابر ابر» است. اما هنوز پنج دقیقه از فیلم نگذشته که کارگردان روی صندلی سینما میخکوبت میکند وقتی خاطرهانگیزترین و آشناترین مارش جنگ را برایت شناسا میکند و سندش را به تو نشان میدهد و این شگفتزدگی برایت تا پایان فیلم مدام اتفاق میافتد.
مستند بزم رزم خیلی سرراست حرفش را میزند. در گفتن حرفش اصلاً پیچش ندارد. هر بخش که تمام میشود، ورق میزند و به بخش جدید میرود. اما تو مدام در این فکر هستی که کارگردان برای باقی فیلم چه خوابی برایت دیده، و کارگردان خوب بلد است غافلگیرت کند. هر پرده از فیلم حیرتزدهات میکند.
مستند بزم رزم همه چیز دارد. برایت قصه میگوید، تا میآیی با قصهها همراه بشوی، تحلیل میشنوی. از تحلیل میرود سراغ درد دل، درد دلها تمام نشده صدای موسیقی بلند میشود و تصاویر آرشیوی دنبال هم میآیند. انگار که آهنگها و تصاویر برای هم ساخته شدهاند بس که هماهنگی در تدوینشان خرج شده است. تا میآیی از موسیقی ها و تصاویر لذت ببری، دوباره آهنگسازها برایت قصه میگویند، آهنگهایشان را تحلیل میکنند، میخندند، گریه میکنند، انتقاد می کنند، اعتراف می کنند. خوبی این فیلم همین است. بزم رزم هم انتقاد دارد و هم اعتراف، انتقاد به بلایی که سر موسیقی و موسیقیدان ها و حتی آلات موسیقی و کلا موسیقیجماعت در دوران انقلاب و جنگ آمده است، و البته اعتراف هم دارد از زبان همانهایی که در این بلاها مؤثر بودند.
قسمت جالب ماجرا اینجاست که بخش عمدهای از شکایت اهالی موسیقی بابت محدودیتهایی است که در سالهای انقلاب و جنگ با آنها مواجه بودهاند. اما کارگردان آنقدر در این مستند برایت آهنگ پخش میکند که با خودت میگویی پس اگر دست موسیقیدانها بسته نبود و محدودیت نداشتند چقدر کار میکردند؟ تعجبت وقتی بیشتر میشود که کارگردان میگوید شاید ۳۰ درصد سرودهای جنگ را پیدا کرده و فقط بخشی از آن را در این کار استفاده کرده است.این همه آهنگ، این همه تنوع، این همه رنگآمیزی در آهنگها، انواع شعر، انواع آهنگ، انواع صدا و از همه مهم تر انواع ایدئولوژی.
بزم رزم تا حدی به جریانشناسی موسیقی انقلاب و جنگ نزدیک میشود و یک پای این جریانشناسی قطعاً امام خمینی است. از نقاط برجسته مستند زمانهایی است که کارگردان و موسیقیدان ها و مدیران فرهنگی تلاش میکنند نقش رهبر فکری و دینی انقلاب، امام خمینی، را در جریان موسیقی انقلاب واکاوی کنند. تلاشی تحسینبرانگیز که البته حرفهای بیشتری را میطلبد و نهایتاً مستند بزم رزم در اوج تمام میشود. با اجرای سرود آباده پیش امام. انگار قرار است این قصه هم به حسینیه جماران ختم شود.
من به توصیه یکی از دوستان رفتم تا این مستند را ببینم و در مورد آن نقد بنویسم. اما مسئله این است که مگر چند کار در این موضوع ساخته شده که حالا آدم از این کار منحصر به فرد انتقاد هم بکند. کارگردان از موضوعاتی دارد حرف میزند که کسی حتی در موردشان اطلاعات هم ندارد، چه برسد به اینکه بخواهد تحلیلها و حرفهایی را که برای اولین بار دارد میشوند، نقد هم بکند.کار کارگردان این مستند مثل کار باستانشناسی میماند که کوزه ای شکسته را بعد از قرن ها از زیر خاک درآورده و تمیزش کرده و به تو نشان میدهد، آن وقت تو پاپیچش بشوی که «چرا این گوشه کوزه نیست؟»
انتقادی هم اگر به این کار باشد، از جنس حسرت است، از جنس ای کاش. ای کاش این ایده زودتر به ذهن سیدوحید حسینی آمده بود و تا زمانی که محمدرضا لطفی زنده بود، از او مصاحبه میگرفت و لطفی گنج عظیمی را که در سینهاش داشت با خودش نمیبرد. ای کاش محمد بیگلریپور یکی از پرکارترین آهنگسازهای انقلاب و جنگ زنده بود و در این مستند حرف میزد. ای کاش جای مرحوم مجتبی میرزاده در این مستند خالی نبود، کسی که با تنظیمهای بینظیرش، کار آهنگسازها و نوازندگان و خوانندهها را به بهترین شکل تکمیل میکرد.
ای کاش کارگردان صوت مهمترین و کلیدیترین دیدار امام با اهالی موسیقی را در این مستند استفاده میکرد. صوت جلسهای که شهید مجید حداد عادل، مسئول وقت رادیو، از امام در مورد سرود مجاهد شهید مطهر میپرسد و امام میگوید که سرود آقای مطهری اشکالی ندارد. گفتهای که سرنوشت موسیقی در ایران را تغییر داد.
ای کاش با حسن روحانی و علی جنتی مصاحبه میشد و آنها میگفتند زمانی که در دهه شصت در شورای سرپرستی صداوسیما بودند تصمیماتشان چه تأثیراتی بر جریان موسیقی کشور داشته. ای کاش محمد حسن زورق، از شاعران پیشکوست انقلاب و معاون سیاسی صداوسیما در دهه شصت از ملاحظات صداوسیما در تولید و پخش موسیقی صحبت میکرد.ای کاش حاج حسین شمسایی که سالها مسئول تبلیغات در حزب جمهوری اسلامی و روابط عمومی در نهاد ریاست جمهوری بود، در این مستند خاطره میگفت از اینکه چطور حرفهای رهبران انقلاب مثل آیتالله بهشتی و آیتالله خامنهای را به گوش اهالی موسیقی میرساند.
و بزرگترین حسرت. ای کاش طی این سالها احمدعلی راغب را اینقدر اذیت نکرده بودند و رضایت میداد که با کارگردان مصاحبه کند و تصویر و صدایش در این کارِ ماندگار بماند، البته کارگردان به ناچار از آرشیو مصاحبه استاد راغب استفاده کرده، ولی ای کاش راغب خودش بود و میگفت که الهامبخش عموم سرودهایی که ساخته، پیامها و سخنرانیهای امام و شعارهای مردم در کوچه و خیابان بوده است.ای کاش راغب، مرحوم سبزواری، علی معلم دامغانی و اعضای شورای شعر و موسیقی رادیو در این مستند بودند و بیان میکردند که با چه ملاحظاتی سرودها و شعرهای اهالی موسیقی را ارزیابی میکردند و مهر تأیید یا رد روی آن میزدند.
ای کاش فرصت میشد در این مستند از شعر جنگ گفت، از موسیقی فیلمهای جنگی، از سرودهای شهدای ترور، از موسیقیهای اجتماعی دوران جنگ که به اندازه موسیقی جنگ اهمیت داشتند، از موسیقیهای دفاع مقدس که بعد از جنگ ساخته شدند و کلی ماجرای مرتبط دیگر. البته هرکدام از اینها یک مستند جدا میطلبد و کارگردان اگر میخواست به اینها هم بپردازد، حداقل ۱۰ ساعتی مهمان فیلمش بودیم. با این حال دست مستند بزم رزم آنقدر پُر است که نبودن مسائلی که ذکر شد، اصلاً به چشم نمیآید.
و آخرین آرزو، سیدوحید! ای کاش سربازیات بیشتر از اینها طول میکشید و وقت میکردی حوزه موسیقی انقلاب و جنگ را یک دور کامل بزنی. تعجب میکنی وقتی می فهمی که سیدوحید حسینی این کار را در دوران سربازیاش در روایت فتح ساخته است.دست مریزاد، نفست حق سیدوحید عزیز! کاری را کردهای که حداقل ۲۰ سال در آن تأخیر افتاده است. دیدن این فیلم برای همه آنهایی که اهل فرهنگ و هنر هستند، جزو اوجب واجبات است.
نظرات