امروز اراک را سیمان میکنند، فردا مزار شهیدان را صاف
راهنوا- چند روز پیش در مراسمی کتاب جدید محمدصادق کوشکی با نام «تاریخ مستطاب آمریکا» بههمراه کاریکاتورهای مازیار بیژنی در محل سازمان هنری رسانهای اوج رونمایی شد.
علیرضا قزوه، رئیس مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری در آن مراسم، شعری تازه از خود را قرائت کرد. وی در ابتدای سخنان خود ضمن تشکر از پدر شهید احمدی روشن، مادران و پدران شهدا که در جلسه حاضر بودند، درباره شعر خود گفت: این شعر را نزدیک به 4 هفته پیش سرودم و اکنون میخواهم آن را در این مجلس بخوانم.
در ادامه متن این شعر را مطالعه میکنید:
آنها به توافق مهمی رسیدند که قهوههاشان را تنها با یک قاشق شکر میل کنند
سپس به توافق رسیدند درباره قیمت اتاقهای هتل
بنا شد پول اتاقها را به دلار و یورو حساب کنند
توافق بعدی بر سر پرداخت پول اتاقها بود که با ظرافت تمام این کار را به ما سپردند
آنها بر سر چیزهای مهم دیگری نیز توافق کردند
مثلاً این که مسی بهتر است یا رونالدو؟
مکدونالد خوشمزهتر است یا کیافسی؟
آنها پیشنویس پشت پیشنویس نوشتند
توافق شد که خط ظریف وقتی فارسی بنویسد، قشنگتر از خط کری است
و خط کری زیباتر است وقتی انگلیسی بنویسد
توافق شد که پپسی خوشمزهتر از کوکاکولاست
توافق شد که تحریمها بماند برای بعد؛ تا حریمها شکسته نشود
توافق شد که توافق بد بهتر از توافق خوب است و توافق خوب گاهی همان توافق بد است
توافق شد که فکتشیت ایرانی همان گزارهبرگ آمریکایی است
توافق شد که مبارک است انشاءالله
روزی شبیه دوفردایی دیگر اگر بگویی مرگ بر آمریکا، جرم است
سگهای آمریکایی در راهند با شوهایی شبیه شو باکو
در انتخابات مجلس به حزب ریزگردها رأی بدهید، به مکدونالد و ملک سلیمان با هم …
فردا پلاکاردها دولتی میشود
خیرمقدمها دولتی
شهدا دولتی
و با ترانههای دولتی ارکستر شبانه راه میاندازند
چقدر باید بگذرد تا ملتفت شوی برجام، یک جام شکسته است و قطعنامه آخری یک تله انفجاری
امروز اراک را سیمان میکنند، فردا مزار شهیدان را صاف
درون قبر هر شهید یک راکتور هستهایست
هر شهید با استخوانهایش غنیسازی میکند.
از استخوان هر شهید فریاد مرگ بر آمریکا بلند است
برجام گیوتین است بر گردن کودکان یمن، بر گردن غزه…
از زیر میزهای مذاکره میترسم، از تهدیدهای روی میز نمیترسم
سوریه میرود… عراق میرود و میروند شیعیان نبل الزهرا و این تذهبون و استحاله همین است
امام وارد کربلا شد، حر سر رسید و گفت: اول مذاکره …
شما اسبها و شمشیرها را تحویل بدهید تا هشت سال بعد و هیچ کار نداشته باشید با یزید و معاویه و ابنسعد…
نگاه کن حالا تکنوکراتهاست خطاب سخنگوی حضرت آقایم
آقا فقط اشاره بر قرمزها کرد و سبزها قرمز را رد کردند
با داعش لابد باید زمانی جنگید که داخل خاک ما شده باشند
آن هم نه با موشک
با کلاش و تبر و سنگ و چوب یا با همان برجام شیشهای، البته با اجازه آقای کدخدا
شکر خدا که کلیدها به کار آمد، درها را بستند و با همان کلید گلوله ساختند تا دلواپسان را یکی یکی بزنند
دلواپس نخست امام بود، میگویند پیرمرد برگشته است از شعار مرگ بر آمریکا
دلواپسان بعد شهیدان بودند
گفتند: فقط فاتحه بخوانید و برای شهیدان دعا کنید، فقط یک دقیقه سکوت کنید
دلواپسان بعد سپاهیان بودند و خودشان رفتند در کریسمس شرکت کنند، با برجام عکس سلفی بگیرند و بگذارند در اینستاگرامشان
و مادران شهید یکی یکی رفتند و اینها یکی یکی پست تازه گذاشتند در فیسبوکشان و پست تازه گرفتند
کلاه امیرکبیر را شبانه دزدیدند و بر حزب سیاسیشان گذاشتند
و جملههای رهبری را کم و زیاد کردند و از یاد بردند دلواپس بودن جرم نیست
مانور مشترک بیبیسی و من و تو با روزنامههای سبز، مجلههای زرد
و یا یادمان آوردند با شهیدان غواص برخورد سیاسی نکنیم که شهیدان را بیصدا دفن کنید و بهشیوه بیبیسی در دلمان دعای انگلیسی بخوانیم
آنها رفتند تا پول ملیمان دلار شود و دلار هم چنان بالا برود تا بورسها زمین بخورند
اگر بناست نان ارزان نشود و بنزین گران شود و پولهای آزادشده صرف شاتوبریان و برادران فابیوس شود، چرا مذاکره؟ چرا برجام؟
اصلاً خیال کنید که هستهای رفت مثل ترکمانچای و ترکمانقهوه
شهدا که نرفتند و مرگ بر آمریکا تمام نشده است و این روزها دوباره میگذرد
بهجای این همه کیف چرمی انگلیسی
این همه کت و شلوار اتوکشیده و پیراهنهای سبک دیپلماسی
بهجای این همه رزرو اتاق و این همه صبحانه کاری و این همه بریز، بپاش و بگو و بخند
بهجای این همه شکلات و قهوه و ترکمانچای
بهجای این همه هارت و پورت و خنده و انگلیسی حرف زدن، این همه قدقد و تخم طلایی پوچ
ایکاش عقلشان میرسید و تو را میفرستادند
حاج قاسم عزیز
حتی بیهیچ مترجمی تک و تنها،
حتی با چشمهای بسته
تو از آنها بهتر بودی
هزار بار میبینی دنیای عجیبی است
آخر تخم خیار کیلویی چند؟ خرم سلطان دیگر چه صیغه است و ابتکار سیری چند؟
یکی بیاید و این شبکه را عوض کند
سلام و خدا قوت، حقاً که حرف دل ما رو زدن استاد قزوه.
به خدا قسم دلمون خونه از این دوران.
شما رو به ابلفضل، به خون گلوی علی اکبر علیه السلام، به حضرت زهرا قسمتون میدم که به دااااد دلمون برسین آآآآآآآی شهدا!.