آن شاعر نامدار و فروتن
راهنوا- این روزگار عجب شاعرکش شده است و مدتی است کسانی را دستچین میکند که گمان به مرگشان نمیرود. اینبار نوبت محمدرضا آغاسی بود، شاعر مردمی و دلسوخته که در بعضی از حلقات فرهنگی، معروفترین شاعر روزگار خود به شمار میرفت.
محمدرضا آغاسی در اوایل دهه هفتاد کمکم پای به جلسات شعر گذاشت و با حوزه هنری همکاری میکرد. در آن سالها، حضورش در جلسات شعر چندان تأثیری در کسی بر نمیانگیخت و شاید هیچکس گمان نمیکرد که او چند سال بعد از همه کسانی که به شعرش کماعتنایی میکردند نامآورتر شود. ولی او کمکم راه خویش را یافت و در مسیری گام نهاد که به راستی در آن استعداد داشت. او تلفیقی ایجاد کرد میان شعر نوگرای نسل انقلاب و شعر مردمگرای محافل و حلقات مذهبی. به همین لحاظ، ناگهان جهشی چشمگیر در کارش دیده شد.
حدود دهسال پیش بود که شبی برای شعرخوانی در «مهدیه» مشهد دعوت شده بودیم و دلنگران بودیم که در این مرکز بزرگ مذهبی که غالباً پسند مردمی در آن حاکم است، چه بخوانیم. از قضا آن روزها آغاسی در مشهد بود و مهمان ما; و با هم به آن محفل رفتیم. او که در آن سالها برای مردم چهرهای ناآشنا بود، با خواندن شعر «شیعهنامه» شوری در محفل انگیخت که بهراستی برایم فراموشنشدنی است. مردمی که با یک گرایش بسیار سنتی در شعر مذهبی عادت کردهبودند و کمال شعر در نظر آنان آثار حسان و مؤید و خسرو و دیگر شاعران مذهبیسرا بود، اینک با نوعی دیگر از شعر روبهرو میشدند که هم به فهم آنان نزدیک بود و هم حرفهای تازهای داشت.
به همین گونه، چه بسا که در محافل و مجالس مختلف در آن سالها، آغاسی این شور را برانگیخته باشد، چون دو سه سال بعد، او دیگر شاعر بیرقیب این محافل مردمی بود، بهویژه که در دل بسیجیان دلبسته به جنگ و جبهه نیز جایی یافتهبود.
هنوز از آن وقت بسیار نگذشته بود که در حوزه هنری مشهد برایش جلسه ویژه شعرخوانی گذاشتند و جلسه شعرخوانی برای یک نفر، اتفاق نادری بود که میافتاد. سالن بزرگ حوزه هنری مشهد را هیچگاه چنان پرازدحام ندیدهبودیم و هیچگاه ندیدهبودیم که با ورود شاعری به محفل، همه مستمعان یکپارچه از جای بلندشوند.
چند سال بعد، آغاسی را در فرودگاه یزد دیدیم. حال و احوال کردیم و پرسش، که در یزد چه میکند. گفت دیشب در زاهدان جلسه داشتم. آمدم به یزد و حالا باید به تهران بروم که از آنجا به رشت پرواز دارم. این برای ما که روزگار گمنامی این شاعر را دیده بودیم، بسی شگفت مینمود.
ولی قضیه آنقدرها هم جای شگفتی نداشت. آغاسی دقیقاً توانسته بود نبض مخاطبان را در دست بگیرد و دریابد که این نبض، با چگونه شعری بهتر میجهد. از این گذشته، او صدای خوبی داشت و سیمایی جذاب و در مجلسداری و رعایت حال و مقام در شعرخوانی، بسی توانا بود.
با این همه، حتی در اوج شهرت نیز او را پرادّعا و متکبر نیافتیم. همان آغاسی فروتن و صمیمی اوایل دهه هفتاد بود، با همان چهره متبسّم و متواضع.
اما این گرایش مردمگرایانه آغاسی مایه تنزّل شعر و پسند مخاطبان شده بود؟ به گمان من چنین نیست، هرچند شاید کسانی براین باور باشند. آغاسی به واقع پسند مخاطبان شعر مذهبی را ارتقا بخشید و از منقبتسرایی سنتی به سمت نوعی شعر جدیدتر کشاند. مسلماً در محافلی که آغاسی شعر میخواند، کسی «گنجشک و جبرئیل» مرحوم حسن حسینی را نمیخواند، ولی این مردم را میشد بدین ترتیب، حداقل با شعرهای مذهبی قادر طهماسبی، علیرضا قزوه، زکریا اخلاقی و دیگران آشنا کرد و آشتی داد.
از سوی دیگر وجود آغاسی و امثال او، توانست بر دیدگاه بسیاری از مردمی که با شعر انس و الفتی نداشتند و شاعران را موجوداتی خیالپرداز و دور از مردم میدانستند، تأثیر بگذارد و ذهن آنان را بیشتر به شعر و شاعران معطوف دارد. این خود یک گام به سمت جلو است.
باری، این شاعر دلسوخته و مردمی، پس از یک زندگی کوتاه اما پر فراز و فرود، سهشنبه سوم خرداد ۱۳۸۴ براثر بیماری قلبی در در تهران درگذشت و جمع عظیم دوستداران خودش را متأثر و سوگوار ساخت. خدایش بیامرزاد.
محمدکاظم کاظمی
منبع: ماهنامه سوره، شماره ۱۷، خرداد ماه ۱۳۹۴
نظرات