سالهایی که ملت کلمهای نداشتند، قرهباغی با موسیقی به دادشان رسید
راهنوا- آیین رونمایی از کتاب «متولد بهمن»؛ خاطرات اسفندیار قرهباغی به همراه رونمایی از مجموعه صوتی «صدای انقلاب» روز گذشته در خانه هنر تبریز برگزار شد.
دکتر سید یوسف مرادی پژوهشگر هنر انقلاب در نشست رونمایی از کتاب «متولد بهمن» خاطرات استاد اسفندیار قرهباغی در رابطه با تاریخ موسیقی اعتراض بیان نمود: «من خودم را قابل نمیدانستم که در این جلسه حضور داشته باشم. ولی دلیلی که مرا اینجا آورده این است که خاطرات کودکیام با صدای آقای قرهباغی درآمیخته و جدا شدنی نیست. یادم هست که در زمان کودکیام مرحوم پدرم در حوزهی تبلیغات جنگ بود و در شهر ما هم مهاجرین افغانستانی زیاد بودند، حتی امام جمعهی ما هم که سید بزرگواری بود از مهاجرین افغانستان بود و پدرم با مجاهدین افغانستانی ارتباط زیادی داشت. و از همان زمان آهنگهایی که در تبلیغات جنگ استفاده میشد در پسزمینهی ذهنم مانده و باعث افتخارم هست که امروز اینجا هستم.
وقتی ما در مورد مختصات حضور یک نفر در منظومهای میخواهیم بحث کنیم چند حوزه را باید بررسی کنیم. یکی از این حوزهها تاریخ است، و دیگری حوزهی مردمشناسی است و خودِ این کلمات و مختصات مربوط به حوزهی ریاضیات است. یعنی مجبوریم که این سه حوزه را باهم دربیامیزیم. اول در حوزهی تاریخی بحث بکنیم و ببینیم اصلا ما آقای قرهباغی را در چه نوع موسیقیای میبینیم. موسیقیای که الان مشهور شده به اسم موسیقی اعتراض باید بررسیاش کنیم و ببینیم که این موسیقی اعتراض نسبتی با آثار دکتر قرهباغی دارند؟
کلاً این نوع موسیقی برای ما که موسیقی نقد یا موسیقی اعتراض یا موسیقی مبارزه هم گفته میشود، از چه زمانی شروع میشود؟ در این بحث لازم است که به ریشهی مبارزات ضد امریکایی ما توجه شود. این ریشه برمیگردد به واقعهی ملی شدن صنعت نفت و متعاقب آن کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲٫ کودتای ۲۸ مرداد یک افسردگی گسترده هم در بین مردم و هم در جامعهی هنری ما ایجاد کرد. ما در حوزهی شعر و ادبیات، با اشعاری مواجه میشویم که پر از واژگان تلخ و افسرده است. مثل شعر زمستان آقای اخوان ثالث یا اشعار نیما یوشیج. در حوزهی رمان و سینما هم همین طور. در موسیقی هم همین تاثیر را گذاشت.
ما البته قبل از کودتای ۲۸ مرداد هم کارهای بومی پراکندهای در موسیقی اعتراض یا همان موسیقی مبارزه داشتهایم. مثلا در مناطق جنوب موسیقیای هست در وصف شهید رئیسعلی دلواری؛ یا بعد از نهضت استقلال طلبانه شهید میرزاکوچک خان جنگلی در مناطق شمال. در دههی ۴۰ اتفاقی که میافتد این است که بعد از کودتای ۲۸ مرداد موسیقی انقلابی مورد توجه قرار نگرفته است. در مناطق عشایری ایران از عشایر بختیاری یا لر نمونههایی از موسیقی اعتراض را شاهدیم. بعدتر با جنبش سیاهکل مواج میشویم که این منجر به جنبشی هنری میشود و شاهد برخی موسیقیها مثل قطعهی «جمعه» اثر فرهاد یا «آفتابکاران» که مال سالهای ۵۷ و ۵۸ است که این هم موسیقی چپ است. اگر به این موسیقی نگاه کنیم، بخواهم نظر خودم را در این باره بگویم که قابل نقد هم هست، این موسیقیای هست که از زمانهی خودش عقب است. یعنی پا به پای مردم جلو نمیرود.
دههی پنجاه عصر تولید کلمه است توسط کسانی مثل دکتر علی شریعتی. ما ولی اینجا موسیقی را همگام با این پیشرفت فکری مردم نمیبینیم. جسته گریخته کارهایی هست در حوزهی موسیقی که چندان تاثیرگذار نیست و میرسیم تا قبل از پیروزی انقلاب که سرودهای انقلابی میآیند. با پیروزی انقلاب در سال ۵۷ هم ما باز آن موسیقی مد نظر را نمیبینیم.
در سال ۵۸ اتفاقی در کشور میافتد که ریشه در کودتای ۲۸ مرداد دارد. در ۳۰ مهرماه سال ۵۸ شاه به امریکا میرود و مردم و دانشجویان در اعتراض به سفر شاه به امریکا و ترس از کودتای امریکاییها اقدام به تسخیر لانه جاسوسی میکنند. تسخیر سفارت شیطان در ایران آغاز دورهی جدیدی در همهی عرصههاست. حتی جایگاه حضرت امام(ره) و ولایت فقیه را میشود در قبل و بعد از این واقعه بررسی کرد. یعنی اینجا مردم امام را به عنوان رهبر قبول دارند اما جایگاه ولایت فقیه را نمیدانند. نخستوزیر تا آن وقت بسیار برجسته است و بعد از تسخیر جایگاهی که برای مردم روشن میشود که جایگاه ولایت فقیه کجاست، تا قبل از تسخیر روشن نبوده است. خود حضرت آقا تعابیری دربارهی تسخیر لانهی جاسوسی دارند که فرآوردههایش بسیج مستضعفین، جهاد سازندگی، سپاه پاسداران، شورای عالی انقلاب فرهنگی و امثال اینها محصولات تسخیر است.
یکی از حوزههایی که ماجرای تسخیر لانه جاسوسی روی آن تاثر گذاشته، حوزهی هنر است. تقریبا همهی هنرمندان انقلابی ما مربوط به بعد از تسخیر سفارت امریکاست. چرا این اتفاق در عرصهی سینما و موسیقی و همهی عرصههای هنری میافتد؟ ما قبل از تسخیر سرودهایی که مشاهده میکنیم مثل سرود «خمینی ای امام»، یا «دیو چو بیرون رود فرشته درآید» دوقطبیای که ایجاد شده، دوقطبی مبارزاتی مردم ایران و شاه است. خود سرود «خمینی ای امام» سرودی است که ما به ازای آن را در تاریخ تشیع زیاد داشتهایم. اما با بعد از تسخیر با جاودانهی «امریکا، امریکا، ننگ به نیرنگ تو» دشمن را از شاه و از درون کشور و دو قطبی قبلی فراتر میبریم و شیطان را مقابل خودمان میگذاریم، یعنی امریکا دشمن ما میشود. اصلا با تعیین این دشمن است که جایگاه ولایت فقیه روشن میشود. حضرت امام نامهای دارند در ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ که ژنرال هایزر آمده ایران و قصد کودتا دارد و حضرت امام در آن نامه میفرماید من هنوز دستور ندادهام؛ حسابش را بکنید که امام هنوز دستور نداده که انقلاب شده. خود شاه هم این را میداند که اگر آیت الله کاشانی روز ۲۸ مرداد اقدامی میکرد، شاه اصلا نمیماند. یا مثلا اگر آیت الله بروجردی کاری میکرد چیزی از سلطنت نمیماند. بعد از تسخیر لانهی جاسوسی، سلطنت تحقیر شد. و سرود ملی این حرکت عظیم، سرود «امریکا، امریکا، ننگ به نیرنگ تو»ست. این سرود ملی انقلاب دوم است.
حضرت امام اگر میفرمایید انقلاب دوم، انقلابی است عظیمتر از انقلاب اول، ما به سادگی از این میگذریم و توجه نمیکنیم که ما اصلا انقلابمان را در تسخیر لانهی جاسوسی تسخیر کردیم. تسخیر لانهی جاسوسی بود که ایران را از شر احزاب چپگرایی که از دههی ۲۰ در ایران فعالیت میکرند نجات داد یا از دست جریان ملی-مذهبیها خلاص کرد. در واقعهی تسخیر، ما تغییر به وجود آوردیم.
دکتر قرهباغی در سالهایی که ملت ایران کلمهای نداشتند برای بیان جایگاهشان در جهان، با موسیقی به داد مردم رسید. سرود «امریکا، امریکا، ننگ به نیرنگ تو» برای همین در تاریخ ما بسیار مهم است. اگر همهی کارهای آقای قرهباغی را که تکتکشان ارزندهاند را هم کنار بگذاریم، همین یک کارشان کافی است. موسیقی اعتراض موسیقیای هست که نق میزند و گلایه میکند از قدرت که چرا فلان کردی؟ یک موسیقی با نگاهِ پایین به بالاست. این موسیقی در غرب هم هست اما ما بعد از این ماجرا و خصوصا با این سرود ما بالا رفتیم و آنها پایین ماندند. این سرود سطح افکار عمومی مردم ما را بالا برد. شما به کلمات این سرود توجه کنید. «مظهر شیطان تویی، دشمن انسان تویی» این اولین کاری است که به این صورت کلمهی سازی میشود. که اگر آن صدای جاودانهی استادقرهباغی نبود این کلمات هم کارا نبود. «ای همه اهریمنی سر خط فرهنگ تو، رسم تو عصیانگری، کار تو ویرانگری، دشمن هر ملتی، موجب هر ذلتی» ببینید دارد از طرف همهی دنیا صحبت میکند.
یک سوال وجود دارد و آن این است که ما بعد از خروج استاد قرهباغی از صدا وسیما در اواخر دههی شصت چرا دیگر کاری در صدا و سیما نمیبینیم؟ در دههی شصت اگر مداحی در سیطرهی کامل صادق آهنگران است، موسیقی در سیطرهی کامل صدای اسفندیار قرهباغی است. هیچ کس نمیتواند این را کتمان کند. نمیشود که تاریخ را مخفی کرد.
میخواهم نکتهای را بیان کنم و نمیتوانم این را صریح و شفاف بگویم. اگر استاد قرهباغی وارد موسیقی انقلاب نمیشد و وارد آثاری میشد مثل «برف»، یعنی حوزهی موسیقی متعارف، از ماندگاران تاریخ این نوع موسیقی میشد. حضور استاد قرهباغی در زمین انقلاب اسلامی باعث شد که بسیاری از فرصتها را از از دست بدهد. نمیخواهم چیزی بگویم که ایشان پشیمان شوند. میخواهم ما به ازای آن را بگویم که چه میشد. شما بشنوید این موسیقی را. یک شاهکار هنری است. ما به آن سوی زمین که نگاه میکنیم با یک هنرمند واقعی طرفیم که یک تفاوت دارد با دیگر هنرمندان. دکتر اسفندیار قرهباغی راهی جز این مسیر نداشت. حالا در فیلمی که از ایشان دیدیم وقتی میگفت ۵۰ تا آدم مثل خودم تربیت کردهام یا وقتی از شهدا ذکر میگوید بعض میکند، من این جملاتشان را یادداشت کردم. اینجا نکتهای بگذارید عرض کنم. یکی از خصوصیات حضرت رسول(ص) که تاثیر گذاشت در آن عصر جاهلیت، مهربانی ایشان بود. بدون داشتن خصوصیت مهربانی نمیشود وطنپرست و همراه مردم بود. امکان ندارد. من با آقای قرهباغی آشنایی از نزدیک ندارم، ولی هنرمند تا وقتی که عاشق ملتش نباشد، نمیتواند هیچ کاری بکند. حتی مدیر هم اینجور است. این خصوصیت مهربانی را -که یکی از نعمتهای خداوند به انسان است- اگر یک انقلابی نداشته باشد، انقلابی نیست. یک آدم کج و کولهی است که اتفاقا علیه انقلاب هم کار میکند. این خصوصیت آقای قرهباغی یکی از نعمتهایی است که خدا به ایشان داده تا در این مسیر بیایند.
نمیخواهم به خودِ کارهای ایشان بپردازم. میخواهم این را عرض کنم که تمرین یک اثر موسیقیایی میدانیم که چه دنگ و فنگی دارد ولی کاری در سطح «آمریکا آمریکا» وقتی در ۴۸ ساعت آماده میشود و یا خروجیهای دیگر آقای قرهباغی نشان میدهد که این آدم شخصیتش در حوزهی هنر کجاست. دلیلی ندارد که دیگر ما توضیح دهیم.
بعد از جنگ وقتی تکنوکراسی در این کشور سرکار آمد و با شعار رفاهزدگی، سازندگی و ایستادگی در مقابل انقلاب و شعارهای انقلاب؛ و رفتارهای انقلابی را با هر بهانهای سرکوب کرد. هر کسی را با بهانهای خانهنشین کردند. شما یک انقلابی در دههی شصت نمیبینید که اینها خانهنشینش نکرده باشند. به من بگویید صادق آهنگران در دههی هفتاد کجاست؟ آدمی که دههی شصت در تسلط این آدم بود، یک دفعه محو میشود. نمیخواهند که این آدمها باشند. نسل من که ذائقهاش با موسیقی انقلابی شکل گرفته، در فقر موسیقی انقلابی، میرود سراغ خوانندههای لسآنجلسی. یعنی شیوع خوانندگانی مثل داریوش که در این سبک افسرده و غمگینِ تخدیری میخواند، نتیجهی خیانتی است که به ما کردهاند. آقای هاشمی رفسنجانی در مقدمهی کتاب خاطرات سال ۱۳۶۸ مینویسد: «الحمدلله ما امسال تشییع جنازهی شهدا نداریم»! این بعد از جنگ است. این جمله آن نگاه را نشان میدهد.
ما الان عرصههایی در کشور داریم که موسیقی ندارد. چرا؟ چون قرهباغی و امثال او را کنار گذاشتند. و متاسفانه انتقال تجربه هم انجام نشده. خرمشهر آزاد میشود. حسین فخری یک پاسدار است. میرود بچهها را جمع میکند در مسجد جامع و قطعهی شاهکار «ممد نبودی» را میخواند. حالا ما واقعهای داریم مثل آزادی حلب. آزادی حلب در سطح آزادی خرمشهر برای ماست. پس چرا کسی کاری نمیکند؟ صدا و سیمایی که میگویی من هنرمندم، پس کو کارت؟ اندازهی یک حسین فخری در ویرانهی مسجد جامع خرمشهر عرضه نداری، از آن طرف هنرمندان انقلابی را همینجور خانهنشنین کردهای. تجربه انتقال پیدا نکرده. آقای صفایی شما بگو که نسل انقلابی الان هیچ تجربهای ندارد. نمیداند اصلا چه کار باید بکند. چطور در دو روز چنین آهنگی میسازی؟ ظلمی که شد این بود که اینها در تاریخ ما حذف شدند.
نظرات