«ویکتور خارا»؛ تداعیگر موسیقی ضدآمریکایی
راهنوا/محمدحسین بارونقی- موسیقی برای خارا در واقع حکم سلاحی برای مبارزه را داشت و او با همین باور و عقیده آهنگ میساخت. نه زندان توانست او را از این هدف منصرف کند و نه شکنجه و قطع انگشتانش. او تا آخرین نفس برای آزادی و استقلال کشور و مردمش جنگید و آهنگ ساخت.
خارا برای برقراری حاکمیت واقعی مردم در کشورش به صورت کاملا آشکار از طریق موسیقی با آمریکا جنگید و حتی در این راه جان خود را نیز فدا کرد. این مهم است که خارا را به عنوان یکی از شهدای استقلال شیلی و مبارزات دامنه دار مردم به یاد بیاوریم؛ آن هم در زمانی که از واژهی دموکراسی به شکلی طعنهآمیز در توجیه جنگها استفاده میشد.
ویکتور خارا؛ شخصیتی مردمی و ضد امپریالیستی داشت که این ویژگیها در بسیاری از آثار او ظهور پیدا کرده است. تا آنجا که نام خارا امروز تداعیگر موسیقی ضدآمریکایی و ضدسرمایهداری در جهان شده است.
در ادامه نگاهی کوتاه به زندگی و مراحل شکلگیری شخصیت ویژهی خارا خواهیم داشت تا بدانیم که او چگونه به نماد موسیقی ضداستکباری تبدیل شد.
«ویکتور لیدیو خارا مارتینز» ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۲ در شهر ویهخو(Viejo) در جنوب سانتیاگو، پایتخت شیلی متولد شد. پدرش مانوئل خارا کشاورزی فقیر بود. مانوئل پس از چند سال برای کار خانواده را ترک کرد. پس از آن نگهداری ویکتور بر عهدهی مادرش آماندا بود. آماندا تاکید زیادی بر تحصیلات عالیه داشت. زمانی که آماندا مُرد ویکتور تنها ۱۵ سال داشت و پس از آن مجبور بود که بر روی پای خودش بایستد. او در ابتدا به تحصیل در رشتهی حسابداری پرداخت اما مدتی بعد به قصد کشیش شدن به مدرسهای مذهبی رفت. پس از چند سال او از کلیسا دلسرد شد و مدرسهی مذهبی را ترک کرد. پیش از بازگشت به شهر خود و پرداختن به علایق خویش که همانا موسیقی عامیانه (folk music) و تئاتر بود، چند سالی را در ارتش سپری کرد.
وی در موسیقی فولکلور در اواسط دههی ۵۰ میلادی با پیوستن به گروه کونکومن (cuncumen) پیشرفت خود را آغاز کرد. فعالیت ویکتور در موسیقی با آواز خواندن در گروهی که متعلق به «ویولتا پارا» بود جدیتر شد. به کمک پارا، ویکتور به طور جدی در جنبش موسیقی عامیانهی آمریکای لاتین، (la nueva cancion)، شرکت جست. در واقع این پارا بود که استعداد ویکتور را کشف کرد و به آن پر و بال داد.
اولین آلبوم ویکتور خارا در ۱۹۶۶ منتشر شد. وی تا سال ۱۹۷۰ فعالیت در تئاتر را کنار گذاشت و فعالیت خود را بر روی موسیقی متمرکز کرد. آهنگهای او ترکیبی از موسیقی عامیانهی سنتی و آرمانهای سیاسی چپگرایانه بود. معروفترین آهنگهای او در این دوره «دعاهای یک کشاورز» و «به تو میاندیشم من؛ آماندا» بود.
معروفترین آهنگ او به نام «به خاطر زندگی ممنون» تبدیل به یک اثر کلاسیک در تمام آمریکای لاتین شد و در سراسر دنیا توسط هنرمندان مورد استفاده قرار گرفت. کافهای که پارا در سانتیاگو ایجاد کرد به محلی برای ملاقات نوازندگان و دیگر افراد شیلی که به آهنگ نو علاقه داشتند، تبدیل شد. پارا در سال 1967 مُرد اما مکتب او پلی ساخت بین موسیقی عام گذشته و علاقه رو به افزایش موسیقیدانان جوان. در طول دهه 1960 تعدادی از موسیقیدانان و گروهها به عنوان جنبش آهنگ نو شناخته شدند از جمله فرزندان ویولتا، انجل و ایزابل که اداره کافه را به عهده گرفتند. گروه های وابسته به توده مردم در نواختن ابزار بومی آندین(Andean) تخصص داشتند. اما مهمترین و شاید تاثیر گذارترین موسیقیدان آهنگ نو، ویکتور خارا بود، که در کشورهای دیگر آمریکای لاتین نیز به شهرت چشمگیری دست یافت.
خارا آهنگهای زیادی در مورد دغدغههای عامه مردم، مبارزه برای عدالت اجتماعی و ناکارآمدیهای دولت میانه رو در اواخر دهه 1960 نوشت و ضبط کرد. خارا در آهنگهایی مانند «مردمی که به باد تبدیل می شوند»، «آهنگ آزادی»، «چه کسی کارمینسیتا را کشت؟» و «شیشا نه لیموناد» (اعتراض به افراد متوسط جامعه که ساکت مانده بودند)، مضامین سیاسی را بیان میکند.
موسیقی خارا دقیقا به قلب موضوع اشاره میکند. آهنگ «نیایش یک کارگر» او با فراخواندن کارگران به اتحاد و به دست گرفتن کنترل زندگیشان، مخاطبانش را هیجان زده میکند:
«برخیز
به دستانت نگاه کن
دست برادرت را بگیر
اکنون میتوانیم رشد کنیم
ما همه از یک خونیم و با همیم
آینده میتواند از امروز آغاز شود
ما را از حاکمی که مارا در این بدبختی قرار داده رهایی بخش
حکومت عدالت و برابری آمده است.»
«به یاد میآرمت آماندا»؛ ترانهای است که به بیان عشق یک زوج کارگر در زمینهای از مبارزات کارگری میپردازد و قبل از پیروزی انتخاباتی جنبش مردمی در شیلی و امید به رهایی از چنگال سرمایه تصنیف شدهبود و دربرگیرندهی خاطراتی از زندگی خودِ ویکتور خاراست.
تراژدی نهفته در پس این ترانه هنوز هم به همان اندازه حقیقی است که در زمان نوشتن آن بود.
«دانلود به یاد میآرمت آماندا»
«در خیابانهای بارانی،
به سوی کارخانه می دویدی
– کارخانهای که مانوئل درآن کار می کرد-
با لبخندی بر پهنای صورت
و باران در گیسوانت.
دیدارش می خواستی.
فقط پنج دقیقه،
تمام زندگیت در پنج دقیقه!
سوت کارخانه به صدا درآمده و
زمان بازگشت به کار است
و تو، با گام برداشتنات
همه چیز را روشنایی میبخشی.
آن پنج دقیقه
چون گلی شکوفایت کردست.
به یاد میآرمت آماندا
در خیابانهای بارانی.
هیچ چیز دیگر اهمیتی نداشت.
دیدارش را میخواستی.
با لبخندی بر پهنای صورت
و باران در گیسوانت
هیچ چیز دیگر اهمیتی نداشت
دیدارش را میخواستی.
و او، هوای مبارزه در سر، سر به کوهها نهاد
او که هرگز حتی پشهای را نیازرده بود.
سر به کوهها نهاد اما
در پنج دقیقه
همه چیز پایان یافت !
سوت کارخانه به صدا درآمده و
زمان بازگشت به کار است.
بسیاری لیک باز نخواهند گشت
و ……. مانوئل یکی از آنها است.
به یاد می آرمت آماندا
در خیابانهای بارانی
هیچ چیز دیگر اهمیتی نداشت
دیدارش را میخواستی.»
خارا جزیی از جنبش آواز نوین شیلی بود. گیتار که در فرهنگ نخبگان از آن به عنوان «آلت موسیقی فقرا» نام برده میشد مهمترین ساز این جنبش بود. جنبش آواز نوین شیلی بدون درک پیچیدگیهای دههی۶۰ قابل درک نخواهد بود. در واقع جنبش، تحت تاثیر و نفوذ آرمانهای چپگرایانه در شیلی بود. زمانی که نارضایتی عمومی از دولت «ادواردو فری» که در حمایت آمریکا بود مخاطبان (la nueva cancion) را افزایش داد، در این دوران ویکتور بیباکانه آوازهای اعتراضآمیز میخواند. یکی از این آوازها پرسشی در مورد «پوئترو مونت» بود که با پیام خشم مصلحانه بر ضد دولت سرکوبگر «فری» در میان تودههای مردم طنینانداز شد.
شاید تلخترین، ستیزه گرانهترین و بحث برانگیزترین آهنگ او در دهه 1960 آهنگ «سوالاتی در مورد پورتو منت» باشد؛ آهنگی که در آن یکی از مقامات دولتی که دستور قتل عام کارگران معترض را داده بود بشدت مورد انتقاد قرار میگیرد:
«او باید یک حرامزاده باشد که به سربازان دستور شلیک داد…»
ویکتور با شرکت در رقابتهای سیاسی و اجرای کنسرتهای رایگان از «سالوادور آلنده» نامزد حزب همبستگی مردمی حمایت کرد. آلنده در انتخابات پیروز و در ۱۹۷۰ به عنوان رییسجمهور شیلی برگزیده شد.
«سالوادور آلنده»
خارا که گیتارش را ابزار مبارزه میخواند، علیرغم ذات سرکشش، در جنبش آلندهها یک فرد فرهنگی شد. او در این مرحله به عنوان سفیر فرهنگی غیر رسمی ائتلاف همبستگی ملی عمل میکرد. آهنگ نو با صحبت از دغدغههای طبقه کارگر و فقرا اکنون محبوبترین موسیقی شیلی است که با تاثیر موسیقی (TOP 40) آمریکا مقابله میکند.
پس از پیروزی ائتلاف همبستگی ملی در انتخابات، دیگر نیازی به خواندن آوازهای اعتراضی نبود و خارا به خواندن آوازهایی در تمجید دولت آلنده پرداخت. بخشی از خلاقانهترین و امیدوارانهترین آهنگهای خارا مربوط به این دوران است. آواز «بگذار در بزرگراه پیش برویم» از بهترین نمونههای رضامندی مردم در این دوران است.
آهنگ نو یک جنبش منطقهای بود که به دیگر کشورها هم کشیده شد و موسیقیدانانی را از دیگر کشورها مانند آرژانتین، اروگوئه، پرو، برزیل، السالوادور، کوبا و بعدها نیکاراگوئه با خود همراه ساخت.
بعدها تعدادی از خوانندگان موسیقی عام در آمریکا در مورد «خارا» و «ویولتا پارا» نوشتند و با آنها آهنگهایی را اجرا کردند. همانطورکه «باب مارلی» و دیگر موسیقیدانان رگی از مضمونهای تاریخی و بین المللی استفاده کردند، موسیقیدانان شیلی نیز بر روی موضوعات بین المللی تمرکز کردند و آهنگهایی در مورد جنگ ویتنام، انقلاب کوبا یا رهبر آزادی ونزوئلا در قرن 19 یعنی «سیمون بلوار» نوشتند.
اما دولت اتحاد عام با مشکلات زیادی روبرو شد. گروه مخالف محافظهکار که کنگره را در دست داشت و رسانه خصوصی را کنترل میکرد با تغییرات بنیادی که خواسته جنبش فقرا و چپ گرایان بود مخالفت کرد.
همزمان با اینکه مشکلات و تهدیدها علیه دولت آلنده افزایش مییافت، به نظر میآمد خارا به این نتیجه رسیده است که تجربه ناب کلا به صورت غمانگیزی پایان خواهد یافت. همانگونه که در آهنگش به نام «اعلامیه» می گوید:
«یک آهنگ زمانی معنا دارد
که در رگهای مردمی که در حال زمزمه آن میمیرند
جریان داشته باشد،
مردمی که خالصانه آن آهنگ را میخوانند.»
آوازهای خارا همگان را محزونانه به همبستگی فرا میخواند. آوازهای اندیشناک و آیندهنگرانهی وی این تفکر را به ذهن متبادر میکرد که سرنوشت او با سرنوشت ائتلاف همبستگی ملی در هم تنیده است. در این دوران او ترانهی «مانیفست» (قطعنامه) را که بسیاری آن را وصیتنامهی او به شمار میآورند سرود. خارا خود را این گونه در میان خطوط ترانه بیان کرد:
متن شعر «مانیفیست» / قطعنامه:
«نه برای خواندن است که میخوانم
نه برای عرضهی صدایم.
نه!
من آن شعر را با آواز میخوانم
که گیتار پُر احساس من میسراید.
چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد.
و پرندهوار، پرواز کُنان در گذر است.
و چون آب مقدس
دلاوران و شهیدان را به مهر و مهربانی تعمید میدهد.
پس ترانهی من آنچنان که «ویولتا» میگفت هدفی یافته است.
آری گیتار من کارگر است
که از بهار میدرخشد و عطر میپراکند.
گیتار من دولتمندان جنایتکار را به کار نمیآید
که آزمند زر و زورند.
گیتار من به کار زحمتکشان خلق میآید.
تا با سرودشان آینده شکوفا شود.
چرا که ترانه آن زمانی معنایی مییابد
که قلبش نیرومندانه در تپش باشد.
و انسانی آن ترانه را بسراید
که سرود خوانان شهادت را پذیرا شوند.
شعر من در مدح هیچکس نیست
و نمیسرایم تا بیگانهای بگرید.
من برای بخش کوچک و دور دست سرزمینم میسرایم
که هر چند باریکهای بیش نیست
اما ژرفایش را پایانی نیست.
شعر من آغاز و پایان همه چیز است.
شعری سرشار از شجاعت
شعری همیشه زنده و تازه و پویا.»
آهنگ برای خارا در واقع حکم سلاحی برای مبارزه را داشت. در سپتامبر 1973 درست در سالهایی که تب و تاب مبارزه علیه رژیم سلطنتی در ایران در حال شکلگیری بود و دو دهه از کودتای آمریکایی در ایران علیه نهضت نفت گذشته بود بار دیگر اما این بار در شیلی حرکتی مردمی با حمایت دولت آمریکا سرکوب میشد. سالوادور آلنده؛ رئیس جمهور مردمی و ضدآمریکایی شیلی در حالی که سعی میکرد از کاخ ریاست جمهوری دفاع کند کشته شد و یا خودکشی کرد. در همان روز ویکتور دستگیر شد و پنج روز را در شرایطی غیرانسانی زندانی بود. دولت نظامی، سیستم تروری را آغاز کرد که در آن دهها هزار نفر از طرفداران آلنده دستگیر شدند. حداقل 6 هزار نفر از طرفداران اتحاد عام و شاید هم تعداد بیشتری به قتل رسیدند و یا ناپدید شدند و هزاران نفر دیگر از کشور گریختند و صدها نفر از افراد شیلی برای سالها به عنوان زندانی سیاسی در زندانها باقی ماندند. این رژیم جدید که طبق مدل آمریکایی کودتا در ایران و شیلی توسط «ژنرال» پینوشه و «سرلشکر» زاهدی اجرا شد، به صورت علنی بسیاری از کتابها و آهنگهایی که خرابکارانه نامیده میشدند را در آتش سوزاند.
روز ۱۶ سپتامبر بسیاری از زندانیان به استادیوم شیلی منتقل شدند. بر اساس مشاهدات زندانیانی که نجات یافتهاند تعداد زیادی از زندانیان زیر شکنجهی نظامیان جان باختند. آنها زندانیانی بودند که از سوی دولت نظامی شیلی خطرناک تشخیص داده شده بودند. طبق گزارشها خارا بارها مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفت و دچار شکستگی استخوانهای دست و نیمتنهی بالا شد. زندانیان سیاسی همراه خارا، شهادت دادهاند که بازداشت کنندگان خارا در حالی که او بر روی زمین افتاده بود با تمسخر از او میخواستند که برای آنها گیتار بنوازد و خارا شجاعانه بخشی از آواز «پیروز خواهیم شد» (venceremos) را خواند که در حمایت از ائتلاف همبستگی مردمی بود. بلافاصله پس از آن ضرب و شتم وی شدت گرفت. سپس خارا در ملا عام در مقابل هزاران زندانی دیگر که در استادیوم ورزشی سنتیاگو بودند، اعدام شد و انگشتانش به عنوان نماد قطع شد و پیکر بیجانش را در جادهای خارج از سانتیاگو رها کردند.
قبل از مرگ خارا موفق شد آهنگی بخواند که چند ساعت قبل از مرگش نوشته بود:
« پنج هزار نفر از ما اینجا هستیم
در این بخش كوچك شهر ما پنج هزار نفریم
در این اندیشهام كه همه چند نفریم
در همه شهرها و در تمام كشور
اینجا تنها ده هزار دست هست كه دانه میكارند
و كارخانهها را به كار می اندازند
چه میزان انسانیت صرف گرسنگی، سرما، ترس، درد، فشارهای اخلاقی، ترور و دیوانگی می شود؟
شش نفر از ما گم شدند
چونان كه انگار در فضای ستارگان گم شوند
یكی مرده، دیگری كتك خورده
چونان كه هرگز پیش از این باورم نبود كه انسانی چنین كتك بخورد
چهار نفر دیگر می خواستند به وحشت خود خاتمه دهند
یكی با پریدن به هیچی
یكی با كوبیدن سرش به دیوار
اما همه به مرگ محتوم چشم دوختهاند
چه وحشتی چهره فاشیسم خلق می كند!
آنها برنامههایشان را با صراحتی برنده به پیش بردند
هیچ چیز جلودارشان نبود
برای آنها خون مساوی مدالها بود
وسلاخی عملی قهرمانانه محسوب میشد
اوه خدایا، این دنیایی است كه تو آفریدهای
برای این، هفت روز كار شگفتانگیز تو بود؟
در میان این چهار دیواری تنها تعدادی باقی ماندند كه پیشرفتی نداشتند
كه كم كم، بیشتر و بیشتر آرزوی مرگ خواهند كرد
اما ناگهان ضمیر من بیدار می شود
و دیدم كه این جریان، ضربان قلب ندارد
تنها نبض ماشین ها و نظامیان است كه
چهرههایشان را چون ماماها سرشار از شیرینی نمایش می دهند
بگذار مكزیك، كوبا و همه جهان در برابر این بیرحمی قد علم كند
ما ده هزار دستیم
كه كاری از مان بر نمیآید
چند نفر از ما در همه كشور است؟
خون رییس جمهور همراه ما
كوبنده تر از بمبها و مسلسل هاست
مشت هامان دوباره كوبنده خواهند شد
چقدر سخت است آواز خواندن
وقتی باید از وحشت بخوانی
وحشتی كه در آن زندگی می كنم
وحشتی كه در آن می میرم
تا خود را در میان لحظات بی پایان بنگرم
كه در آن سكوت و فریاد
پایان ترانه من است
آن چه می بینم، هرگز ندیده بودم
آن چه حس كردم و حس میكنم
تولدی به این لحظه می بخشد… »
«خوان خارا» همسر او اجازه یافت که جسد ویکتور را تحویل بگیرد و مراسم سوگواری برای او برگزار کند. پس از مراسم سوگواری خوان مخفیانه از شیلی گریخت. بهرغم این که ارتش بخش بزرگی از آثار خارا را سوزاند اما همسرش موفق شد بخشی از صفحههای موسیقی خارا را به خارج از شیلی ببرد که بعدها در سراسر جهان انتشار یافت.
در دوران پینوشه آلبومهای خارا در بازار سیاه موجود بود و بهرغم سانسور شدید، مردم به موسیقی خارا دلسپرده بودند. خوان که تاکنون تلاش زیادی برای یافتن عاملان قتل ویکتور انجام داده است کتابی با عنوان «ویکتور؛ نغمهی ناتمام» را در سال ۱۹۹۸ در مورد زندگی و آثار موسیقایی وی منتشر کرد.
ضبط آهنگ جدید و ابزار موسیقی عام ممنوع اعلام شد، حتی افرادی که آهنگهای خارا را میخواندند و یا زمزمه میکردند به شدت تنبیه میشدند. فرهنگ وارداتی و برخاسته از نخبگان سالهای قبل از آلنده یکبار دیگر فرهنگ غالب شد.
موسیقیدانان آهنگ نو که تبعید شده بودند به فعالیت خود در خارج از کشور تا بازگشت دموکراسی به شیلی ادامه دادند، به خصوص در مکزیک یا غرب اروپا. آهنگ نو در زادگاه خودش تبدیل به یک جنبش زیرزمینی شد. اما هنوز هم آهنگ نو در بسیاری از مناطق آمریکای لاتین، موسیقی محبوب بود. محبوبیت آن در بین جوانان طبقه تحصیل کرده شهری که از نظر سیاسی مترقی بودند، نسبت به کشاورزان و کارگرانی که برایشان آنگونه تعیین شده بود، بیشتر بود.
در سال 2009 دولت اتحاد میانه چپ که قسمت عمدهای از سیاست از زمانی که دموکراسی از دست رفته بود را در دست داشت، دوباره خارا را به صورت علنی به خاک سپرد تا خاطره او را گرامی بدارد. هزاران نفر حضور داشتند از جمله رئیس جمهور «مایکل باچلت» که شکنجه شده بود و همین حزب پدرش را کشته بود . در سی امین سالگرد کودتا، استادیوم شیلی سرانجام به استادیوم ویکتور خارا تغییر نام داد و مبارزه برای عدالت همچنان ادامه دارد.
این مهم است که خارا را به عنوان یکی از شهدای راه آزادی در میان ملت های مستقل به یاد بیاوریم آن هم در زمانی که از واژهی دموکراسی به شکلی طعنهآمیز در توجیه جنگها استفاده میشود. و همانگونه که خوان – همسر خارا ـ میگوید: «آنها توانستند او را بکشند، اما صدایش را نتوانستند خاموش کنند.»
خیلی مطلب خوبی بود…ممنونم