«من ایرانیام، آرمانم شهادت»
راهنوا- او سرور اعظم باکوچی مشهور به سپیده کاشانی است؛ متولد یکی از همین روزهای نزدیک آینده، یعنی اولین روز از مرداد ماه سال ۱۳۱۵ در کاشان، شهر محتشم کاشانی، سهراب سپهری و مشفق کاشانی.
او از همان دوران کودکی به ادبیات و شعر علاقهمند شد و نخستین شعر خود را در ۱۱ سالگی سرود و البته سرایش جدی اشعار را از ۳۰ سالگی کلید زد.
و اما نخستین مجموعه شعری او با عنوان «پروانههای شب»، در سال ۱۳۵۲ به بازار آمد و این در حالی بود که برخی از اشعار این کتاب، به دلیل سانسور در ایام رژیم ستمشاهی، منتشر نشد و حذف شد.
سپیده کاشانی در سالهای بعد به شدت تحتتاثیر شخصیت یگانه امام خمینی(ره) قرار گرفت و به عنوان زبانی گویا در ستایش آزادی و انقلاب، میگفت و مینوشت و میسرود که این امر در سالهای نخست پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به اوج خود رسید.
وی برای بازگشت غرورآفرین امام به میهن در ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ سروده است:
چارده قرن بسی گل وا شد
از یکی روح خدا پیدا شد
گلی آزاده ز صحرای خمین
خونش آمیخته با خون حسین
گل صد برگ خرد، پر افشان
آمد و آمد و آمد چون جان
آمد و داروی بیماران شد
چلچراغ ره بیداران شد
شد ز آزادگی اش، سرو، خجل
چون به پا خاست، نگون شد باطل
این شاعره انقلاب در همان سالها برای مدتی مسئولیت صفحات ادبی نشریه «زن روز» را متقبل شد و سپس به دعوت مجید حدادعادل، به رادیو رفت و به عنوان نویسنده مشغول به کار گردید که البته این فعالیت، تجربه ای ده ساله برای او در عضویت شورای شعر و سرود سازمان صدا و سیما رقم زد.
سپیده کاشانی در این مدت بیش از ۴۰ قطعه شعر و موسیقی درباره انقلاب و دفاع مقدس سرود که قریب به اتفاق آنها تولید شد و در آرشیو صداوسیما موجود است. یکی از این قطعه ها، سرودی است مشهور با نام معروف «من ایرانی ام، آرمانم شهادت» که با صدای محمد گلریز، همیشه و همه وقت، جانها را طراوتی دوباره میدهد:
به خون گر کشی خاک من، دشمن من
بجوشد گل اندر گل از گلشن من
تنم گر بسوزی، به تیرم بدوزی
جدا سازی ای خصم، سر از تن من
کجا می توانی، ز قلبم ربایی
تو عشق میان من و میهن من
من ایرانی ام، آرمانم شهادت
تجلی هستی است، جان کندن من
همچنین برخی دیگر از اشعار او نیز با صدای سید حسام الدین سراج، گوش و جان مخاطبان را نوازش داده و نوازش می دهد و در همان سالهای ایثار و حماسه، به همت مرکز موسیقی حوزه هنری در آلبومهایی سلسله وار و با عنوان «نینوا» منتشر شد:
شکسته سرو باغ آشنایی
چه سنگین است بار این جدایی
همه کوچه به کوچه، حجله حجله
وطن از خون پاکان گشته دجله
پَرَت در خون کشیدند ای چکاوک
تو را ای نازنین منزل مبارک
مبارک بادت ای جان حجله ی خاک
دلاور! گُرد ما! ای خوب، ای پاک
برادر با برادر دوش بر دوش
غم بیگانگی کرده فراموش
همه سر داده بر فرمان رهبر
به شعر وحدت و الله اکبر
زمین در زیر گام یکه تازان
وطن در سلطه آینده سازان
مسلسل با مسلسل شد برابر
به خون شوییم خونت ای برادر
بمیرد دشمنت ای سینه صد چاک
که کردت چلچراغ سینه خاک
شاعر این شعر حماسی، در همان سالها با سایر هنرمندان و شاعران انقلاب اسلامی مانند قیصر امین پور، حمید سبزواری، سید حسن حسینی و سیدحسام الدین سراج در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور می یافت و با سرایش و خواندن اشعار حماسی، شوری در دلهای رزمندگان اسلام ایجاد می کرد.
شعر «سپاه محمد می آید می آید» او هم مربوط به همان ایام شور و حماسه است:
به بهمن، سرآغاز فصل بهاران
برآمد گل نور از کوهساران
اسیران بند، ای رموز صبوری
گل سرخ می جوشد از شاخساران
من از اوج پرواز دارم پیامی
برای شما، از گلی در جماران
که ای شب ستیزان دنیا، بشارت
سرود رهایی ست در نای یاران
سپاه محمد می آید می آید
سپاه محمد می آید می آید
برادر! شکفته گل آشنایی
فرو ریخت دیوارهای جدایی
به یاران اسلام بادا مبارک
طلوع دگر بار این روشنایی
قیامی ست قائم به آیات قرآن
عبادی ست ملهم ز عشق خدایی
به میدان درآییم، بازو به بازو
بتازیم تا فجر صبح رهایی
سپاه محمد می آید می آید
سپاه محمد می آید می آید
و اما امام که به ملکوت اعلی پر کشید، باز هم سپیده کاشانی برای امام سرود و از او دم زد:
وامصیبت، وامصیبت، وایِ ما
ناله میریزد کنون از نای ما
وا اماما، شعله در خرمن زدی
آتشی سوزنده در دامن زدی
هربانِ ما شدی، ای مهربان
ای امام عاشقان و عارفان
گفته بودی یارِ مایی ای امام
خود نکردی رسمِ یاری را تمام
دیدمت آن سوی مه پنهان شدی
در حریم کبریا مهمان شدی
آخر ای جان، داغ ما را مرهمی
کس نبیند اینچنین سنگین غمی
ماه ما، افتادهای اندر محاق
بعد از این، ما و غم و ذکر فِراق
و تنها سه سال بعد از ارتحال امام بود که سپیده کاشانی نیز مسافر آسمانها شد و پس از سالها تحمل رنج و درد ناشی از بیماری، در بهمن ماه ۱۳۷۱ در جوار رحمت حق آرام گرفت.
او از برابر دیدگان ما رفت؛ اما شعر انقلاب و دفاع مقدس، او را با آثار جاودانه اش یعنی «پروانههای شب»، «هزار دامن گل سرخ»، «سخن آشنا» و «آنان که بقا را در بلا دیدند» از یاد نخواهد برد.
سپیده کاشانی اگرچه مقبره ای در کاشان و نزدیکی مقبره مرحوم فیض کاشانی داشت، اما وصیت کرده بود که او را در بهشت زهرا و در جوار شهدا دفن کنند و چنین هم شد. او همچنین در وصیت نامه اش از همگان خواسته بود تا دعا کنند با اجر شهادت از دنیا رفته باشد:
معبود تویی، از تو امان میخواهم
زان چشمه ی سرمدی، نشان میخواهم
گفتی که شهید، زنده ی جاوید است
یا ربّ! ز تو عمرِ جاودان میخواهم
منبع: مهر
نظرات