«ما راست قامتان را سر پیش ظلم خم نیست»
راهنوا- پس از انتشار خبر شهادت سردار حسین همدانی در سوریه تعدادی از همراهان آن عزیز و هنرمندان و شاعران در فضای مجازی یادداشت منتشر کردند و این واقعه دردناک را به همه هموطنان تبریک و تسلیت گفتند.
علیرضا قزوه و سید عبدالله حسینی از شاعران حوزه انقلاب و دفاع مقدس، هرکدام شعری در وصف این شهید بزرگوار سرودهاند که متن آن به شرح ذیل است:
جز در ره حق باز نکردیم زبان را
تعظیم نبردیم جهان گذران را
از دست سیاهی برهان در شب تشویش
یا صاحب شمشیر، زمین را و زمان را
نفرین به جهانی که سرانش همه منگاند
اف باد به دنیا که فروبسته زبان را
دستی نکشیدند سر سوختهجانان
فرقی ننهادند بهاران و خزان را
امروز هم این طایفۀ آب فروشان
بستند به روی همگان آب روان را
داد دل خود یارب! یارب! ز که گیریم؟
یارب! به که گوییم چنین درد گران را؟
جز خدمت رندی که قدحنوش یقین است
مردی که بنا کرد دگرباره جهان را
**
این تارتنکها همه پامال هوایند
بستر نکنی خانۀ این تارتنان را
شد سینۀ من مجمرۀ روز قیامت
خاموش کند کیست من شعله به جان را
در معرکه گرسیوز و دجال نماناد
برداشت _هلا!_ آرش ما تیر و کمان را
باری چه کنم با چه زبانی، چه بیانی
نشتر بزنم طایفۀ گورخران را
با سلسلۀ سنگدلان، کاخنشینان
با خشم بگویید ببندند دهان را
شد سنبله و حوت همه سهم شروران
دادند به ما عقرب و جوزا، سرطان را
وقتی خبری نیست ز انسان چه بگویم
«مر گاو و خر و استر و دیگر حیوان را»
تاریخ گواه است که هر سلسله کآمد
میراث به ما داد همین زخم گران را
امروز ببین این همه تزویر و تکاثر
پر کرده ز زر کیسۀ بهمان و فلان را
حال دل ما مثل خزان نیست، خزان است
خیزید و خز آرید که امروز خزان را…
**
پیدا و نهان من و ما را مفروشید
پامال مکن حرمت این لالهستان را
با دست تهی دعوی و اصرار چه دارید؟
گر جنس ندارید ببندید دکان را
یاران منا! زخم زبان تا کی و تا چند
کاین بیخردیها ببرد توش و توان را
میترسم از این جیفهپرستان که خطاشان
همسفرۀ کفتار کند شیر ژیان را
اسرار شبانی اگرت نیست برادر!
دادی به کف گرگ چرا سرّ شبان را؟
**
سفیانی عصرند کنون، طالب و داعش
خواهند بسوزند زمین را و زمان را
بویی به من آر از حرم حضرت زینب (س)
تا هدیه کنم در قدم او سر و جان را
من عاشق دلدادۀ آن صحن غریبم
با عاشق دلداده مگو سود و زیان را
امروز ببینید صفآراسته در شام
هم خولی و هم حارث و هم شمر و سنان را
امروز ببین پشت و پناه حرم عشق
الوند و دماوند و سهند و سبلان را
آیینهای از جنس خدا از حلب آمد
تا بشکند افسانۀ بیدادگران را
سردار بلانوش «حسین همدانی»!
یکباره پر از آینه کردی همدان را
تا رایت مهدی(عج) ست به دست نفس تو
سفیانی و دجال نگیرند جهان را
ایران و عراق و یمن و شام عزادار
آن کیست تحمل کند این داغ گران را
جانت همه لبریز خدا، پر شدۀ نور
از سینه برون ریختهای نام و نشان را
تو رتبهای از مرتبهدانان بهشتی
«یزدان ندهد مرتبه جز مرتبهدان را»
پیران وفادار در این عرصه غریباند
یارب برسان خیل هژیران جوان را
مردانی از سلسلۀ رستم دستان
با دادن سر میگذرند این همه خوان را
شد معرکه بیزار ز بیداد مدد کن
تا داد بگیرم همۀ دادرسان را
این سوختهجانان همه در خط اماناند
یارب برسان یار امین را و امان را
آیینه مگر آورد از محضر قرآن
تفسیر کند مرز یقین را و گمان را
نبض من و یاران همه زیر نظر اوست
کو دست کریمش که بگیرد ضربان را
اخوانیهای گفتهام اینک ز سر درد
از ما برسانید سلامی اخوان را
باشد به اشارات شهید همدانی
راهی بنمایند من هیچمدان را
«علیرضا قزوه»
18 مهرماه 1394
***
شعرسید عبدالله حسینی تقدیم شهید سردار همدانی
سید عبدالله حسینی نیز خاطره ای از دیدار مسئولان با مقام معظم رهبری و حضور سردارشهید حسین همدانی در این دیدار، نقل و شعر اخیرش را به این شهید مدافع حرم تقدیم کرد.
«دوشنبه در محضر حضرت آقا مشرف بودیم و سردار شهید همدانی هم در ردیف جلو روبروی آقا نشسته بود. سردار صفوی و دکتر واعظی به فاصله یک نفر سمت راست و سمت چپ سردار سلیمانی و امام جمعه محترم شهرکرد کنار حضرت آقا نشسته بودند.
سردار همدانی با وقار و آرام، تمام حواس خود را به چهره ایشان متمرکز کرده بود و نگاهش لحظهای از صورت آقا جدا نمیشد. فکر میکنم قدر لحظهها را میدانست. در حین جلسه سخنانی را خدمت مقام معظم رهبری ایراد کردم، بعد از دیدار سراغم آمد و گفت خوب صحبت کردی. حرفهایت خیلی عالی بود و اشاراتی نیز نسبت به سخنان داشتند و از تاریخچه دیدار شاعران با حضرت آقا در سال 64 برایشان گفتم و این اولین و آخرین دیدار من با مردی بود که امروز در آستانه محرم به کاروان کربلا پیوست. گویا آمده بود برای آخرین خداحافظی با مراد و مولای خود. به او برای دریافت مدال شهادت تبریک میگویم و برایش علو درجات را از خداوند میخواهم وبرای یاران او صبر و اجر آرزو میکنم.»
مردی اگر بخون خفت از این قبیله غم نیست
ازین قبیل مردان در این قبیله کم نیست
از گلشن شهادت پروردگار گل چید
گویا بجز شهیدان محرم دراین حرم نیست
هر کس ز دست ساقی جام وصال گیرد
خواهان جام غم هست محتاج جام جم نیست
گر جملگی بیفتیم مثل حسین بر خاک
ما راست قامتان را سر پیش ظلم خم نیست
باید سرود با عشق غم نامه ولا را
هر کس که ساخت شعری هم سنگ محتشم نیست
بیش و کم جهان را از عاشقان مپرسید
عاشق اگر کسی شد در فکر بیش وکم نیست
یک عمر دار بر دوش در انتظار مرگیم
مارا خیال سازش با شحنه ستم نیست
با صد نوا برقص آی مانند مرغ بسمل
بلبل بوقت خواندن در فکر زیر و بم نیست
در کیش ما نباشد شایسته شهادت
آنکس که با خمینی در عشق هم قسم نیست
ما را حیات جاوید با مرگ شد فراهم
این ره ندارد آغاز پایان راه هم نیست
مردی بخاک افتاد مردی دگر قد افراشت
یعنی حسین دوران بی یاور و علم نیست
ما وارثان آدم آماده ایم هر دم
مردن میان بستر در دودمان دم نیست
پایان گل شهود است پایان گل سجود است
پایان گل وجود است پایان گل عدم نیست
نظرات