شعر انقلاب ابرمردی دارد به نام «شهید»
راهنوا-محمد مهدی سیار ابتدا با ذکر مثالی از اخترفیزیک به نظریه بیگبنگ اشاره کرد و توضیح داد: «مطابق این نظریه تک تک اجرامی که ما میشناسیم در حال بسط یافتن هستند، ذرات با سرعت فوقالعادهای در حال دور شدن از همدیگر هستند. همه چیز از همه چیز دارد دور میشود. انفجاری صورت گرفت و سپس ذرات شروع به دور شدن کردند. فیزیکدانان میگویند روزی انرژی آن انفجار تمام میشود و این حرکت متوقف میشود. نمیدانم آیا در فیزیک نظریهای هست که بگوید این ذرات همانطوری که پخش و پلا شدهاند دوباره به هم نزدیک میشوند و به صفر میرسند. اما در قرآن تصویری که از عالم هنگام قیامت تصویر شده چنین حالتی دارد: روزی که آسمان را در هم میپیچانیم، درست مثل طومارهایی که لوله میشوند.»
به گفته سراینده مجموعه شعر «حقالسکوت»، «تاریخ تفکر اسلامی سرگذشتی شبیه همین نظریه بیگبنگ داشته است. وجود مبارک پیامبر و قرآن، را میتوان به آن نقطه چگالی بینهایت تشبیه کرد که همه چیز در یک جا جمع بوده است. رساله عملیه را با قرآن مقایسه کنید، یکی کتابی است منظم با فصلبندی و شمارهبندی و دیگری فاقد نظم ظاهری این چنینی است. در سورهها فقط از موضوعی که در عنوان سوره آمده است صحبت نمیشود، بلکه از موضوعاتی متنوع سخن میگوید، طوری که در یک سوره مسائل عرفانی در کنار آداب زناشویی و نیز موضوعات دیگر آمده است. این همان نقطه صفری است که در ابتدا گفتیم و همه چیزدر یک وحدت و وصلی بود. قرآن چنین چگالی بالایی دارد. همه چیز در یک نقطه جمع شده است، بدون فصلبندی و تمایز. در وجود پیامبر نیز همه مراتب انسانی جمع شده است، از رزم و جهاد یعنی حماسه، تا زناشویی تا عرفان و حکومتداری. کمال پیامبر در همین است، اینکه همه این شئون در یک فرد واحد به اعلاترین مرتبه و با اعتدال جمع شده است.»
اختلافها و جداییها
این شاعر و برنده جایزه کتاب سال شعر، در ادامه بحث خود به تحول جامعه اسلامی پس از پیامبر و گسترش این دین به کشورها و قارههای دیگر تصریح کرد: «زمان پیامبر جامعه محدود به یک شهر بوده است، اما در ادامه به جامعهای جهانی و متنوع تبدیل میشود، قلمروی آن از خراسان بوده تا بخشی از اروپای امروزی میرسیده است. این جوامع دارای زیستبومهای متنوعی بودهاند، در جایی عرفان، در جای دیگری علوم، و در جای دیگری فلسفه و مفاهیمی از این دست سیطره داشتهاند. حال تصور کنید که همه این جهانهای متنوع با یک متن واحدی به نام قرآن رو به رو میشوند. هر کدام به فراخور دانستههای خود با قرآن مواجه میشوند. در اینجاست که بحثها تخصصیتر میشوند و دیگر باید به تفصیل برسیم. این هم البته چیز بدی نیست. بنابراین از وصل به فصل و از اجمال به تفصیل میرسیم. تفسیرهای متعدد نوشته میشود و هر یک هم مدعی هستند که حرف قرآن را میزنند.»
به گفته این پژوهشگر ادبیات، «از دل این تنوع، تقابل و درگیری میان اندیشههای مختلف ایجاد میشود، کسانی معتقد بودند اسلام یعنی تعقل و فلسفه. دیگران مدعی بودند که اسلام یعنی شهود و عرفان. به عنوان مثال، امام محمد غزالی کتابی نوشت و تمام فیلسوفان را کافر دانست. علوم اسلامی رفته رفته پیچیده شدند و از وحدت به کثرت رسیدند. به نظر میرسد در جایی که ممکن است پایان قرن پنجم و ابتدای قرن ششم بوده باشد انرژی این تفصیل از نظر نخبههای عالم اسلام به پایان میرسد. به هر حال این کش دادن یک موضوع تا جایی جذابیت دارد. حالا نوبت کسی بود که بیاید این مفاهیم را دوباره به هم جوش بدهد، و پیشنهاد دهد که مثلا فلسفه و عرفان را متحد کنیم، و این دو را دشمن فرض نکنیم. این اتفاق از قرن پنج و شش به وضوح میافتد.»
دکتر سیار در ادامه بررسی تاریخی خود از اندیشه اسلامی به ظهور سهروردی اشاره کرد و گفت: «سهروردی پدیدهای است که هنرش جمع زدن میان فلسفه و عرفان بوده است. او بدین طریق فلسفه اشراق را به وجود آورد.» به گفته او «سپس در قرن هفتم، شخصیت برجسته و موثر دیگری پا به عرصه میگذارد که امروز همه زندگی ما به شدت تحت تأثیر اوست. منظورم خواجه نصیرالدین طوسی است. او شاید تمدنسازترین شخصیت در تاریخ اندیشه اسلامی باشد. او فلسفه و کلام که تا پیش از این همدیگر را تکفیر میکردند با هم پیوند زد و یکی کرد. او کلام فلسفی شیعی را به وجود آورد.»
سیار به حمله مغولان و تبعات آن در کشور نیز پرداخت و شرح داد: «حمله مغول در همین زمان اتفاق افتاد، حکومت عباسی فروپاشید، هرج و مرجی ایجاد شد و در نتیجه این آشوب نوعی آزادی پدید آمد. این وقایع مصادف با ظهور شخصیت بزرگ دیگری به نام سید حیدر آملی است. او همعصر حافظ است، در این زمان گرایش کلی کشور ما به سوی تشیع میرود. آملی کار بزرگی میکند: عرفان که در منظومه فکری اهل تسنن بود با کلام شیعه درآمیخت. حال عرفان، فلسفه و کلام یکی شده بودند، او البته فلسفی به آن معنا نبود.» به گفته دکتر سیار «کسی که پازل را تکمیل کرد ملاصدرا بود. او دستگاهی به نام حکمت متعالیه را پیشنهاد داد و گفت که باید فلسفه را باید با دو مفهوم دیگر مخلوط کنیم. ملاصدرا درواقع قرآن و عرفان و برهان را یکی کرد. در دوره صفویه حکومت و فقه شیعی در امثال شیخ بهائی و علامه مجلسی همراه میشوند. مجلسی سر و کاری با عرفان و فلسفه نداشت و بیشتر فقیه و محدث بود. او فقه را به حکومت نزدیک کرد. طوری که مشروعیت شاه را مستلزم تنفیذ فقیه میدانست.» این مدرس دانشگاه، در ادامه سیر تاریخ اندیشه اسلامی افزود: «تحولات دیگری نیز در قرون بعدی اتفاق افتاد، از جمله ظهور اصولیون و سپس در قرن سیزدهم که فقیهان عارف پدیدار میشوند.»
ظهور یک ابرمرد
محمدمهدی سیار سپس به عصر حاضر و ظهور امام خمینی در این دوران اشاره کرد و گفت: «در قرن چهاردهم با امام خمینی به جمعالجمع همه این اندیشهها میرسیم. امام را نمیتوان گفت که عارف، فقیه، فیلسوف، متکلم، حاکم و مفسر قرآن بود. او هیچکدام این موارد نبود و همه هم بود. این نقطه وصل بعد از فصل است. امام فقه را به حد کمال میدانست، در سیاستمداری نیز در حد اعلا بود، در عرفان نیز مصنفاتی دارد که در اوج است، در فلسفه و تفسیر و اصول نیز در اوج است. امام را با علمای دیگر مقایسه کنید، اغلب علما افرادی خاص هستند که ارتباطی با توده مردم ندارند، اما امام ارتباط عمیقی با مردم داشت، این نکته را از حرف زدن او نیز میتوان تشخیص داد. امام شبیهترین شخص به پیامبر اسلام بود. علاوه بر آن، نکته مهم درباره امام این است او تجربه پانزده قرن پس از پیامبر را نادیده نمیگیرد. حوزهها را تعطیل نکرد و خواستار جامع شدن حوزه شد. مدل حکومتی امام جمهوری اسلامی است که برآمده از تجربه مدرن است.»
سراینده مجموعه شعر «حقالسکوت» سپس کوشید تا همین مسیر اندیشه را در تاریخ شعر فارسی نیز پی بگیرد. وی با طرح سوالی گفت: «آیا این نگاه را میتوانیم به صورت متناظر به شعر نیز داشته باشیم؟» به گفته سیار «شعر سبک خراسانی، سبک کثرت است، همه چیز در آن هست. همزمان با فلسفه و نگاههای عقلانی است. سبک عراقی سبک وحدت و یکی شدن ذیل عشق است. سبک هندی سبک توجه به امور جزئی و اخلاق و اجتماعیات است.»
جایگاه شعر انقلاب و رستمِ رند
اما شعر انقلاب در کجا ایستاده است؟ سیار به این پرسش چنین پاسخ داد: «شعر انقلاب متناظر شخصیت امام خمینی است. همانطور که امام جمع میان نحلههای پیشین بود، شعر انقلاب نیز جمع میان نحلههای مختلف شعری است. شاعری مثل قیصر در جایگاهی شبیه امام ایستاده است. انگار در موقعیت جمعبندی است. شعر انقلاب حماسه سبک خراسانی را دارد، از جمله در شعر قیصر، سید حسن حسینی و معلم دامغانی. عرفان اجتماعی را نیز در کنار حماسه نشانده است. تخیل و بخشی از سادگی زبان سبک هندی را نیز در شعر انقلاب میبینیم. زبان و نگاه مدرن نیز در شعر قیصر دیده میشود.» این شاعر با مقایسه میان شخصیتهای قهرمان در هر یک از سبکهای شعری فارسی توضیح داد: «شخصیت اصلی سبک خراسانی رستم است، در سبک عراقی رند قهرمان است. اولی در خرد و زور بازو به حد کمال است اما دومی سپاسگزار ناتوانی خود است، و با خرد نیز کاری ندارد. رند در مقابل رستم کاریکاتوری است. یکی مست و دیگری خردمند است. سبک هندی هم ابرمردی را معرفی نکرده است.» اما قهرمان شعر انقلاب کیست؟ پاسخ سیار در انتهای بحث خود چنین بود: «شعر انقلاب ابرمردی دارد و آن شهید است. در برخی اشعار دهه شصت البته امام هم ابرمرد است. اما شهید همان رستم رند است. تصویرسازی از بسیجیها را اگر ببینید، دارای سلاح و هیبت مشابه رستم هستند اما درست مثل رند لاغراندامند.»
منبع: شهرستان ادب
نظرات