«شب و علی»؛ مثنوی زیبای شهریار برای امام علی
راهنوا- شهرتِ غزل «علی ای همای رحمت» سرودهی شاعر بزرگ معاصر محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) در ستایش امام علی (علیهالسلام) به حدی است که مثنوی زیبای «شب و علی» او در شهادت امام علی، آنچنانکه باید و شاید مورد توجه قرار نمیگیرد. این نسبت به طور عمومی بین همه غزلها و مثنویهای شهریار وجود دارد. یعنی اعتبار و شهرت بالای شهریار در غزل باعث میشود مثنویها _حتی مثنویهای موفق او_ کمتر مورد توجه قرار بگیرند.
مثنوی «شب و علی» از بهترین شعرهای تاریخ ادبیات پارسی با موضوع امام علی ابنابیطالب است. شعری که با همه گمنامیاش شاید چیزی کم از مثنوی شاهکار مولوی در ستایش مولای متقیان یعنی «از علی آموز اخلاص عمل» نداشته باشد.
مثنوی «شب و علی» در حقیقت فصلی از منظومهی «افسانهی شب» شهریار است. «افسانهی شب» طولانیترین و از زیباترین مثنویهای شهریار است که شاعر در هر فصل آن به روایتی زیبا از شب میپردازد. به جز فصل «شب و علی» از دیگر فصلهای این منظومه میتوان به «هنرپیشهی ماه»، «صحنهی شب»، «سمفونی کوهستان»، «خاطرات شب» و «شب و شاعر» اشاره کرد.
نسخهی صحیح و کامل شعر زیبای «علی و شب» را در ادامه میخوانید.
علی آن شیر خدا شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سرّالله است
شب علی دید و به نزدیکی دید
گر چه او نیز به تاریکی دید
شب شنفتهست مناجات علی
جوشش چشمهی عشق ازلی
شاه را دیده به نوشینی خواب
روی بر سینهی دیوار خراب
قلعهبانی که به قصر افلاک
سر دهد نالهی زندانی خاک
اشکباری که چو شمع بیدار
میفشاند زر و میگرید زار
دردمندی که چو لب بگشاید
در و دیوار به زنهار آید
کلماتی چو دُر آویزهی گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سینهی آفاق شکافت
چشم بیدار علی خفته نیافت
روزهداری که به مهر اسحار
بشکند نان جوین در افطار
ناشناسی که به تاریکی شب
می برد شام یتیمان عرب
پادشاهی که به شب برقعپوش
می کشد بار گدایان بر دوش
تا نشد پردگی آن سرّ جلی
نشد افشا که علی بود علی
شاهبازی که به بال و پر راز
میکند در ابدیّت پرواز
شهسواری که به برق شمشیر
در دل شب بشکافد دل شیر
عشقبازی که همآغوش خطر
خُفت در خوابگه پیغمبر
آن دمِ صبحِ قیامتتأثیر
حلقهی در شد از او دامنگیر
دست در دامن مولا زد در
که علی بگذر و از ما مگذر
شال شه وا شد و دامن به گرو
زینبش دست به دامن که مرو
شال میبست و ندایی مبهم
که کمربند شهادت محکم
پیشوایی که ز شوق دیدار
میکند قاتل خود را بیدار
ماه محراب عبودیّت حق
سر به محراب عبادت منشق
میزند پس لب او کاسهی شیر
میکند چشم اشارت به اسیر
چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمندوست؟
در جهانی همه شور و همه شر
«ها علیٌ بشرٌ، کیف بشر»
کفن از گریهی غسّال خجل
پیرهن از رخ وصّال خجل
شبروان، مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی
منبع: شهرستان ادب
نظرات