دست و دهان را بشو، نه بخور و نه بگو/آن سخن و لقمه جو، کآن به خموشان رسید
راهنوا- از جلالالدین محمد بلخی شاعر بزرگ قرن هفتم مشهور به مولوی، رمضانیههای بسیاری در دیوان شمس به جا مانده است.
شعرهای مولوی درباره ماه رمضان عموما همراه با شکر و شادی است. این غزل نیز در تهنیت و تبریک و اعلامِ آمدنِ ماه رمضان است.
در تمام این شعرها مولوی به گونهای از آمدن ماه رمضان خبر میدهد که انگار جشنی در راه است.
آمد شهر صیام، سَنجقِ سلطان رسید
دست بدار از طعام مائدهی جان رسید
جان ز قطیعت برست، دستِ طبیعت ببست
قلبِ ضلالت شکست، لشکرِ ایمان رسید
لشکرِ والعادیات دست به یغما نهاد
ز آتشِ والموریات، نفس به افغان رسید
البقره راست بود موسی عمران نمود
مرده از او زنده شد چونک به قربان رسید
روزه چو قربان ماست زندگی جان ماست
تن همه قربان کنیم جان چو به مهمان رسید
صبر چو ابریست خوش، حکمت بارد از او
زانک چنین ماهِ صبر بود که قرآن رسید
نفس چو محتاج شد، روح به معراج شد
چون در زندان شکست جان بر جانان رسید
پردهی ظلمت درید، دل به فلک برپرید
چون ز ملک بود دل، باز بدیشان رسید
زود از این چاه تن، دست بزن در رسن
بر سر چاه آب گو یوسف کنعان رسید
عیسی چو از خر برست، گشت دعایش قبول
دست بشو کز فلک مائده و خوان رسید
دست و دهان را بشو، نه بخور و نه بگو
آن سخن و لقمه جو، کآن به خموشان رسید
منبع: شهرستان ادب
نظرات