به صراحت میگفتند «قیصر» شاعر انقلاب نیست!
راهنوا/حسین قرایی: دوم اردیبهشت ماه، سال روز شاعری است که خیلی ها از جوانمرد بودنش سخن می گویند. «قیصر امین پور» – خادم خاموش شعر انقلاب- شاعری است که هرگاه سراغ شاعران معاصر رفتم و آن ها را با این پرسش «که الگویتان در شاعری کیست؟» مواجه ساختم، گفتند:«دکتر قیصر امین پور». سر به زیری و فکور بودن اسماعیل امینی –شاعر و منتقد- و همچنین دوست بودنش با قیصر من را بر آن داشت تا دقایقی وقت او را بگیرم و از الگویش «قیصر» بپرسم.
در این مصاحبه به بخش هایی از فعالیت های کمتر کاوش شده قیصر شعر انقلاب پرداختیم و جالب است که در سرتاسر مصاحبه این بیت ارجمند از شاعر «گل ها همه آفتابگردانند» تلالو دارد؛
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
***
جناب دکتر امینی! به جهت این که امروز سالروز تولد «قیصر امین پور» هست می خواهم این گونه مصاحبه را آغاز کنم؛ شعر چیست؟ قیصر کیست؟
شعر زبان بیان نهانی ماست، یعنی چیزی که آشکار است با زبان معمول بیان می شود، اما معنای پنهان عالم از نظر نحو و کارکرد و کلمات و از نظر موسیقی کلمات در زبانی بیان می شود که با زبان معمول یکسان نیست. به نظرم شعر آن سویه پنهان حوادث و رخدادهای عالم هستی را نشان می دهد.
قیصر کیست؟
قیصر شاعری بود که خیلی شبیه شعر بود. چون من سال های زیادی با قیصر دوست بودم، از نزدیک مشاهده کردم که او همیشه شاعر بود. این طور نبود که فقط در لحظاتی که شعر می گوید، شاعر باشد. یک روز در جلسه دفتر شعر جوان نشسته بودیم، قیصر به بچه ها گفت: اشعارشان را بخوانند. گفتم: قیصر! می دانی چرا بچه ها شما را نگاه می کنند؟ چون آن چیزی که ما از یک شاعر آرزو داریم، در وجود شماست. بعد گفت شعرتان را بخوانید؛ دوست نداشت کسی از او تعریف کند. صورت موجود قیصر، یک معلم و استاد دانشگاه بود.
و جلد شناسنامه اش درد می کرد.
صورت نهایی قیصر خیلی درخشان تر و زیباتر بود، برعکس آدم های معمول که غالبا صورت زیباتری دارند.
قیصر چقدر چپی یا راستی بود. روزی که قیصر مرحوم شد، نشریات چپ او را برای خود می دانستند و نشریات راست نیز همین طور. از نظرگاه «دکتر اسماعیل امینی» قیصر چقدر چپی یا راستی بود؟
به نظرم قیصر بیشتر انسان فرهنگی بود و این طور نبود که بتوان او را جزو یک دسته خاصی حساب کرد. به همین خاطر بود که همه خیال می کردند قیصر به آنها تعلق دارد. هر چیزی که نشانی از فرهنگ، اخلاق و معنویت داشت توجه قیصر را جلب می کرد. دسته بندی چپ و راستی آدم را از یک سری چیزها محروم می کند. حتی ممکن است آدمی را از بعضی اصول عقلانی محروم کند. مثلا فردی از جناح ما تخلفی می کند، بعد ما می بینیم که او برای جناح خودمان است به همین خاطر از خطای او می گذریم. دسته بندی های سیاسی آدم را از آزاده بودن محروم می کند. یک خطایی در دوستان سیاست مدار وجود دارد که فکر می کنند آدم ها حتما باید چارچوب های آنها را بپذیرند؛ مثلا فرض کنید اگر آدمی اهل نماز خواندن، هیئت و اهل گریه بود. لابد باید تمام چیزهایی در عالم دینداری که به عالم سیاست ضمیمه می شود را بپذیرد. من یک بار در جلسه نقد کتاب قیصر این سخن را بیان کردم.
گفتم اگر کسی از شهید، امام، ارزش های انقلاب و دفاع مقدس حرف زد دلیل این نمی شود که خودش را از انتقاد کردن محروم کند. اگر این طور باشد باید از تمامی خطاهای این انسان ها دفاع کنیم. انضمام این دو چیز به یکدیگر خطای بزرگی است که در سیاستمداران جامعه ما رخ داده است. به نظر من قیصرامین پور مداوم در رفتارش این نکته را به ما یادآوری می کرد. برعکس این مطلب هم وجود دارد که خیلی خطرناک است. اگر کسی از یک رفتار غیرمعقول و یا مطلبی انتقاد کرد، نباید او را بی مقدمه متهم مخالف با مبانی و ارزش ها کنیم. متاسفانه این جفا را در حق قیصر کردند.
میگفتند قیصر در مواضعش نسبت به انقلاب تجدید نظر کرده است
اگر می شود روشن تر بیان کنید.
این مطلب خودش کاملا روشن است. آن زمان برخی از نشریات به صراحت نوشتند قیصر «شاعر انقلاب» نیست و او به انقلاب پشت کرده است! این مطلب در پنهان رخ نداد بلکه آشکارا در مطبوعات و روزنامه ها چاپ شد.
یعنی همه یک صدا می گفتند قیصر شاعر انقلاب نیست!
بله! اتفاقا این طیفی که خیلی میانه خوبی با انقلاب و ارزش های آن ندارد، از این دست حرف ها استقبال می کردند. آنها می گفتند قیصر در مواضع خودش نسبت به انقلاب تجدید نظر کرده است. به واسطه دوستی ای که با قیصر داشتم متوجه می شدم که از هر دوی اینها آزرده می شد.
موضع قیصر در برابر این گروه چه بود؟
جنس مطبوعات، سایت ها و خبرگزاری ها، جنس هیاهو و جنجال است. به همین دلیل قصر زیاد مصاحبه نمی کرد. می گفت: «من اگر حرفی دارم، بالاخره یک جایی حرفم را می زنم» در سیاست که هیچ حرفی نداشت. طبیعتا هم باید همین گونه باشد.
همین گونه است، جنس قیصر جنس فرهنگ بود.
بقیه حرف هایش را هم می زد. مثلا یک بار در نمایشگاه کتاب جلسه ای در رابطه با «آسیب شناسی شعر» داشتیم و یا جلسه ای در خانه کتاب برگزار شد که با قیصر به آنجا رفتیم. بعد از صحبت های «قیصر» خبرگزاری های این طرف به سلیقه خودشان جملات او را تغییر می دادند و تیتر دلخواه خودشان را زدند، خبرگزاری های جناح مقابل نیز سلیقه ای برخورد کردند. متاسفانه اهل سیاست این عیب را دارند که خیلی زود می خواهند یونیفرم خودشان را تن آدم کنند و اندیشه های او را برای خودشان بدانند. آنها نمی خواهند انسان ها را همان گونه که هستند بپذیرند. در واقع می خواهند یار کشی کنند. قیصر از این حرکت های سیاسی به شدت دلگیر بود.
بعضیها بعد از جنگ، واژه امام را در اشعارشان به میهن تبدیل کردند
خودش موضع گیری های صریح در این فضاهای سیاسی نداشت!
نه! ولی مطلبی وجود دارد که تنها من شاهد آن بودم که این جا برای شما نقل می کنم. قیصر شعری دارد که می گوید:
«ز جاده های خطر بوی یار می آید…»
«کسی از آن سوی مرز محال می آید
صدای کیست خدایا درست می شنوم
دوباره بوی صدای بلال می آید..»
یک آهنگسازی قصد داشت برای این شعر آهنگی را آماده کند. این شعر یک بیت دارد که می گوید:
«دلا مپرس که لاله ها چرا رفتند
که بوی کافری از این سوال می آید»
قیصر می گوید، شما که سوال می کنید چرا شهیدان رفتند؟ اصلا پرسیدن این سوال کافری است. به نظر ما رسید این حرف خیلی تند است. بالاخره این شعر در آن شور و غوغای سال های اول انقلاب سروده شده بود و به نظر ما خیلی تند می آمد. به همین خاطر خواستیم از قیصر سوال کنیم که این بیت هم در آهنگ بیاید یا نه! تصور می کردیم شاید الان نخواهد این بیت در آهنگ بیاید. با قیصر تماس گرفتم و گفتم: «استاد! نظرتان راجع به وجود این بیت در آهنگ چیست؟» گفت:«من به چیزی که گفتم اعتقاد دارم. بله! حتما باید باشد. من به این سخن اعتقاد کامل دارم.»
ما فکر می کردیم که اوایل جنگ و انقلاب بوده و قیصر نیز جوان تر بوده، و از طرفی اقتضای شور و حال جنگ باعث سرودن این بیت شده، ولی قیصر از این دست شاعران نبود. متاسفانه خیلی از شاعران به این مصیبت گرفتار شدند. حتی آنها شعرهایشان را بعد از جنگ تغییر دادند! مثلا فرض کنید آنها در شعرشان اسم امام را آورده (ره) بودند، بعد از جنگ که فضا فروکش کرد، میهن را به جای امام قرار دادند!
قیصر، چقدر شاعر مردمی بود؟
مردمی به آن چیزی که امام (ره) بود می گویند. مردمی، جایگاهی است که امروز آقا دارد. مردمی یعنی حرف مردم را بفهمد، با مردم زندگی کند و زبان آنها را بفهمد. «قیصر» این احوال را داشت. با وجود اینکه قیصر خیلی محبوب بود و اعتبار زیادی در جامعه ادبی کشور داشت. غالبا دعوت های رسمی را قبول نمی کرد، ولی اگر متوجه می شد که از طرف فلان مدرسه ابتدایی در فلان شهر دعوت شده، حتما می رفت.
مثلا کجا؟
یک بار خانمی به انجمن شاعران آمد و گفت با آقای «امین پور» کار دارم. قیصر در جلسه بود. پیش او رفتم و گفتم: «استاد! یک خانمی تشریف آورده و می گوید در دانشگاه شاگردتان بوده و با شما کار دارد.» قیصر وسط جلسه پا شد و پیش آن خانم رفت. آن خانم به قیصر گفته بود.« استاد! من معلم فلان مدرسه در جنوب شهر هستم. آن جا به بچه ها گفتم که شما استاد من بودید و به آنها قول دادم که یک روز شما را به مدرسه ببرم. تشریف می آورید؟» او هم قبول کرده بود.
یا یک بار تعدادی از بچه های جوان دولت آباد شهرری مانند؛ عبدالله مقدمی، محسن وطنی و سایر بچه های هم سن و سال شان آمدند و گفتند: «ما می خواهیم برای قیصر بزرگداشت بگیریم.» هیچ ارگانی هم از آنها حمایت نکرد. آنها خودشان پول هایشان را جمع کردند و یک ربع سکه برای قیصر خریدند. به من گفتند که تو به قیصر بگو تا در مراسم ما شرکت کند. به قیصر گفتم، گفت:«بزرگداشت دیگر چیست؟» گفتم: «استاد بزرگداشت نیست. یک جلسه شعری است که بچه ها دوست دارند شما برای آنها سخنرانی کنید و شعر بخوانید.» گفت:«به یک شرط می آیم که خبری از پلاکارد و بزرگداشت نباشد.» قیصر به مراسم رفت و بعد از سخنرانی بچه ها هدیه ای به او دادند. او وقتی جعبه را گرفت حتی در آن را هم باز نکرد و گفت: «بچه ها من نمی دانم در این جعبه چیست! ولی هر مقداری که هست آن را برای جلسه تان خرج کنید» و آن جعبه را دوباره به بچه ها داد.
قیصر، در «سروش نوجوان» نسلی از شاعران را پرورش داد
این اتفاق خوب در چه سالی رخ داد؟
سال 78. بعد از سخنرانی، با بچه ها به پارک روبه روی خانه فرهنگ دولت آباد رفت و چند ساعتی هم آنجا نشستیم.
اگر بخواهیم خدمات دکتر قیصر امین پور در ارتقای شعر فارسی را برشماریم، آن خدمات کدامند؟
یک بخشی از کار قیصر، مجموعه آثار اوست که منتشر شده است. در آن جلسه نقد هم گفتم که قیصر یک الگوی عملی شناساندن شعر خوب به ماست. اگر ما می گوییم شعر خوب نقطه تعادلی میان سنت و نوآوری است، می توانیم به آثار قیصر ارجاع دهیم. شعر قیصر هم خلاقیت دارد و حرف روز را می زند و هم بر بنیان های هزار ساله شعر فارسی استوار است. یک بخش دیگر، کارهای نظری است که او درباره شعر انجام داده، مانند «سنت و نوآوری در شعر معاصر» و کتاب «شعر و کودکی» البته بخشی از کارهای قیصر در این زمینه منتشر نشده، سخنرانی ها و نقدهایی که از گذشته نوشته نیز متاسفانه جمع آوری و منتشر نشده است.
مثلا نقدهایی که در نشریه «سوره» دهه شصت می نوشت.
بله! تعدادی نقد هم در «دفتر شعر جوان» برای شعرهای شاعران می نوشت. برخی از شعرهایی که به دفتر می آمد را به قیصر می دادم و او نقدهایی را بر آن شعرها می نوشت که من هنوز آنها را نزد خودم دارم.
یک خدمت بزرگی که قیصر در سروش نوجوان و در «دفتر شعر جوان» انجام داد این بود که یک نسلی از شاعران را پرورش داد که الان هر کدام انسان های شاخصی هستند. این شاعران در سروش نوجوان جمع می شدند و نه فقط شعر بلکه خیلی چیزها یاد می گرفتند. شیوه مطالعه و کار فرهنگی و خیلی چیزها را از قیصر آموختند.
یعنی می فرمایید قیصر در سروش نوجوان خیلی بهتر تشکیلات شعر راه انداخت تا دانشکده ادبیات دانشگاه تهران؟
بله! در دانشکده ادبیات کار رسمی تدریس را انجام می داد ولی قیصر، سروش نوجوان را به یک نهاد فرهنگی تبدیل کرده بود که مرکز تجمع خیلی از شاعران بود. خیلی از شاعران به آن مرکز می آمدند. قیصر بچه های نوجوانی که به تازگی وارد عرصه شعر و فعالیت فرهنگی شده بودند را جدی می گرفت و برای آنها وقت می گذاشت. کاری که اصلا بازتاب بیرونی نداشت ولی خدمت بزرگی به فرهنگ انقلاب و کشور کرد. تمام آن شاعران الان چهره های شاخص و برجسته ای هستند.
در برنامه درسی دانشگاه، جایی برای شعر انقلاب در نظر گرفته نشده است
قیصر در فضای دانشگاه چقدر در جهت دهی به «ادبیات انقلاب اسلامی» کمک کرد و این ادبیات را ارتقا داد؟
البته دانشگاه در برنامه رسمی، واحدی برای تدریس ادبیات انقلاب ندارد. یعنی حداکثر در دانشگاه دو واحد ادبیات معاصر نظم و دو واحد ادبیات معاصر نثر داریم. در این ادبیات معاصر از مشروطه تا حال بررسی می شود و ادبیات دوران انقلاب به طور مستقل بررسی و تدریس نمی شود. به هر حال در کارشناسی و ارشد ادبیات، ما واحدی به نام «ادبیات انقلاب» نداریم. اما در بخش دیگر تدریس، یعنی ارتباط مستقیم با دانشجویان و شرکت در برنامه های جنبی دانشگاه، حضور قیصر، دکتر ترکی و سید حسن حسینی نقش زیادی در شناساندن شعر انقلاب داشتند. اینها نه فقط دانشجویان بلکه شخصیت های دانشگاهی و نظام دانشگاهی را با این رهاورد ادبیات انقلاب آشنا می کردند. در کل حضور بچه های انقلاب در دانشگاه تاثیر گذار بود، اما در کلاس های رسمی تدریس این تاثیر به این شدت نبود. متاسفانه در برنامه درسی دانشگاه جایی برای شعر انقلاب در نظر گرفته نشده است.
بعضی از دوستان و منتقدین تعبیر «اخوان ثالث شعر انقلاب» را برای سید حسن حسینی، قیصر امین پور و سلمان هراتی به کار می برند؛ می خواهیم ارتباط این سه نفر را از زبان شما مبسوط تر بشنویم.
کاری که در سال های اول انقلاب توسط بچه های علاقه مند به «ادبیات انقلاب» صورت گرفت این بود که برعکس نسل جدید، اشتیاق بسیار زیادی برای آموختن داشتند. به عنوان مثال وقتی بچه ها در «حوزه هنری» جمع می شدند، با وجود اینکه اختلاف سنی زیادی داشتند، میل شدید به آموختن داشتند.
یعنی فصل مشترک این سه نفر «آموختن» بود؟ چرا؟
چون اولِ انقلاب، این مسئله مطرح شده بود که ما برای عرضه «شعر انقلاب» قوی باشیم. باید به لحاظ بنیان های نظری و مطالعاتی قدرتمند باشیم. بنابراین یاد گرفتن زبان عربی، خواندن تفسیر قران، بیدل و خاقانی، فلسفه و هر چیزی که موجب می شد شاعران انقلاب از لحاظ اندیشه و توانمندی ادبی قدرتمند شوند، مطالعه می کردند. من «سلمان» را زیاد ندیده بودم ولی این جریان در «سید» و «قیصر» به شدت دیده می شد. یعنی اگر قیصر متوجه می شد کتاب جدیدی در رابطه با مسائل نظری شعر منتشر شده، سریعا آن را تهیه و مطالعه می کرد. این مساله در بچه های جوان ما دیده می شود، تا مقداری شهرت می کنند دیگر از مطالعه و یادگیری فاصله می گیرند. ولی این تفکر به هیچ وجه در قیصر و سید حسن دیده نمی شد.فکر می کنم در کنار روحیه میل شدید به آموختن، یک «سلوک شعری» قرار دارد که شاعران را در جاده پر پیچ و خم شعر همراهی می کند.
منظورتان از سلوک شعری این است که تجربه های شعری مختلف را پشت سر گذاشته است؟
نه! منظورم همین رفتارهایی است که از «قیصر» و «سیدحسن» سر می زند، مثلا همان قضیه ای که شما فرمودید که «قیصر» در جلسه ای بود ولی هنگامی که یکی از شاگردانش برای دیدن او می آید، جلسه را ترک می کند و نزد او می رود، یا برای شعرخوانی به شهر ری می رود و از بچه ها درخواست می کند که پلاکارد نزنند. منظورم تواضع، فروتنی، عدم خودبینی و کلمات زلالی از این طیف و طایفه است.
ببینید وقتی ما از ارزش های انقلاب صحبت می کنیم، این ارزش ها در میان همه ی بچه های انقلاب یکسان بود، یعنی فرد بسیجی که در جبهه ها می جنگید و اهل ادبیات هم نبود، همین احوال را داشت. انقلاب این ظرفیت را داشت که این تاثیر را در تمامی گروه ها بگذارد. میل به کنترل کردن رفتار، میل به محاسبه مدام رفتار و گفتار در اوایل انقلاب، خصوصیت همگانی بچه های انقلاب شده بود. این «خود سازی» در تمامی بچه ها وجود داشت و فقط به شعرا و اهل ادبیات اختصاص نداشت. همه همین طور بودند. به نظرم آن چیزی که جنگ را اداره کرد و رخدادهای انقلاب را پیش برد، همین «خود سازی» بود. بعضی از وظیفه ما در انقلاب این بود که بیرون را تغییر دهیم ولی بخش مهم آن تغییر درون خودمان بود. این تفکر در سال های اول انقلاب خیلی رایج بود و متاسفانه امروز کمرنگ شده است.
یعنی می فرمایید فقط «قیصر» این گونه نبود، بلکه «قیصرها» داشتیم؟
بله! این جریان خیلی شایع بود. همه به دنبال چیزی بودند که تغییری در درونشان ایجاد کنند.
در شهریور 86، جلسه نقدی برای کتاب «دستور زبان عشق» در «شهر کتاب» برگزار می شود. من هم در این جلسه حضور داشتم. حضرتعالی به عنوان یکی از سخنران ها تشریف داشتید. بعد از آن جلسه هم قیصر را دیدید؟
بله! بعد از آن جلسه نیز چند باری با هم برخورد داشتیم.
نظر قیصر راجع به نقد شما چه بود؟
من در جلسه نقد «گلها همه آفتاب گردانند» نیز صحبت کردم. بعد از جلسه، از قیصر راجع به صحبت هایم پرسیدم. من معمولا در جلسه نقد هر یک از شاعران که می روم بعد از اتمام جلسه از آنها می پرسم که چقدر صحبت های مرا قبول دارند. این سوال را از قیصر هم پرسیدم. گفت: «دقتت خوب بود. معلوم می شود که کتاب را خوب خواندی. گفت سخنت یک ایراد داشت و آن تعریف هایی بود که از من کردی!» در طول جلسه نیز آقای دکتر کاخی و خانم دکتر حسینی از قیصر تعریف کردند، قیصر به آنها گفت: «من این قدر پخته شدم که دیگر گول این حرف ها را نمی خورم»(خنده) یک جمله دیگری گفت که خیلی حرف اساسی و مهمی است؛ گفت: «شعرهایی هست که مادون نقد باشند، ولی شعری مافوق نقد وجود ندارد.»
بچههای خوبِ زیادی در میان شاعران جوان داریم
کدام یک از شعرهای قیصر در ذهن شما ته نشین شده، که هر موقع اسم این شاعر می آید آن بیت در ذهن شما ترسیم می گردد؟
« دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم»
واقعا احوال قیصر همین طور بود. درست است که قامت او خیلی رسا بود ولی همیشه سر به زیر راه می رفت. سر به زیری اش فقط ظاهری نبود، بلکه باطنش نیز سر به زیر بود. قیصر الگوی من بود. درست است که نتوانستم شبیه او شوم ولی الگوی من است.
آخرین دیدار با قیصر کی بود؟
بخش ادبیات مجله «فرهنگستان هنر» بر عهده قیصر بود. قیصر یک بار به من گفت: «این ها قصد دارند ویژه نامه ای در رابطه با مولانا چاپ کنند. تو هم که پایان نامه ات در رابطه با مولاناست مطلبی بنویس»
مطلبی با عنوان «شیوه تداعی در مثنوی» نوشتم و به دانشگاه تهران، رفتم تا به ایشان تحویل بدهم. از پنجره کلاس نگاه کردم تا ببینم قیصر آمده، مرا دید و گفت: «بیا داخل کلاس» وقتی وارد کلاس شدم، قیصر مرا به شاگردان اینگونه معرفی کرد: «بچه ها! آقای امینی یک شاعر استثنایی است. یک شاعری که به قولش عمل می کند.» مقاله را دادم و سر کلاس نشستم. هنگامی که با قیصر دست دادم صدای نبضش را می شنیدم. به خاطر اینکه دیالیز می شد، خیلی ضعیف شده بود. قبل از تصادف خیلی خوش قامت و ورزشکار بود ولی بعد از تصادف خیلی شکست. این آخرین باری بود که قیصر را دیدم، حدودا یک هفته قبل از رفتن قیصر. یک روز قبل از اینکه قیصر به رحمت خدا برود، جلسه دفاعیه «خلیل عمرانی» بود. که پایان نامه خلیل با قیصر بود.
آیا می توان به نسل جوان امیدوار بود تا «قیصرامین پور»های دیگری در عرصه ادبیات انقلاب شکل بگیرد؟
بله! شکرخدا در نسل جوان شاعرها، هم به لحاظ شخصیتی و اخلاقی و هم به لحاظ خلاقیت شاعری خیلی بچه های خوب داریم. بعضی وقت ها این ها همه با هم در یک جا جمع نمی شوند. بعضی شاعران هستند که خیلی بچه های خوش اخلاق و باسوادی اند. ولی شعرشان معمولی است و از طرفی بعضی ها شعرهایشان خیلی عالی است ولی خودشان دلنشین نیستنند. این طوری نیست که اهل نداشته باشیم. علت این هم، همان بزرگواری های بچه های قبلی می باشد. آنها بخشی از زندگی، وقت و حیثیت شان را برای انتشار این فرهنگ گذاشتند. الان هم بعضی از شاعران همین فداکاری را انجام می دهند و به شاعران نوجوان و جوان انقلاب بها می دهند. به نظرم این خدمت خدمتی خاموش ولی بسیار ارزشمند است.
یک زمانی با یکی از آقایانی که نظر خیلی خوبی راجع به انقلاب نداشت صحبت می کردم، گفتم: شما پیش خودت حساب کن و اصلا انقلاب و دین را کنار بگذار، همین مقدار «شاعر زن» که در سال های پس از انقلاب داریم، در تاریخ ایران سابقه داشته است؟ یا این مقدار توانایی شعری که در جوان ها هست در گذشته وجود داشته ؟ ما الان اگر بخواهیم شاعران خوب را نام ببریم دست کم دویست شاعر خیلی خوب درجه یک داریم. ایران تا به حال دویست شاعر درجه یک – در تمامی سنین – در یک زمان به خودش دیده است؟ الان چون شاعران زیاد هستند به چشم نمی آیند.
حجاب معاصرت است دیگر…
در تمامی هنرهای دیگر نیز همین طوری است. در طنز و سینما و … هم همین گونه است. حتی در مواردی که اعتقاد دارند انقلاب آن را محدود کرده، مانند «موسیقی» نیز این قضیه صدق می کند. این مقدار خواننده و آهنگساز درجه یک تا به حال در این دیار دیده نشده بود!
یک جمله به عنوان حرف آخر به قیصر بگویید.
(سکوت)
«دل به سودای تو بستیم خدا می داند
از مَه و مهر گسستیم خدا می داند
با غم عشق تو عهدی که ببستیم نخست
بر همانیم که هستیم خدا می داند»
ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.
من هم از شما تشکر میکنم.
منبع: خبرگزاری فارس
نظرات