از سروده شدن «مرگ بر آمریکا» در تاکسی تا نویسندهای که دو بار متولد شد!
نویسندگان و شاعران متولد مردادماه در برنامه «سلام ماه» که به همت موسسه شهرستان ادب برگزار شد تولد خود را جشن گرفتند.
راهنوا- نویسندگان و شاعران متولد تیر و مرداد، تولد خود را در برنامه «سلام ماه» جشن گرفتند. این جشن که در موسسه فرهنگی هنری «شهرستان ادب» برگزار شد با مرور خاطرات شخصی و ادبی شاعران و نویسندگان پیشکسوت و جوان، لحظات به یادماندنی را برای علاقهمندان ادبیات حاضر در این برنامه رقم زد. جواد محقق، فریدون شمس، محمدمهدی سیار و سرور رجایی از جمله مهمانان این ماه جشن سلام ماه بودند.
پادگان شاعران انقلاب
برنامه با شعرخوانی فریدون شمس، متولد ۱۳۲۷، پیشکسوت جمع از نظر سنی آغاز شد. این شاعر ابتدا از شغل خود گفت: «من نظامی بازنشسته هستم و در نیروی هوایی ارتش خدمت کردهام.» و سپس در پاسخ به این سوال که «چگونه وارد عالم ادبیات شده است» توضیح داد: «پدربزرگ مادری من روحانی بود، و در شعر نیز دستی داشت. فکر میکنم قریحه شاعری از او به من به ارث رسیده باشد.» شمس افزود: «به طور جدی از زمانی که جنگ تحمیلی شروع شد من تصمیم گرفتم در حوزه شعر مرتبط با جنگ طبعآزمایی کنم. حاصلش شد اولین کتابم که با عنوان «بیعت» در انتشارات حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس چاپ شد.»
این شاعر از آشنایی خود با دیگر شاعران انقلاب نیز گفت: «حدود سال ۱۳۶۰، در پادگان ما واقع در تهراننو، دو نفر از شاعران پرویز بیگی حبیبآبادی و عباس براتیپور در پادگان ما بودند. من اشعار خودم را به آقای بیگی نشان دادم که تشویقم کرد. ایشان من را دعوت کرد به حوزه زمان مرحومان قیصر امینپور و سید حسن حسینی. تا سال ۱۳۶۶ نیز به همانجا میرفتم و شعر میخواندم. بعد هم میدانید که جلسات آنجا تعطیل شد.» شمس در پایان از آرزوهای خود گفت: «آرزو دارم اصول و ارزشهای انقلاب حفظ شوند و جامعه به سمت اهداف متعالی انقلاب پیش برود.»
در ادامه، جواد محقق متولد ۵ مرداد ۱۳۳۳، به دعوت محمدحسین نعمتی، شاعر و مجری همیشگی برنامههای «سلام ماه»، ابتدا از حال و هوای خود در این روزها گفت: «روزهای من مثل هر بازنشستهای به انجام امور پس از بازنشستگی میگذرد، برخی از آن کار گِل و برخی هم کار دل است.» او درباره دلیل کمتر شدن ارتباط میان شاعران در این ایام توضیح داد: «در تهران، محافل شعری بسیار زیاد از حد معمول است و همین شاید یکی از دلایل کمتر شدن دیدارهای میان شاعران است. قبلا فقط حوزه هنری بود، حالا فرهنگسراها و اماکن دیگری که تعدادشان بسیار است اضافه شده است. گرفتاریهای زندگی در کلانشهری مثل تهران هم طبیعتا در این زمینه نقش دارد.»
شاعر سهشیفته
محقق از گذشتههای دور نیز یادی کرد: «قبل از انقلاب من شعر میسرودم اما علاقهام به حوزههای دیگر بود. داستانهایی نیز در آن زمان نوشتم که با اسم مستعار چاپ کردم. محمود محتشم، ج. م. معلم از جمله اسامی مستعارم بود.» او افزود: «اوایل که به حوزه آمدم من شاید نخستین شهرستانی (منظورم ساکن شهرستان است) بودم که در حوزه اندیشه فعالیت میکردم. من به اتفاق خانمم در روستایی هم کار معلمی میکردیم، هم کارهای مربوط به بهداشت و هم کارهای مربوط به جهاد سازندگی. خلاصه سه شیفت کار میکردیم. در عین حال، با همین شرایط به حوزه میآمدم، شب در تهران میماندم و دوباره فردایش برمیگشتم. سالها این برنامه من به صورت هفتگی یا دو هفته در میان بود. سلمان نیز بعدها شرایطی شبیه من داشت.» این شاعر پیشکسوت و سرشناس در پایان از آرزوی خود گفت: «آرزوی صلح، امنیت، آزادی، پیشرفت و معنویت برای همه ملتها دارم.»
نویسندهای که دو بار متولد شد!
نویسنده افغانستانی سرور رجایی، سومین مهمان «سلام ماه» بود که از قضا برنامه جشن دقیقا مصادف با روز تولد وی بود: «متولد ۲۸ مرداد ۱۳۴۷ هستم.» او سپس توضیح داد که چگونه «دو بار متولد» شده است: «در سال ۱۳۸۵ از ایران به کابل رفتم. در آنجا گرفتار مالاریا شدم و به کما رفتم. بیمارستانهای زیادی من را نپذیرفتند چون احتمال مرگم بسیار زیاد بود. در آخر، به واسطه چند نفر، در مرداد ۱۳۸۵ دوباره به زندگی برگشتم.» سرور رجایی از زادگاه خویش نیز یادی کرد: «امروز برخی استقلال کشور ما را جشن میگیرند اما به نظرم افغانستان همیشه آزاد بوده است، اگر چه زخمهای زیادی دیده است. خودم شخصاً جشنی با عنوان استقلال افغانستان را قبول ندارم.»
این پژوهشگر افغانستانی سپس از خاطره خویش در دعوت به برنامه شبانه «خندوانه» گفت: «من هم در مردادماه به خندوانه دعوت شدم و به گفته بسیاری از دوستان ایرانی و افغانستانی، آن برنامه تأثیر زیادی در ایجاد همدلی میان ایرانیها و افغانستانیها داشت. هنوز هم کسانی من را میبینند و از خندوانه میگویند.» او خاطرهای نیز در همین موضوع گفت: «در عوارضی قم بودم و منتظر ماشین. ماشین شیکی آمد، ولی من سوار نشدم. به ایشان گفتم من کرایه اتوبوس به شما میدهم. راننده گفت: کی از شما پول خواست؟ بیا سوار شو. سوار شدم. گفت: من اخیرا دیدم یکی از هموطنان شما که دکتر بود به خندوانه آمده بود. گفتم البته دکتر نبود. ایشان به من نگاه دقیقتری کرد و این بار من را شناخت. بعد هم من را رساند و هنوز هم دوستیم با ایشان که فردی است اهل فرهنگ ادامه دارد. امروز هم اتفاقا برایم شعری فرستاده بود و نظر خواسته بود. این هم از برکات خندوانه است.» به گفته رجایی «اتفاق مبارکی در رسانههای جمهوری اسلامی طی سه چهار سال گذشته افتاد و آن دعوت از اهل فرهنگ افغانستان به تلویزیون بود. از این طریق، تا حدودی تصویر صحیحی از مردم کشور ما به ایرانیان معرفی شد.»
سرور رجایی که به تاریخچه حضور ایرانیان و افغانستانیها در جنگهای دو کشور پرداخته است در این باره هم توضیح داد: «اولین بار با شهیدی ایرانی به نام احسان پارسی آشنا شدم که در افغانستان به شهادت رسیده بود. همین جرقهای شد تا در موضوع شهدای مشترک دو کشور کار کنم. اتفاقا هیچکس نیز درباره آن کار نکرده بود و منبعی نبود. خودم به گلستان شهدای مختلف رفتم و از همانجا کارم را شروع کردم. لطف الهی و خون شهدا به کمک ما آمد و من به جمعیت کثیری از شهدای افغانستانی در دفاع مقدس هشت ساله دست یافتم، همینطور به شهدای ایرانی در افغانستان. امیدوارم امسال کتابم با عنوان «مبارزان بیمرز»، روایتی از شانزده رزمنده افغانستانی در دفاع مقدس، منتشر شود.»
در ادامه جشن سلام ماه، نوبت به شاعران و نویسندگان جوان رسید. حمید درویشی، ترانهسرا، از شروع کار شاعری خود گفت: «من شعر را با ترانه شروع کردم. کسی را هم نداشتم که در این مسیر کمکم کند. آقای اسماعیل امینی نخستین کسی بود که به من کمک فراوانی کرد.» این شاعر درباره ترانهای که برای شهید غلام کبیری سروده و امیرحسین سمیعی آن را خوانده است توضیح داد: «آقای علیمحمد مودب، یک روز به من زنگ زدند و گفتند میتوانی برای این شهید شعر بگویی؟ البته خبر نداشتم که قرار است خوانده شود. آن شعر را با گریه سرودم. بخصوص که شهید در همان محلهای بود که من زندگی میکردم. بعداً پدر شهید را هم دیدم و از من تشکر کردند.»
عشق کارور و نجدی
مهدی کفاش، نویسنده دیگری بود که تولد خود را در شهرستان ادب جشن گرفت. او از نقش تجربه زیستی و اهمیت آن برای داستاننویسان گفت: «بزرگترین سرمایه برای یک نویسنده، تجربه زیستی اوست، تجربهای که دائما با جنبههای انسانی نویسنده یعنی مجموعه ارزشهای او درگیر است.» او درباره فقدان تجربه زیسته جنگ در میان نسل جوان نویسنده اظهار داشت: ننسل ما با تمام شدن جنگ آمال و آرزوهای خود را بر باد رفته دید، چون نمیتوانست به جنگ برود. برای همین دچار خلأ شد.» او درباره قصههای خودش نیز گفت: «نویسنده تا تجربه زیستی نداشته باشد نمیتواند بنویسد. کارهای شخص من همه از همین تجربههای خودم نشأت گرفته است. الان ما با داعش درگیریم، اگر من نویسنده نتوانم این فضاها را به صورت واقعی و نه با فیلم، بشناسم نمیتوانم دربارهاش بنویسم.»
در ادامه، مجید استیری که ابتدا کار خود را با شعر آغاز کرده است و سپس در داستان کار خود را پی گرفته است گفت: «من شاعر خوبی نشدم و زود تصمیم گرفتم وارد وادی داستان بشوم.» این نویسنده در ادامه از تأثیر نویسندگان دیگر بر قصههای خودش سخن گفت: «از ریموند کارور و بیژن نجدی تأثیر گرفتهام. اما آرزویم بوده است که روزی پیشنهاد بیژن نجدی جدی گرفته شود، نویسندهای که نقطه مقابل کارور است. منظورم تأثیر گرفتن داستان از شعر در قصههای نجدی است. آثار او در ذهن من حک شده است و علاقه بسیار زیادی به او دارم و از او تأثیر بسیاری گرفتهام. دوست دارم راه او را در نوشتن ادامه دهم.»
این قصهنویس سپس یادی از دوران شاعری خود کرد و خاطرهای مربوط به زیارت امام رضا (ع) را برای حضار روایت کرد: «در بیرجند شعری که برای امام رضا سروده بودم خواندم. در برگشت به دوستم گفتم که کاش دوباره بتوانم بروم به حرم و باز هم برای امام هشتم (ع) شعر بگویم. نیم ساعت بعد از این آرزو، هنگام بازگشت به خوابگاه دانشگاه، در یک کوچه خلوت، کسی من را صدا زد. معاون فرهنگی دانشگاه بود که گفت: از جشنوارهای به شما نامه زدهاند که بروید مشهد و شعر بخوانید! این یکی از بهترین تجربههای معنوی من بود.»
مرگ بر آمریکا در تاکسی!
محمدمهدی سیار، مهمان بعدی جشن سلام ماه بود. او از حال و هوای خود در این روزها چنین گفت: «شعر سرودن و داستان و شعر خواندن و اندیشیدن به فلسفه در کنار زندگی، کار من در این روزهاست.» او ادامه داد: «امیدوارم شعر خواندنها و کار ادبی با زندگی که اصل است، بتواند نسبتی برقرار کند. در این صورت تولد دوبارهای است. به گمانم شعرا و نویسندگان فرصت این را دارند که در هر بار خلق ادبی، زندگی دوباره را تجربه کنند.»
سیار از دوران کودکی خود نیز گفت: «شهر ما در استان فارس، ابتدا نامش زاهدان بود، بعد تغییرش دادند به زاهدشهر و روستایی بود. من پنج ساله بودم که آنجا به شهر تبدیل شد. شاعری من در خانههای کاهگلی و کوچههای خاکی بود. خوابهایم امروز همه در همان خانه میگذرد، شخصیتهایش فرق میکند اما محل همانجاست.» به گفته این شاعر، «زمانی حسرت خانههای بزرگ و تلویزیون داشتن داشتیم، حالا حسرت خانهای را داریم که حوض داشته باشد و درخت. این حسرت البته شاعرانهتر هم هست.»
سیار، سپس درباره یکی از سرودهای مشهور خود و چگونگی سرایش آن توضیح داد: «کار مرگ بر آمریکا را وقتی گفتم که درگیر اسبابکشی بودم. آن شعر را در مسیر طولانی محل کار تا خانه و در تاکسی و مترو سرودم. خیلی طول نکشید که کار تکمیل و پخش شد. آن زمان من هنوز تلویزیون نداشتم. وقتی به سراغ گوشیم رفتم دیدم که خبرهایی شده است. معلوم شد که کار بازتابهای فراوانی داشته است، از خانواده شهدا گرفته تا شاعرانی که از نزدیک من را نمیشناختند. حتی شاعرانی که در جبهه انقلاب هم قرار نمیگرفتند گفتند که انگار من بغض آنها را روایت کردهام.»
نادر ابراهیمی به شعر نوجوان اعتقاد نداشت
آخرین مهمان سلام ماه، حامد محقق، شاعران جوان حوزه کودک و نوجوان و فرزند جواد محقق بود. او از شروع کار شاعری خود چنین یاد کرد: «کار نوشتن و بخصوص شعر سرودن را به صورت جدی در حدود سال ۱۳۸۲ شروع کردم. در سال ۱۳۸۴ به لرستان دعوت شدم تا شعر بخوانم و این اولین باری بود که من در جایی خارج از محل خود دعوت میشدم.» او درباره تفاوت شعر سرودن برای بزرگترها و نوجوانان نیز اظهار داشت: «همه ما زمانی نوجوان بودهایم و میدانیم که نوجوان سرکش است. نادر ابراهیمی در جایی گفته بود: چیزی به نام شعر نوجوان نداریم، چون من هر نوع شعری برایشان سرودم نپسندیدند. شعر نوجوان به گمان من باید نوجوانی را هدف قرار دهد که شعر نمیخواند. درواقع باید بتواند او را شعرخوان کند.» او در پایان یکی از خاطرات شیرین خود را نیز تعریف کرد: «یک بار به زادگاه مرحوم قیصر امین پور رفته بودم. آنجا بچههایی را دیدم که شعرم را از طریق دوچرخه خوانده بودند. این برایم واقعا ارزشمند بود.»
سلام ماه، از ابتکارات شهرستان ادب است که به جشن تولد شاعران و نویسندگان اختصاص دارد. این برنامه که از فروردینماه سال ۱۳۹۴ به صورت ماهانه یا دوماهانه برگزار شده است، اکنون در سال دوم، مورد استقبال اهالی فرهنگ نیز قرار گرفته است.
منبع: فارس
نظرات