از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد
راهنوا- استاد محمدعلی معلمدامغانی، رئیس فرهنگستان هنر اشعاری به مناسبت میلاد فرخنده بانوی گرامی اسلام، حضرت زینب کبری (س)،عقیله بنیهاشم، سرود.
سروده استاد معلم را با هم میخوانیم:
زینب(علیها السلام) فرمود: ما رأیت الا جمیلاً فرمود ندیدم به جز از زیبا زینب
گلبانگ سحر بود که یاران پی گلگشت
از خویش برون آمده راندند که زین دشت
خود را برهانید و به جایی برسانید
بسیار ممانید که کس پُر نزد این خشت
کِشت تو دگر گشت و به سَر گشت
تو را عمر تا چند در این غم که دگر بار دگر گشت
صد بار دگر گردد و صد بار دگر هم
زین غم نبری صرفه که ای یار مگر دشت
خوان من درویش غریب استکه صد رنگ
نان در وی و گه خالی و گه پُر چو دو و هشت
دو در همه یا نیمه هشت این پر خالی
حالی بنگر قرص خور آنجاست در آن طشت
آن طشت گر از بام فلک افتد دانی
کز چیست که لت خورد به مام اندر و برگشت
تو لت خوری و من خورم این لت که محالست
انگور که ماند به رَز از دولت چرخشت
بر چمبر مرگ ای رسنت راست گذار است
باور کن و بگذر که عناد است سَر و خشت
ای بس که سپیدار شود بید از این باد
شَه سرو شکسته است که بر طرف کُلَه هشت
گر زانکه سپیدار و اگر سرو شکسته است
آن فرصت دل جوش به سرگشت و دگر گشت
******
از خویش برون آمده راندند کزین دشت
گلبانگ سحر به که برانیم به گلگشت
سیر گل و گلشن به بهاریست خوش و کش
کم گیر به غم رفت اگر هفت و اگر هشت
ابر است و گل و نم نم باران بهاریست
ای دوست برونآ ز رواق اندر از هشت
گلچین چو پی چیدن گل تیغ برآورد
در صحن چمن قائله یا زیباست یا زشت
زیباست مر آنرا که به سَر بیند زیبا
زشت استمر آنرا که به سِر باشد انگِشت
فرمود ندیدم به جز از زیبا زینب
زیبا نهلد پنبه شود نخ را چون رشت
ای جان به فدای نظرت جان نه جانها
زیباست مه زرد خزان خون در کشت
تا سبز شود کشت مروت وآن شاه
گلبانگ سحر عزم کند زی گلکشت
قسم به عزت اجدات ای امام زمان
سحر بر اسب شهادت چو خور برای از غیب
که صد هزار گل و لاله هر سحر در باغ
به شوق روی تو در باد می دراند جیب
***
رضا اسماعیلی در مدح حضرت زینب(س):
در جهان، مهر حقیقت، زینب است
مشعل صبح هدایت، زینب است
دختر بانوی آب و آفتاب
محرم اسرار عصمت، زینب است
کهکشان عشق و ایثار و کمال
تابش مهر فضیلت، زینب است
آسمان سروری را او رسول
لایق عقد نبوت، زینب است
خطبه خوان خون، زبان مرتضی
ذوالفقار عشق و غیرت، زینب است
بر مشام کوفهی رنگ و فریب
بوی توفان قیامت، زینب است
خواهر توفان سرخ کربلا
مادر صبر و مصیبت زینب است
بحر درد و کوه داغ و عرش زخم
ارتفاع استقامت، زینب است
وصف زینب، وصف یک ناممکن است
عاشقان! تفسیر حیرت، زینب است
من کجا و وصف این خاتون، غزل!
فصل شرح بی نهایت، زینب است
***
شعر حمیدرضا برقعی در مدح حضرت زینب(س):
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد
از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست
رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب
من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد
جبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزد
من در اعماق خیالم … چه بگویم از تو
من در این مرحله لالم چه بگویم از تو
چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است
چه بگویم که خداوند روایتگر تو است
تار و پود همه افلاک نخ معجر توست
روبروی تو که قرآن خدا وا می شد
لب آیات به تفسیر شما وا می شد
آمدی تا که فقط زینت مولا باشی
تا پس از فاطمه صدیقه صغری باشی
آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سوره ی ”اعطینا ” شد
عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت
به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت:
بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
نظرات