گویی شهیدان شعر را سرودند و من آن را نوشتم
پرویز بیگی حبیب آبادی، یکی از کسانی است که هم آبادانی خرمشهر را دیده و هم شهر تصرف شده به دست سربازان عراقی را. او سراینده شعر معروف: یاران چه غریبانه رفتند از این خانه / هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه، با او به مناسبت چهارم آبان سالروز سقوط خرمشهر همصحبت شدیم.
امروز مصادف است با سقوط کامل خرمشهر به دست نیروهای عراقی، شما چه تصویری از این شهر زمانی که در تصرف عراقیها بود، دارید؟
آذر سال ۶۰ ما برای بازدید از خطوط مقدم به جبهه رفتیم و از مسیر اهواز به آبادان رفتیم و از آنجا به محله کوته شیخ رفتیم و از دیدبانی این محل، خرمشهر اشغال شده را دیدم. در آن زمان دیگر شهری وجود نداشت، برخی از ساختمانها را حفظ کرده بودند که به عنوان مقر از آن استفاده میکردند. ما از سال ۳۸ تا ۴۲ در خرمشهر زندگی میکردیم. تصویری دقیق از این شهر بسیار آباد آن زمان در ذهن من نقش بسته بود که با شهر اشغال شده هیچ شباهتی نداشت.شهر کاملا فرو ریخته بود.
خرمشهر قبل از جنگ چگونه شهری بود؟
خرمشهر بسیار زیبا بود وچشماندازهای بینظیری داشت.آبادان و خرمشهر که تقریبا بههم پیوسته و از بهترین شهرهای ایران بودند. رودخانه پرآب و پلهای زیبایی روی آن طراحی شده بود. نفت، باعث رونق اقتصادی این دو شهر شده بود و بندر خرمشهر یکی از مهمترین بنادر آن دوره بود.
شما که از نزدیک درگیر جنگ بودید، چرا سقوط خرمشهر اینهمه اهمیت داشت؟
هدف صدام از همان ابتدا تصرف خرمشهر، ویران کردن بندر و غارت اموال بندر و شهر بود. خرمشهر در واقع کلیدی بود که اگر صدام آن را به دست میآورد، بسیاری از مسائل برایش حل میشد. مردم خرمشهر و ارتش مقابل سربازان عراقی مقاومت خستگیناپذیری کردند. حدود ۱۵۰ دانشجوی دانشگاه امام علی(ع) ـ دانشگاه افسری سابق ـ برای حفظ خرمشهر جنگیدند و شهید شدند. خرمشهر نباید سقوط میکرد اما مسائل آن دوره و خیانتی که بنیصدر کرد و نگذاشت نیروهای کمکی به خرمشهر برسند، باعث سقوط شهر شد. با دفاع جانانهای که رزمندهها از خرمشهر کردند همه بعید میدانستیم سقوط کند، اما متاسفانه خرمشهر به دست عراقیها افتاد. با سقوط خرمشهر به اقتصاد کشورمان لطمه خورد و راه رسیدن عراقیها به آبادان هم میسر شد.
شما شعر؛ یاران چه غریبانه رفتند از این خانه را هم در وصف خرمشهر و سقوطش سرودهاید، درباره این شعر برایمان بگویید؟
همان روزی که از دور خرمشهر ویران شده را دیدم، این شعر در ذهنم شکل گرفت و آن را نوشتم.
حاجصادق آهنگران این شعر را خواند و آن دوره خیلی معروف شد.
خیلیها آن را خواندند. حاجآقا کویتیپور هم آن را خواند که به نظرم زنگ صدای ایشان بیشتر روی این شعر نشست و این شعر با صدای آقای کویتیپور در حسینیههای اهواز خوانده میشد. یکی از رزمندهها آن را ضبط کرده بود و دهها هزار کاست از آن تکثیر شد و بهنام غریبانه کویتیپور منتشر شد. خودم یک کاست از آن را خریدم.
زمانی که آن را سرودید فکر میکردید این شعر معروف و ماندگار شود؟
آن لحظه برخی از ابیات شعر به ذهنم رسید و بعد آن را کامل کردم و اولین بار آن را برای یکی از همرزمانم به نام وحید امیری تلفنی خواندم، او شعر را یادداشت کرد. هفته بعد قرار بود دوباره به منطقه برویم که من به دلیل مریضی نتوانستم، بروم. او این شعر را در یگانهای مختلف خوانده بود و برایم تعریف کرد که در مسیر برگشت در کل یگانها رزمندهها شعر را زیر لب زمزمه میکردند. این توفیق بزرگی بود که نصیب من شد. بارها به این نکته فکر کردم که شعر من یا صدای کویتیپور باعث ماندگاری این شعر شد؟ اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که من فقط کاتب این شعر بودم و سراینده اصلی آن شهدا بودند.
نظرات