پنجرهای به شعر سیدعلی موسویگرمارودی
راهنوا- در ایام دههفجر به معرفی و بازخوانی برخی از آثار استاد موسویگرمارودی؛ شاعر مطرح انقلاب که هنوز در میان ما حضور دارد پرداختهایم.
پنجرهای به شعر سیدعلی موسویگرمارودی
دکتر سید علی موسویگرمارودی (متولد ۱۳۲۰)، یکی از شاعران، پژوهشگران و مترجمان بزرگ کشورمان است. وی از جمله شاعران مطرح انقلاب اسلامی است که به عقیده بسیاری از صاحبنظران، از پیشگامان و معماران شعر انقلاب محسوب میشود.
ایشان علاوه بر اینکه در عرصه شعر انقلاب پیشگام بود، پیش از انقلاب نیز شعر را به خدمت اندیشههای دینی و آرمانهای انقلاب درآورد و سعی کرد از ظرفیتهای نوین شعر در راستای اهداف انقلاب، با صبغه اسلامی، بهره گیرد. وی همچنین در عرصه عمل نیز به مبارزان با رژیم ستمشاهی پیوست. موسوی گرمارودی پس از ورود به دانشگاه تهران، با مبارزان انقلابی مانند شهیدان رجایی و باهنر، همچنین جلال آل احمد و شهید مطهری آشنا شد.
او در سال ۱۳۵۲ به واسطه فعالیتهای انقلابی علیه رژیم پهلوی توسط ساواک دستگیر شد و حدود چهار سال در زندان به سربرد. گرمارودی پس از رهایی، در سال ۱۳۵۷ شرح ماجرای دستگیری و زندانیشدن خود را طی مقالهای در روزنامه «کیهان» تحت عنوان «از دوزخ بگو» منتشر کرد.
دکتر موسویگرمارودی با پیروزی انقلاب اسلامی، همراه طاهره صفارزاده، «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» را تأسیس کرد و به سمت دبیری کانون منصوب شد. وی همچنین انتشار مجله ادبی «گلچرخ» را برعهده داشت. علاوه بر اینها، مدتی به سمت رایزنی فرهنگی ایران در تاجیکستان منصوب شد و در ترویج زبان فارسی در آن کشور بسیار کوشید.
وی در قالبها و موضوعات متعدد صاحب اثر است و بسیاری از صاحبنظران، وی را همِ نوپرداز و هم کهنسرا مینامند. هرچند درخشش اصلی گرمارودی در شعر سپید است، اما به عقیدۀ بعضی از منتقدان در قصیده نیز دستی تمام دارد.
او از معدود شاعران نوپرداز همدوره خود بود که در سالهای پیش از انقلاب با گرایشهای دینی به میدان آمد و آنگونه که در یکی از شعرهای خود گفته است: «من شعر شیعیام»، رویکردهای انقلابی شیعی را در شعر وارد کرد و از این ارزشها پاسداری نمود. پیشگامی در نوعی از شعر نوآیینی در شعرهای نیمایی و سپید گرمارودی جلوهگر است.
نمونه شعر سیدعلی موسویگرمارودی
خاستگاه نور
موسوی گرمارودی پیش از انقلاب نیز به عنوان شاعر اهل بیت شناخته میشد؛ چنانکه در سال ۱۳۴۸یعنی در بیست و هشت سالگی به خاطر شعر “خاستگاه نور” در رثای حضرت پیامبر (ص) مقام اول را در مسابقه شعری حسینیه ارشاد کسب نمود و به همین واسطه شهرت قابل توجهی یافت. نیمایی خاستگاه نور، شعر بلندی است که آغازی چنین دارد:
غروبی سخت دلگیر است
و من، بنشستهام اینجا، کنار غار پرت و ساکتی، تنها
که میگویند: روزی، روزگاری مهبط وحی خدا بودهاست
و نام آن «حرا» بوده است
و اینجا سرزمین کعبه و بتهاست…
و روز، از روزهای حج پاک ما مسلمانهاست
آغاز روشنایی آیینه
ترکیببند «آغاز روشنایی آیینه» با موضوع عاشورا و امام حسین(ع) با ۱۵بند و متاثر از ترکیببند مشهور «محتشم کاشانی» سروده شدهاست. بندهایی از این ترکیببند، پیشتر با نام موقت «از گلوی غمگین فرات» در نیمه فروردین ۸۷ در روزنامه اطلاعات منتشر شده است. بند ششم از این ترکیببند را در سوگ حضرت علیاصغر میخوانیم:
چون موج روی دست پدر پیچوتاب داشت
وز نازکی، تنی به صفای حباب داشت
چون سورههای کوچک قرآن ظریف بود
هرچند، او فضیلتِ امّ الکتاب داشت
چون ساقههای تازة ریواس، تُرد بود
از تشنگی اگرچه بسی التهاب داشت
از بس که در زلالیِ خود محو گشته بود
گویی خیال بود و تنی از سراب داشت
لبخند، سایهای گذرا بود بر لبش
با آنکه بسته بود دو چشمان و خواب داشت
یکجا، سه پاسخ از لبِ خاری شنیده بود
آن غنچه، لیک فرصتِ یک انتخاب داشت
خونش پدر به جانب افلاک میفشاند
گویی به هدیه دادنِ آن گل، شتاب داشت
خورشید، در شفق شرری سرخگون گرفت
یعنی که راهِ شیریِ او، رنگِ خون گرفت
این بند در محضر رهبر معظم انقلاب نیز توسط ایشان قرائت شد.
خط خون:
«خط خون» که ذیل آن نوشته است: «تهران – عاشورای۱۴۰۰ هجری قمری»، مشهورترین شعر عاشورایی در قالبهای نوین است که نگرش نوین، انقلابی و تاریخی شاعر به واقعه عاشورا و بدایع هنری آن باعث شهرت آن گردید. این شعر سپید معروف، چنین آغاز میشود:
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند،
و آب را که مهر مادر توست
خون تو شرف را سرخگون کرده است
شمشیری که بر گلوی تو آمد
هرچیز و همهچیز را در کائنات
به دو پاره کرد:
هرچه در سوی تو: حسینی شد
و دیگر سو: یزیدی.
خونی که از گلوی تو تراوید
همهچیز و هرچیز را در کائنات، به دو پاره کرد!
در رنگ!
اینک هرچیز، یا سرخ است
یا حسینی نیست!
این شعر بلند نیز اینگونه پایان مییابد:
… پایان سخن
پایان من است
تو انتها نداری
در مبارزه با رژیم ستمشاهی
شعر زیر، نمونهای از اشعار سرشار از حماسه و امید گرمارودی است که در رثای یک مبارز انقلابی سروده شده است:
اگر نه پیش چشم
باری كنار گوشمان
آفتاب را سربریدند
هنوزمان غریو ذبح در گوش است
و غژاغژ دشنه و دندان گزمگان
آفتاب را سر بریدهاند
و ما را دهان، درهوار بازماندهاست
و به تاریكی خویش سوگواریم
و شرم را
-چون سایهای ابدی –
در خویش میداریم
درههامان را عقوبت بیآفتابی بس
منبع: شهرستان ادب
نظرات