موسیقی ترکمن انتها ندارد
راه نوا | آفتاب سنگینی فضای کارگاه را پُرکرده و هوای کارگاه بسیار دم دارد. روی دیوار ابزارها بهصورت مرتب چیده شدهاند و در گوشه کارگاه همکاسههای دوتار روی هم قرار دارند. یکی از کاسهها را برمیدارد و با دست های چروکیدهاش شروع به سمباده زدن میکند. لحظهای صدای سمباده قطع میشود.
«کارگاهم ۹ متر هم نمیشود، برای تجهیزش چند باری حمایت مسئولین را خواستهام اما نهتنها کمکی نشده بلکه خرج پارگی کفشها روی دستم مانده است.» این را می گوید و دوباره صدای ممتد سمباده می آید.
«محمد قلی مقیمی» ۵۴ ساله که به استاد «آی محمد» معروف است، زیر لب شعری را زمزمه می کند. کنجکاو می شوم و می خواهم بلند تر بخواند. او «باغ ایچره بارسام ایسی قوقنیا/ غنچه لاب آچیلان گوله قووانسام» که شعری ترکمنی است را می خواند. سپس به سمت چهارپایه چوبی کنار کارگاه اشاره میکند و از من میخواهد تا نزدیکش بنشینم. دوتارهایش را مرتب و ردیف کنار هم چیده است. یکی از دوتارها را دستم میدهد و میگوید: این اولین دوتاری است که ساختم و میپرسد راستی شما متولد چه سالی هستی؟
انگشتانم را بین تارها تاب میدهم، صدای دوتار که بلند میشود، مشتاقتر برای حرکات بعدی هستم، همانطور که ضرب آهنگ انگشتهایم را بین دوتارها مرتب میکنم میگویم، متولد ۶۵ هستم استاد.
«خب دوتار من یک سال از تو بزرگتر است.» این را میگوید و ادامه میدهد: آن سالها خودم دوتار نداشتم و دوتار دوستم را امانت میگرفتم، صبحها دوتار را میگرفتم و شبها او میآمد دم خانه ما و آن را میبُرد.
با خنده میگوید: «من میآوردم و او میبُرد.»
این سازنده دوتاره ادامه می دهد: همین نداشتن دوتار کار دستم داد. سال ۶۱ از یک کندهچوبی خراب و خشک با تیشه اولین کاسه دوتار را تراشیدم، اما اولین دوتار حرفهای که ساختم از تو یک سال بزرگتر است.
در طول عمرم ۱۷۰۰ دوتار و کمانچه ساخته ام
میگوید که دوتارهایش را مثل بچههایش دوست دارد و در تمام مدت کارش بیش از ۱۷۰۰ دوتار و کمانچه ساخته است. پیش خودم سرانگشتی که حساب میکنم حدوداً سالی ۶۰ تا میشود.
زیر لب زمزمه می کند «شیرین آواز بیلین نغمه سو چندن/ خوش زبانلی من بلبله قووانسام.» اولین دوتار آی محمد هنوز دست من است. میپرسم دوتارت را چند میفروشی؟ آی محمد که در حال زیرورو کردن کاسههای دوتار نیمهتمام است با تعجب نگاهی به من میکند و میگوید: بفروشم؟ میدانی همین دوتار چند مقام کسب کرده؟ بیشتر از ۱۰ تا سکه جایزه گرفته است. میخواهم به موزه تحویلش دهم.
ساز ترکمن عرفانی است. نمیشود با این ساز مطرب بازی دربیاورید. اگرچند وقت از دوتار استفاده نکنیم قهر میکند. هرکدام از نت بندیهایش نام خداوند را دارد. موسیقی ترکمن انتها ندارد. هنوز که هنوز است فکر میکنم اندر خم یک کوچه هستم. اما الآن هم کمتر نوازندگی میکنم و هم کمتر خوانندگی و فقط برای خودم میخوانم.
آی محمد توضیح میدهد که دوتار پیشینهای هزارساله دارد و میتوان حتی آن را مادر تنبور و سهتار هم عنوان کرد. از او در خصوص جنس دوتارها میپرسم. میگوید: درخت توت برای دوتار خوب است. سن درخت توتهاباید بیشتر از ۵۰ سال باشد. نمیتوانم با چوبهای جوان کارکنم. البته گاهی از چوبهای دیگر هم استفاده میشود ولی کارایی توت را ندارد. چوبهای مناطق مرطوب به درد نمیخورد چون بعد از تراشیدن کاسه، کج میشود و سنگین هم هستند.
او تنه درخت بزرگی را گرفته و شروع به خالی کردن چوب میکند. دستانش محکم و استوار مغار و اسکنه قاشقی را در دست گرفته است. با انجام چند حرکت عرقهای پیشانیاش شروع به چکه کردن میکند. با آستین پیراهنش عرقها را خشک میکند و دوباره شروع به خالی کردن چوب میکند. چروکهای لابهلای پیشانیاش شبیه خطهای موازی و تارهای دوتار شده است. دوتاری که موهایش را جوگندمی کرده است. «کاسه زندگی من را دوتار پرکرده است.» این را میگوید و ادامه میدهد: اوایل که جوان بودم خیلی زودتر تنه را خالی میکردم اما الآن مدتزمان بیشتری طول میکشد. کاسهها را باید یک سال به حالت برش خورده و سمباده زده بگذارم بماند تا شکل خودش را حفظ کند. بعد از یک سال کار مونتاژ، پرداخت و نصب دسته را شروع میکنم.
از ۱۷ سالگی نواختن دوتار را شروع کردم
آی محمد که خودش همراه ساختن دوتار ترکمن، نوازندگی و خوانندگی میکند، میگوید: از ۱۷ سالگی نواختن دوتار را شروع کردم. به عکسی که به دیوار کارگاهش نصب است اشاره میکند و میگوید که خدا بیامرزدشان «حاج جرجان اَنجم روز» و «ملأ اترک شیرمحمدلی» را. نوازندگی دوتار را با اینها شروع کردم.
استاد که انگار بدش نمیآید به گذشته سفر کند، از لابهلای برگهها و کتابهای سازی که در کارگاهش وجود دارد عکسهایی را درمیآورد و شروع به توضیح دادن عکسها و خاطراتشان میکند و می گوید: این همان تار اولم است که در مسابقات خوارزمی مقام آورده است.
او از خاطرههای شغلهای گذشتهاش هم تعریف میکند و ادامه می دهد: تعمیراتی موتورسیکلت داشتم. چاههای عمیق حفر میکردم. برقکاری کردم و در کارهای ساختمانی دستی داشتهام. مدتی هم در خانههای فرهنگ شهرداری منطقه یک تهران در کار تدریس فعالیت میکردم. ولی الآن فقط همین کارگاه تمام وقتم را پُرکرده است.
او وقت فراغتی ندارد. میگوید که حتی اوقات بیکاری هم دوتار میسازد و برای خودش مینوازد. فقط زمانهایی که فرزندانش مصطفی، گوهر، گلبهار و گل شاد همراه نوههای قدو نیم قدش پیشش میآیند دوتارها را کنار میگذارد.
موسیقی ترکمن انتها ندارد
از آی محمد میخواهم که دوتار دستساز اولش که سرجایش گذاشته بود را بردارد و برایم کمی بنوازد. دوتارش را بغل میزند. کمی تمرکز میکند و دستانش را ماهرانه روی سیمها میکشد. بهطوریکه با هر حرکت نوایی برمیخیزد که تا عمق وجودت نفوذ میکند. یک دقیقه ای برایم می نوازد و لحظهای از نواختن دست میکشد و ادامه میدهد: ساز ترکمن عرفانی است. نمیشود با این ساز مطرب بازی دربیاورید. اگرچند وقت از دوتار استفاده نکنیم قهر میکند. هرکدام از نت بندیهایش نام خداوند را دارد. موسیقی ترکمن انتها ندارد. هنوز که هنوز است فکر میکنم اندر خم یک کوچه هستم. اما الآن هم کمتر نوازندگی میکنم و هم کمتر خوانندگی و فقط برای خودم میخوانم.
استاد سازنده دوتارمشتری های خارج از مرز هم دارد. ترکمنستان که با گلستان همسایگی دارد و ازلحاظ فرهنگی شباهتهایی با قوم ترکمن دارند آی محمد را میشناسند و به او سفارش دوتار و کمانچه میدهند. «هنرم اسمم را آورده است» آی محمد این را می گوید و معتقد است باید باجان و دل کارش را انجام دهد. ادامه می دهد: وقتی دوتاری میفرستم ترکمنستان میدانم که این نماینده هنر ایران است. میخواهم با ساخت دوتار خوب ثابت کنم که هنر در ایران هم وجود دارد و نمُرده است هرچند که خواننده و راننده در ایران صاحب ندارد.
ایران دانشگاه موسیقی ندارد
او به نبود دانشگاه موسیقی هم در ایران اشاره میکند و میگوید: بچه که بودیم در مدرسه کلاس سرود داشتیم. آنجا باید آهنگها را یاد میگرفتیم. من باعلاقه این کار را میکردم درحالیکه خیلیها از این کلاسها خوششان نمیآمد. موسیقی سنتی هر قومیتی مخصوص خودش است. من وقتی موسیقی خودم را درست یاد نداشته باشم چطوری میتوانم از دیگران پیروی کنم. خیلی از موسیقیهای امروزه تلفیقی است.
اگر در هر کاری عاشق آن نباشی نباید به دنبالش بروید. بادل و جانت که کارکنید مادیات هم بالاخره میرسد. از او میپرسم که چرا کارگاهش را در طی این سالها تجهیز نکرده است؟ میگوید: چند باری از مسئولین خواستهام اما فقط در ادارهها کفش پاره کردهام و خرج کفشها روی دستم مانده است.
صدای ساز آی محمد در کنار صمیمیتش فضای دم کرده کارگاه را عوض می کند. آی محمد آرام شعر ترکمنی اش را زمزمه می کند. از معنایش می پرسم و می گوید: دربین بوی گل ها می خواهم به باغ گل بروم، افتخار می کنم به آن غنچه گلی که تازه شکفته است/ به جای اینکه با زبان شیرین نغمه سرایی کنم، می نشینم و چه چه بلبلان را گوش می کنم.
می خواهد طبیعت و کرامت الهی را نشان دهد. می گوید که باید با جان دل به خداوند گوش دهیم، فکر کنیم و به معرفت خداوند برسیم. آی محمد ما را تا ابتدای کوچه بدرقه می کند. چند قدمی که از او دور می شوم بر می گردم تا برایش دستی تکان دهم، او همچنان ایستاده و برایمان دست تکان می دهد. حرکات دستانش من را یاد نواختن دوتارش می اندازد. هوا خنکتر شده و دم ندارد. چه موسیقی زیبایی در گوش هایم از کارگاه آی محمد به یادگار مانده است.
گزارش و عکس: مریم رضایی – مهر
نظرات