شعرخوانی خاطرهانگیز «حامد عسکری» در حضور رهبر انقلاب
راهنوا- پنجم دی ماه سالروز حادثهی تلخ زلزله بم است که موجب از دست دادن تعداد زیادی از هموطنانمان در این شهر شد.
از جمله شاعرانی که در مورد این موضوع شعرهای متعددی سروده است، حامد عسکری است که خود نیز اهل بم است.
یکی از شعرهای معروف او با همین موضوع غزل-مثوی است که در سال ۸۷ آن را در دیدار شاعران با رهبر انقلاب خواند.
در ادامه میتوانید ویدئی این شعرخوانی خاطرهانگیز را در «راهنوا» مشاهده و در صورت تمایل آن را دانلود نمایید.
متن شعر :
داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم
مرگمان باد اگر شکوه ای از زخم کنیم
مرد آن است که از نسل سیاوش باشد
«عاشقی شیوه ی رندان بلاکــَش باشد»
چند قرن است که زخمی متولی دارند
از کویر آمده ها بغض سفالی دارند
بنویسید گلوهای شما راه بهشت
بنویسید مرا، خشت به خشت
بنویسید زنی مُرد که زنبییل نداشت
پسری زیر زمین بود و پدر بیل نداشت
بنویسید که با عطر وضو آوردند
نعش دلدار مرا لای پتو آوردند
زلف ها گرچه پر از خاک و لبش گرچه کبود
«دوش می آمد و رخساره برافروخته بود»
خوب داند که به این سینه چه ها می گذرد
«هرکه از کوچه ی معشوقه ی ما می گذرد»
بنویسید غم و خشت و تگرگ آمده بود
از در و پنجره ها ضجه ی مرگ آمده بود
شهر آنقدر پریشان شده بود از تاریخ
شاه قاجار به دلداری ارگ آمده بود
با دلی پر شده از زخم، نمک می خوردیم
«دوش وقت سحر از غصه» ترک می خوردیم
بنویسید که بم مظهر گمنامی هاست
سرزمین نفس خسته ی «بسطامی»هاست
ننویسید که بم تلی از آوار شده است
بم «به خال لب ِ» یک «دوست، گرفتار» شده است
مثل وقتی که دل چلچله ای می شکند
مرد هم زیر غم زلزله ای می شکند
زیر بار غم شهرم جگرم می سوزد
به خدا بال و پرم، بال و پرم می سوزد
مثل مرغی شده دل در قفسی از آتش
هر قدر این ور و آن ور بپرم می سوزد
بوی نارنج و حناهای نکوبیده به خیر
که در این شهر پر از دود سرم می سوزد
چاره ای نیست گلم! قسمت من هم این است
دل به هر سرو قدی می سپرم می سوزد
هر بد است از غم دنیای لیلی است عزیز!
گله ای هست اگر حوصله ای نیست عزیز!
یاد دادند به ما نخل کمر تا نکنیم
آن چه داریم «ز بیگانه تمنا» نکنیم
آسمان هست، غزل هست، کبوتر داریم
باید این چادر ماتم زده را برداریم
تن تُرد همه ی چلچله ها در خاک و
پای هر گور چهل نخل تناور داریم
مشتی از خاک تو را باد که پاشید به شهر
پشت هر حنجره یک «ایرج» دیگر داریم
مثل ققنوس ز ما باز شرر خواهد خواست
بم همین طور نمی ماند و برخواهد خواست
داغ دیدیم؛ شما داغ نبینید قبول
تبری هم نفس باغ نبینید قبول
هیچ جای دل آباد شما بم نشود
سایه ی لطف خدا از سر ما کم نشود
گاه گاهی به لب عشق صدامان بکنید
داغ دیدیم امید است دعامان بکنید
بم به امید خدا شاد و جوان خواهد شد
«نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد»
نظرات