«خیز و جامه نیلی کن…»
راهنوا- عصر سهشنبه 29 مهرماه در مسیر فرهنگسرای اندیشه، برای شرکت در اولین شب مراسم پیشواز ماه عزا که به مدت پنج شب و با همت سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و فرهنگسرای اندیشه برگزار میشود، آسمان پاییزی رنگ اندوه به خود گرفته؛ آسمانی که حتی زودتر از این مراسم پیشواز، نیلی به تن کرده و خبر از حادثهای دوباره میدهد.
زودتر که به محل برگزاری مراسم، آمفیتئاتر فرهنگسرا برسید شاهد مراحل آمادهسازی دکور برنامه خواهید بود؛جالب است. مهم نیست که مکان کجاست و بهانه چیست. فضا و شور حال آدمها یکی ست. جوانها در کنار پا به سن گذاشتهترها پرچم و بیرق و مشکی عزا میبرند و میآورند. سالن آمفیتئاتر یا تکیهی مسجد و محله هیچ فرقی برای این آدمها ندارد. دلیل و مقصودشان که یکیست، حال و هوایشان هم یکی میشود.
عزاداران، صاحبان مراسم عزا و شاعران و ذاکران که از راه میرسند، مراسم با کلام خدا آغاز میشود. بعد از قرائت حدیث کسا توسط حاج احمد نیکبختیان، محمود حبیبی کسبی دبیر مراسم و حاج مهدی زنگنه مراسم را با اشعاری چند از شاعران حسینی آغاز میکنند.
هر شب از این پنج شب محوریت و موضع خاصی دارد. محوریت شب اول سوگواری اولین شهید کربلا مسلم ابن عقیل(ع) است. اشعار در مدح و عزای شهادت ایشان خواهد بود و شعر هر شاعری روزنهای تازه به این عزای دیرینه اما هنوز گرم و تازه خواهد گشود.
اولین شاعر جوان است ولی به گفتهی حبیبی کسبی به نسبت سنش از شعرای باسابقهی درگاه حسینی به شمار میرود. سال گذشته در مراسم دیدار شعرای حسینی با رهبرمعظم انقلاب مورد تفقد ایشان قرارگرفته و به گرامی داشت آن عنایت عظما نیز مراسم با شعر احمد بابایی آغاز میشود. شعر او تصاویر غنی و زندهای پیش چشم شنوندگانش بازسازی میکند. روایتی ساده اما تأثیرگذار دارد و به همان اندازه میتوان سیر وقایع ماجرای خیانت کوفیان و مصیبت مسلم را در آن جاری و ساری دید.
بعد از شعر احمد بابایی حاج مهدی زنگنه باب اول شرححال مسلم را، لحظهی وداع او با سالارش حسین ابن علی(ع) را دکلمه میکند.
علیاکبر فرهنگیان شاعر دوم مراسم است. یک غزل و یک مثنوی با غنائی قابلتوجه از سجایای ادبی سوغاتی او به حضور عزاداران حاضر در مراسم است.
مثنوی علیاکبر فرهنگیان که به پایان میرسد متوجه پسران و دختران خردسالی میشوم که حتماً همراه پدر و مادر خود به این مراسم آمدهاند. عمدتاً مشغول بازی یا گشت و گذار بین ردیف صندلیها هستند. تعدادشان کم نیست اما بیسر و صدا مشغول بازی خودشان هستند. شاید درک درستی از مراسم نداشته باشند اما توجه والدینشان به آشنا کردن آنها از این سنین خردسالی با جهان محرم موردی جذاب است.
باب دوم از ماجرای مسلم که به پایان میرسد از یوسفعلی میرشکاک دعوت میشود که به بالای سن بیاید. زبان شوخ و نگاه تیز شاعرانهاش از منشش پیداست. از شخصیتر شدن شعر شاعران پا به سن گذاشته میگوید و از خواندن غزل به یاد ماندنیاش: «خیز و جامه نیلی کن…» سرباز میزند تا ما را دعوت کند به ژرفای یکی از همین شعرهای به قول خودش شخصی شده.
شعری که ترکیبی ست از شعر نیمایی و مثنوی. شعری در وصف آغازین لحظهی حماسهی کربلا که به اعتقاد شاعر از ساعتی آغاز میشود که پهلوی دخت پیامبر پشت سنگینی درب نفاق و تفرقه میشکند. شعر او طولانی ست اما انگار قادر است زمان را هم متوقف کند.
سید علی رکنالدین بعد از قرائت باب سوم ماجرای مسلم و روایت لحظهی شهادت او با دو غزل تحسین همگان را برمیانگیزد. موسیقی کلمات شعر او به خاطر میماند.
منبع: خبرگزاری فارس
نظرات