علی فلاح
علیرضا شهاب
يك ترانه دفاع مقدسي که نجوای عاشقانه یک فرزند شهید با پدرش را روایت می کند. فرزندی که می خواهد راه پدر خود را ادامه دهد.
وقتی بابا میخواست بره کربلا،
دیدم دلم داره براش تنگ میشه
وقتی میپرسیدم واسه چی میری؟
میگفت اخه گلم، داره جنگ میشه
الان دارم نامههاشو میخونم،
نوشته که…: «سلام بابا، چطوری؟
ببخش اگه یه خورده خطّم بده!
بهتر از این نمیشه فوری فوری
فرشتهها بعضیارو میبرن،
یه عده هم مثل ما جا میمونن
بعضیارو با خودمون میآریم،
یه عده هم تو کربلا میمونن
یه عده بچه تهرونن، یه عده
بچهی سبزوارن و خمینن
موقع تقسیم پیشونی بندا
عاشق یازهرا و یاحسیناند»
***
بابا که از کربلا برگشته بود،
سه چارتا ترکش تو تنش مونده بود
آفتاب ظهر کربلا انگاری،
بگی نگی چهرهشو سوزونده بود
بابا بود و تسبیح و مهر تربت،
بابا بود و خاطرهها و غربت
قسمتمون نشد دوتایی بریم،
بابا خودش تنهایی رفت زیارت
***
بابا بیا، ببین که قد کشیدم،
منو شبیه تو میبینن همه
بیا تماشا کن از آسمونا،
لباس خاکی تو اندازمه
بسیار زیبا بود..ممنون