حامد زمانی
حامد زمانی
بوی نون تازه بوی گندم
بوی باروت آژانس شیشهای
عباس از اونور قاب داد می زنه:
«بسه این بازیهای کلیشه ای»
بانوای،بانوای کاروان
مشدی اسماعیلها از راه میان
حالا که سینما مردمی شده
نباید بچهها کوتاه بیان
فکرنکن قصهی ماتموم شده
تازه این ترانه آغاز شده
ما باید راهو چراغونی کنیم
حالاکه مسیرمون باز شده
فکر نکن دیگه این قصهی ما تموم شده
تازه این جوشش ترانه آغاز شده
ما باید بعد از این راهو چراغونی کنیم
حالا که،حالا که مسیرمون باز شده
صدا وقتی برسه به آسمون
تو شلوغی زمین گم نمیشه
ما فقط برای مردم میخونیم
هیچ کسی حریف مردم نمیشه
بوی نون تازه، بوی خون میاد
جبههی فیلمه و جنگ خبره
پیر ما گفت:هنرمند بشید!
پیرما گفت: «شهادت هنره»
«تازه این اول عشقه» اخوی
تو پر از ترانههای بکری!
کی میفهمه چایی روضه چی
پلاسه کافهی روشن فکری
فکر نکن قصهی ما تموم شده
تازه این ترانه آغاز شده
ما باید راهو چراغونی کنیم
حالا که مسیرمون باز شده!
فکر نکن دیگه این قصهی ما تموم شده
تازه این جوشش ترانه آغاز شده
ما باید بعد از این راهو چراغونی کنیم
حالا که، حالاکه مسیرمون بازشده
نظرات