سمفونی‌هایی که برگ‌هایی از تاریخ ملی کشورند
باشگاه هواداران
×

تخصص

تایخ انتشار: ۰۱ بهمن ۱۳۹۳


گفتگو با «مجید انتظامی»

سمفونی‌هایی که برگ‌هایی از تاریخ ملی کشورند

من هم می‌توانم با تغییر کارم که ساده‌تر هم هست، درآمد بسیار بیش‌تری پیدا کنم و با پرکردن یک سی دی برای خوانندگان چند برابر درآمد الان را بگیرم، اما تخصص من چیز دیگری است. نمی‌توانم موسیقی روزمره کار کنم. دوست دارم موسیقی‌ای کار کنم که همیشه محل مراجعه و برگی از تاریخ ملی ما باشد. اما من کارهایم را با عشق انجام می‌دهم و به آن‌ها معتقدم. سمفونی‌هایی مانند «ایثار»، «مقاومت»، «انقلاب» و... کارهای روزمره نیستند، برگ‌هایی از تاریخ این کشورند.

 

 

 

 

775cc5f1-2787-40cf-89cb-5d932af10bbeراه‌نوا-  “مجید انتظامی” موسیقی‌دان پیشکسوت از نسل آهنگسازان متعهد و پیشرویی به شمار می‌رود که اکنون نیم قرن فعالیت حرفه‌ای را در کارنامه هنری خود دارد. او در این گفت‌وگوی انتقادی که با اعتراض او به متولیان فرهنگی کشور همراه شده، صدای همه چهره‌هایی است که در این سال‌ها و ماه‌ها از ذائقه‌های مبتذل و سلیقه‌های سطحی به ستوه آمده‌اند. انتظامی از نگاهی انتقادی، جریان‌های اصلی در موسیقی معاصر را واکاوی می‌کند و هم‌چنین به ریشه‌شناسیِ فرآیندی می‌پردازد که به تولید ابتذال هنری و سطحی‌نگری فرهنگی می‌انجامد.

 

او 18 اسفند 1326 در تهران به ‌دنیا آمد و پس از دریافت دیپلم هنر در «کنسرواتوار تهران» در دانشگاه مشغول به تحصیل شد. انتظامی زیر نظر «آنتوان کاتلوس» ساز بادی چوبی «ابوا» را آموخت. سلفژ، تئوری و هارمونی را نزد «ثمین باغچه‌بان» و «مصطفی کمال‌پورتراب» آموزش دید و اولین نت موسیقی را به کمک پورتراب نوشت. پس از آن به آلمان سفر کرد و در دانشگاه «برلین» نزد افرادی چون «کارل اشتاین»، تحصیلات موسیقی خود را ادامه داد و با ارکسترهایی ‌چون «ارکستر سمفونیک برلین» و «ارکستر فیلارمونیک» آلمان همکاری کرد. انتظامی در شهرهای برلین آلمان و «لیون» فرانسه به عنوان سولیست روی صحنه رفت. در سال ۱۳۵۳ در «ارکستر سمفونیک تهران» به فعالیت پرداخت و تدریس در «دانشگاه تهران» و «هنرستان عالی موسیقی» را آغاز کرد. اولین تجربه پیوند موسیقی و تصویر با ساخت موسیقی فیلم کوتاه «زال و سیمرغ» در سال 1356 در کارنامه هنری او شکل گرفت و پس از آن در فیلم «سفر سنگ» با مسعود کیمیایی همکاری کرد.

 

انتظامی بیش از 100 موسیقی فیلم و نزدیک به ۱۰ موسیقی صحنه‌ای نوشته که در اجرای تعدادی از آن‌ها به عنوان نوازنده حضور داشته است. او پس از انقلاب برای فیلم کوتاه «زال و سیمرغ» (اکبر صادقی) موسیقی ساخت و قسمتی از این موسیقی برای تیتراژ کارتون «مارکوپولو» و بخشی دیگر برای تیتراژ «بچه‌های مدرسه آلپ» استفاده شد که هردو تا مدت‌ها در میان مردم زمزمه می‌شدند. در بحبوحه جنگ تحمیلی، انتظامی موسیقی فیلم‌هایی نظیر «سناتور» (1362)، «گردباد» و «عقاب‌ها» (1364) را ساخت و کارش به فروش این فیلم‌ها کمک فراوانی ‌کرد. سمفونی‌های «ایثار»، «مقاومت»، «خرمشهر»، «این فصل را با من بخوان»، «صلح» و… نیز از آثار فاخر و ماندگار او هستند.

 

سال 1371 زمانی بود که انتظامی موسیقی فیلم «از کرخه تا راین» (ابراهیم حاتمی کیا) را ساخت؛ موسیقی‌ای که به اعتقاد بسیاری از موسیقی‌دانان و مخاطبان پدیده‌ای تکرارناپذیر است. از آن پس موسیقی این فیلم الگوی ساخت بسیاری از آهنگ‌سازان جوان قرار گرفت و هر روز چیزی شبیه آن می‌ساختند.

 

در سال‌های بعد هم انتظامی اگرچه بیش‌تر مایل بود تا وقتش را صرف ساخت موسیقی‌های صحنه‌ای و سمفونیک کند، اما به خاطر تقاضاهای زیاد برای ساخت فیلم، هم‌چنان به صورت جدی این کار را ادامه ‌داد. در سال‌های 1375 تا 1380 او در کنار ساخت موسیقی فیلم برای فیلم‌های «ضربه آخر»، «آرزوی بزرگ»، «راه افتخار»، «حمله به اچ ۳»، «آتش پنهان»، «بازمانده»، آثار ارزشمندی چون «روز واقعه»، «آژانس شیشه‌ای»، «اعتراض» و «دوئل» را پدیدآورد. مجید انتظامی ماجرای خواندنی و شنیدنی شکل‌گیری ایده و چگونگی ساخت موسیقی فیلم «روز واقعه» را در گفت‌وگوی خود با «عصر اندیشه» بیان کرده است.

 

انتظامی گرچه به سبب آهنگ‌سازی فیلم «نورا» (دیپلم افتخار از ششمین جشن خانه سینما)، «ترن» (لوح زرین ششمین جشنواره فجر)، «بای‌سیکل ران» (سیمرغ بلورین از جشنواره هفتم)، «ناصرالدین شاه آکتور سینما» (تقدیر از جشنواره دهم) و… جوایز بسیاری را گرفته است، اما هم شخصیت هنری و هم آثار حرفه‌ای او جایگاهی در تاریخ هنر متعهد ایران دارد که ورای همه این جایزه‌ها و تقدیرها ماندگار است.

 

ویژگی اغلب آثار انتظامی این است که چه مخاطب خاص و چه عام، هردو می‌توانند نقش تفکر و عنصر اندیشه و حکمتِ تعقل را در آثار او حس کنند و با آن به لایه‌هایی عمیق‌تر از حیات فرهنگی انسانی سفر کنند. انتظامی را می‌توان مرد هنرمندی دانست که هیچ‌گاه پروایی از شنا بر خلاف جریان موجود نداشته است و ندارد.

 

 

12_8711142196_L600

 

 

 «معجزه‌ غریبی در این صدا هست که  همه را به سکوت و تحسین وا می‌دارد»

 

گویا علاقه شما به موسیقی از دورن نوجوانی و از رهگذر آشنایی با صدای ویولن شکل گرفته‌است. می‌خواهیم داستان عشق شما را به این هنر بدانیم و این‌که نخستین مواجهه شما با موسیقی به چه زمانی برمی‌گردد؟

از شش هفت سالگی به موسیقی علاقه پیدا کردم. خاطرم هست اولین‌‌بار که سیم ویولن عمویم را کشیدم، صدای «دنگ» آن بند دلم را پاره کرد. همان‌‌جا به خود گفتم چه معجزه‌ غریبی در این صدا هست که  همه را به سکوت و تحسین وا می‌دارد و از همان وقت بود که عاشق این صدا شدم. پدرم دوست نداشت وارد سینما شوم و گفت مدرک ششم ابتدایی را که بگیرم، مرا به جایی می‌فرستاد تا بتوانم موسیقی کار کنم. من هم این کار را کردم و پدر مرا به هنرستان موسیقی برد.

 

یعنی استاد عزت‌الله انتظامی با فعالیت سینمایی شما مخالف بود، اما با کار موسیقی مشکلی نداشتند؟

بله؛ ایشان بیش‌تر تلاش می‌کرد که وارد حرفه تئاتر و سینما نشوم. حتی وقتی دخترم هم می‌خواست بازیگری را انتخاب کند، به او گفت  فراموشش کن. البته دخترم منشی صحنه شد و در کارش هم بسیار موفق بود، ولی من و پدر هر دو موسیقی را دوست داشتیم و ایشان همیشه در این زمینه مشوقم بود.

 

بدین ترتیب شما وارد هنرستان موسیقی شدید؟

برای ورود به هنرستان موسیقی امتحان‌ می‌گرفتند و چندین استاد تشخیص می‌دادند که بهتر است هر متقاضی‌ای‌ چه سازی را انتخاب کند. به یکی نی و به دیگری فلوت را پیشنهاد می‌دادند، اما هیچ‌یک از آن‌ها مرا تحویل نگرفتند! در کودکی خیلی بازیگوش بودم و بعضی از اعضای خانواده می‌گفتند تو به ‌درد هیچ کاری نمی‌خوری. در آنجا هم فکر کردم لابد به درد هیچ کاری نمی‌خورم، تا این‌که یکی از استادان اتریشی مرا که دید، با لبخند گفت: «این پسر به درد نواختن «ابوا» می‌خورد.» من با این‌که اصلاً این ساز را نمی‌شناختم، اما از این‌که به درد کاری خورده بودم، خیلی خوشحال شدم. در سال‌های کودکی و نوجوانی، مسیر خانه تا هنرستان را با خوشحالی در کوچه پس‌کوچه‌ها می‌دویدم و مدام  صداهایی را زمزمه می‌کردم: بُم‌ بُم بُم. بعدها همان‌ها به آهنگ و موسیقی تبدیل شدند.

 

به کسب درآمد از راه موسیقی نیز فکر می‌کردید؟

خانواده ما از قشر مرفه جامعه نبود  و دغدغه‌های مالی زیادی داشتیم. من در هنرستان سازی را که چندان هم سالم نبود، عاریه گرفتم، ولی با پشتکاری که داشتم، حدود شش ماه بعد به عضویت ارکستر سمفونیک درآمدم. پدر خیلی تشویقم می‌کردند. اولین حقوقم را هم هنوز به یاد دارم که 200 تومان و به نسبت رقم خوبی بود. در سال‌های کودکی و نوجوانی به خاطر این‌که صدای ساز همسایه‌ها را اذیت نکند، ساعت‌ها داخل کمد می‌رفتم و در را می‌بستم و ساز می‌زدم. حالا می‌فهمم تنها عاشق بودن است که تحمل این سختی‌ها را امکان‌پذیر می‌کند.

 

پس از این‌که دوره هنرستان موسیقی را سپری کردید، ظاهراً برای درمان به آلمان رفتید، ولی ماندگار شدید و تحصیل در موسیقی را ادامه دادید. به نظر می‌رسد آن دوره یکی از سخت‌ترین دوران زندگی شما به‌شمار می‌رود؟

 در آن ایام یکی از دلخوشی‌هایم این بود که ظهر یا شب هر طور که بود خودم را به خانه می‌رساندم و به اذان مرحوم موذن‌زاده گوش می‌دادم‌ و  بی‌اختیار حس می‌کردم در ایران هستم.

سال 1969 وقتی دیپلم هنرستان گرفتم برای درمان بیماری کلیوی‌ام به آلمان رفتم. موقع برگشتن، صحبت‌های پدر یکی از دلایلی بود که باعث شد آنجا بمانم و در رشته موسیقی ادامه تحصیل بدهم. من نامه‌های پدرم را هنوز دارم. یک‌بار به او گفتم از اینجا خسته شده‌ام و زندگی سخت است. غربت کلافه‌ام کرده و نمی‌توانم پیشرفت کنم، اما ایشان به من گفت آدم تا به کوه و کمر نخورد آدم نمی‌‌شود و این جمله همیشه در ذهنم ماند. در خارج خیلی احساس غربت می‌کردم. بیمار بودم و برای امرار معاش هم باید کارهای سخت دانشجویی انجام می‌دادم. من هم مثل بسیاری از دانشجویان ایرانی خارج از کشور زندگی سختی داشتم و هر قدر هم کار می‌کردم، فقط کفاف تحصیل و گذران حداقل زندگی را می‌داد، اما سختی‌ها باعث شدند روی پای خود ایستادن را بیاموزم و جدی‌تر و متمرکزتر به سوی هدف حرکت کنم.در آن ایام یکی از دلخوشی‌هایم این بود که ظهر یا شب هر طور که بود خودم را به خانه می‌رساندم و به اذان مرحوم موذن‌زاده گوش می‌دادم‌ و  بی‌اختیار حس می‌کردم در ایران هستم.

 

 

majid_entezami1

 

 

پدر شما در آن هنگام یکی از ستاره‌های سینما بود و به نظر نمی‌رسد خانواده شما دغدغه‌های مالی زیادی داشته باشد

خیر این‌طور نبود. پدرم در آن زمان کارمند وزارت فرهنگ بود و حقوق کارمندی می‌گرفت؛ در هر فیلمی هم بازی نمی‌کرد. گزیده کار بود و فقط فیلم‌هایی را انتخاب می‌کرد که ارزش هنری داشته باشد. دستمزدش هم برای این فیلم‌ها خیلی معمولی بود. از آن طرف سه فرزند دانشجو داشت که باید هزینه آن‌ها را هم می‌داد، با این احوال گاهی هم برای من پول می‌فرستاد که البته کفاف حداقل‌های زندگی در آنجا را هم نمی‌کرد و من باید کار و با قناعت زندگی می‌کردم. شش هفت سالی را که آنجا بودم خیلی به من سخت گذشت و پس از این‌که به ایران برگشتم، انقلاب شد.

 

پس از این‌که به ایران آمدید، کوشش بسیاری برای احیاء موسیقی سمفونیک داشتید و این تکاپوها مصادف با جنگ تحمیلی شد. در آن فضا بیش‌تر به دنبال چه نوع سلیقه موسیقیایی بودید؟

 بعد از انقلاب همه افراد خارجی ارکستر سمفونیک که حدود 80 نفر بودند، رفتند و فقط 15 نفر ماندند. با این افراد در خیابان‌ها، جبهه و هر جا که لازم بود موسیقی و کنسرت برگزار می‌کردیم تا هم چراغ سمفونی را روشن نگاه داریم و هم به سهم خود با ابزاری که در اختیار داشتیم، در کاهش مشکلات روحی مردممان بکوشیم. نتیجه این تلاش منجر به تشکیل یک ارکستر بزرگ شد. متاسفانه بعدها به علت نبود بودجه، غلط بودن مدیریت‌ها و مهجور واقع شدن موسیقی و… این ارکسترها تعطیل شدند. اکنون هم وقتی می‌خواهند کنسرت برگزار کنند، چند نوازنده را دعوت می‌کنند و مبلغی را به آن‌ها می‌دهند و دوباره ارکستر تعطیل می‌شود. این وضعیت شایسته کشوری که ادعای فرهنگ و هنر دارد و می‌خواهد فرهنگ خود را صادر کند، نیست. مسئولین هنری، مسئول حفظ و حراست هنرها هستند، اما متاسفانه به علل گوناگون نتوانسته‌اند آن‌گونه که باید نقش خود را به‌درستی ایفا کنند.

 

در برابر هنرمندانی مانند شما که پس از انقلاب از خارج به کشور بازگشتند و از هنر خود برای انقلاب و دفاع مقدس مایه گذاشتند، هنرمندانی نیز هستند که چشم بر این رویدادها بستند و حتی عده‌ای گفتند که جنگ برای ما نامفهوم بود

همه کارهای من به‌نوعی به دفاع مقدس مربوط می‌شوند، زیرا این زمینه، علاقه شخصی‌ام من بوده است. ما به کسی حمله نکردیم و آن‌ها بودند که می‌خواستند مملکت ما را اشغال‌کنند. اگر همین حالا هم به کشور حمله شود، من اولین نفری هستم که اسلحه دست می‌گیرم و به جبهه می‌روم. من می‌گویم انسان حتی اگر به چیزی هم اعتقاد نداشته باشد، وطن، خانه و کاشانه خود را که باید حفظ کند. بله؛ عده‌ای می‌گویند جنگ نامفهوم بود! من متوجه نمی‌شوم نامفهوم بودن این دفاع در کجاست؟ در هر کشوری وقتی مردم احساس خطر کنند، راهی جبهه‌‌ها می‌شوند.

 

 

 «من مادامی که بتوانم کاری برای شهدا انجام دهم، کوتاهی نخواهم کرد»

 

چگونه موسیقی و جنگ را به یکدیگر آمیختید؟ در واقع، گونه‌ای به نام «موسیقیِ» جنگ شامل چه عناصر و متکی به چه تکنیکی بود؟

آن زمان ما یک گروه سازهای بادی تشکیل داده بودیم و با آن به جبهه می‌رفتیم و مارش‌های نظامی را می‌نواختیم. البته برای این‌که جنگ را حس کنید، ضرورتاً نباید به جبهه می‌رفتید، بلکه کسانی هم ‌که در شهرها بودند، جنگ را با پوست و استخوانشان حس می‌کردند. وقتی هوایپما بالای سر ما می‌آمد همان حس ‌و ‌حال حضور در جبهه جنگ را پیدا می‌کردیم. پسر من که در آن دوران به دنیا آمد، به ‌خاطر بمباران‌های مکرر مشکل عصبی پیدا کرد. من و خانواده‌ام همراه با مردم و با گوشت و پوستمان این جنگ را حس کردیم. حالا هم اعتقاد دارم هر کسی باید حتی شده یک قدم برای مملکت خود بردارد. آرامش امروز ما ثمره تلاش آن رزمندگان است و من همواره با کارم از آن‌ها قدردانی کردم و تمام قطعاتی که ساخته‌ام در ارتباط با شهدا یا دفاع مقدس است. به این دلیل به من انگ‌ها زده‌اند و هم‌چنان خواهند زد، ولی من مادامی که بتوانم کاری برای شهدا انجام دهم، کوتاهی نخواهم کرد.

 

چون برای دفاع مقدس کار کرده‌اید به شما انگ می‌زنند؟

بله؛ البته هر انگی هم که در این زمینه به ‌من بزنند، برایم مهم نیست.

 

 

12612921879208288421650167451311401503035

 

 

امروزه سطح کیفی «موسیقی فیلم» در ایران تنزل فاحشی یافته است و از سوی دیگر گرایش‌های جدیدی میان فیلم‌سازان کشورمان پدید آمده که آنان را به سوی استفاده از آهنگ‌سازان خارجی سوق داده است. دلیل چنین وضعیتی چیست؟

استفاده از سینتی سایزرها هزینه‌ را بسیار پایین می‌آورد، اما موسیقی زنده هزینه‌های زیادی را می‌طلبد. من وقتی کار می‌کنم سعی می‌کنم از بهترین نوازنده‌ها استفاده ‌کنم، به‌همین دلیل هزینه کار بالا می‌رود. وقتی دستم باز است از نوازنده درجه یک استفاده می‌کنم و البته هزینه بیش‌تری را باید به او پرداخت کنم. از سوی دیگر، شاید افرادی که فیلم‌های بزرگ با هزینه زیاد می‌سازند، فکر می‌کنند خارجی‌ها به علت این‌که فیلم‌های بزرگ بیش‌تری کار کرده‌اند و در فستیوال‌ها چندین بار برنده شده‌اند، بهتر موضوعات دینی ما را حس می‌کنند که نمونه بارز آن فیلم «محمد رسول‌الله» بود. البته این هم نظری است، اما در ایران برای موسیقی فیلم‌های مذهبی تلاش زیادی شده است.

 

 

 

وقتی ساخت موسیقی یک فیلم مذهبی در اختیار آهنگ‌ساز  خارجی قرار می‌گیرد که فرهنگ شرق یا سنت دینی با روح او عجین نشده، آیا می‌توان انتظار خلق یک موسیقی اصیل را داشت؟

درست است؛ من هم بر این باور هستم و فکر می‌کنم. مثلاً یک موسیقی‌دان خارجی متوجه نمی‌شود که معنی غذای نذری روز عاشورا چیست. حتی ممکن است سینه‌زنی را یک نوع بربریت ‌بداند و بنابراین برای ساخت موسیقی فیلم‌های مذهبی ایرانی مناسب نیست. در صورتی که این امور در خون و پوست ما هستند و ما از ریتم زنجیززنی و سینه‌زنی، موسیقی‌ مذهبی می‌سازیم. مانند کاری که من در «روز واقعه» با ظرف‌ و سنگ و وسایل ساده و معمولی انجام دادم. این فرم نوعی از موسیقی و نزدیک به زندگی مردم آن دوران بود. یک آهنگ‌ساز خارجی این مفاهیم را لمس نمی‌کند. ممکن است موسیقی خوبی هم بسازد، ولی بدون شک، حس و حالی که یک ایرانی به موسیقی مذهبی می‌دهد، فرد خارجی نمی‌دهد. البته آن‌ها مزیت‌های مثبت زیادی هم دارند. کارشان را با ارکستر بزرگ ضبط می‌کنند و همه صداها با هم ضبط ‌شوند. مثل ایران نیست که صداها تک تک ضبط می‌شوند و نوازنده ‌نداند که این موسیقی قرار است برای چه فیلمی و با چه احساسی ساخته شود. طبیعتاً وقتی موسیقی در استودیو درجه یک ضبط می‌شود کیفیت بهتری دارد.

 

شاید کیفیت تکنیکال بهتری داشته باشد، اما روح فرهنگ دینی هم در آن جاری است؟

نه، از فرهنگ ما دور است، به‌خصوص که ما جوانان مستعد زیادی داریم و پیشکسوت‌هایمان هم پس از انقلاب به اندازه کافی برای فیلم‌های متعددی موسیقی نوشتند و تجربه کسب کردند.

 

 

 «وقتی گفتم قرار است موسیقی فیلم را اینبار با این سنگ‌ها ضبط کنیم، خیلی تعجب کرد»

 

به موسیقی «روز واقعه» اشاره کردید؛ موسیقی‌ای که روح انسان را به «عاشورا» می‌برد و به جای آن‌که از امکانات فوق پیشرفته استودیوهای بزرگ دنیا بهره بگیرید، از سنگ و چوب و قابلمه استفاده کردید. این موسیقی اصیل در ابتدای دهه 1370 چگونه خلق شد؟

روز پیش از ضبط به کوه رفتم و یک گونی سنگ جمع کردم. روزی که برای ضبط به استودیو رفته بودیم، مسئول  آنجا وقتی این گونی را دید گفت این آت و آشغال‌ها چیست که دستت گرفته‌ای؟ وقتی گفتم قرار است موسیقی فیلم را اینبار با این سنگ‌ها ضبط کنیم، خیلی تعجب کرد.

«روز واقعه» را در ابتدا به‌ عنوان یک راف‌کات خام برای یک سریال به من دادند. من هم موسیقی را برای سریال نوشتم و سعی کردم که موسیقی به آن دوران نزدیک باشد. به ‌همین دلیل هم از سنگ و چوب و قابلمه و وسایل ساده‌ برای ساخت موسیقی «روز واقعه» استفاده کردم. روز پیش از ضبط به کوه رفتم و یک گونی سنگ جمع کردم. روزی که برای ضبط به استودیو رفته بودیم، مسئول  آنجا وقتی این گونی را دید گفت این آت و آشغال‌ها چیست که دستت گرفته‌ای؟ وقتی گفتم قرار است موسیقی فیلم را اینبار با این سنگ‌ها ضبط کنیم، خیلی تعجب کرد. یادم هست بعد از ضبط تعداد زیادی از آن سنگ‌ها خرد شده ‌بودند. اغلب قابلمه‌ها هم آن‌قدر با سنگ رویشان کوبیده بودیم که قر شده بودند. خلاصه اغلب آن وسایل از بین رفتند و داخل استودیو هم پر از سنگریزه و خاک و چوب شد!  موسیقی به این صورت ضبط شد، اما بعد گفتند این کار قرار است فقط یک فیلم سینمایی باشد. آن وقت‌ها هم مثل حالا نبود که با دستگاه‌‌های کامپیوتری بشود کوتاه و بلندش کرد. باید قیچی می‌زدیم. بالاخره با وسواس و سختی زیاد این‌کار را انجام دادیم و الحمدالله این برش‌ها با فیلم هماهنگ شدند. وقتی تازه «روز واقعه» تمام شده‌ بود مرحوم «علی حاتمی»  برای دیدن فیلم در سینما کنارم نشسته ‌بود . بعد از اتمام فیلم به من گفت : «این اولین موسیقی فیلم به معنای واقعی بود که شنیدم.» اینقدر اثر گذار بود.

 

 

pc06190e914275aa5ae1bf137ecfdace0c_820285_orig

 

 

شما موسیقی برخی از فیلم‌هایی را که از قضا در شرایط جنگ و بمباران ساختید، هنوز ماندگارند، مانند موسیقی فیلم «گذرگاه». چرا دیگر چنین آثاری ساخته نمی‌شوند یا انگشت‌شمارند و جای آن‌ها را موسیقی‌های سطحی و نازل گرفته است؟ آن کارها را در چه شرایطی ساختید که در تاریخ موسیقی جاودانه شد؟

چند کار من در موشک باران ضبط شد. خانواده من در تهران نبودند و من به همراه پدرم در تهران کار می‌کردم. پدر، سریال هزار دستان را کار می‌کرد و من هم موسیقی فیلم‌ها را برای حوزه هنری می‌ساختم. این ماندگاری موسیقی به خود فیلم‌ها نیز بر می‌گردد. فیلم‌های امروز سینمای ایران دیگر مثل گذشته نیستند. سوبسید دولت برداشته شده است و فیلم‌های خانوادگی با پول تهیه‌کننده ساخته می‌شود. آن‌ها هم سعی می‌کنند از همه عوامل کم بگذارند و از ارزان‌ترین‌ها استفاده کنند. موسیقی هم حرفه گرانی است. به‌همین دلیل هم شاید بشود به تهیه‌کننده حق داد به سراغ فردی برود که با سینتی‌سایزر و سازهای کامپیوتری کار می‌کند، حتی اگر اثر ماندگاری هم نسازد. من تمام انرژی‌ام را برای ساخت یک اثر می‌گذارم. حتی موقع ضبط هم همین‌طور است. مثلاً یک صدا را با پنج شش ساز می‌گیرم تا کاری که به دلم می‌نشیند ساخته شود. چند وقت پیش موسیقی یک فیلم را کار می‌کردم و دوستی در استودیو پرسید چرا این همه ساز می‌گذاری؟ با یک ساز بگیر، اما واقعیت این است که من نمی‌توانم این کار را بکنم. من با کارهایم زندگی می‌کنم. وقتی برای دل خودت کار می‌کنی نمی‌توانی از سر و ته آن بزنی. کارهای من پر از رنگ و حس و درد هستند. رنگ‌هایی که وظیفه خلق‌شان با سازهای مختلف است. ما خود پر از درددل هستیم. این هنجارها و ناهنجارهایی که روزمره با آن‌ها‌ درگیریم، حس‌ها را می‌سازند.

 

در تحلیل خود از شرایط موسیقی و موسیقی فیلم چند عامل از جمله عدم حمایت دولت و محدودیت‌های اقتصادی را  برشمردید. آیا این شرایط در روند حرفه‌ای شما اثر گذار بود؛ بدین معنی که آیا این معضلات مالی سبب شد تا آثاری را که دوست داشتید، نسازید؟

بله، من و «ابراهیم حاتمی‌کیا» مدت‌ها با هم کار کردیم، اما فشارهای اقتصادی امکان ادامه همکاری را از ما گرفت. ما چهار کار با هم انجام دادیم. همان‌طور که آهنگ‌ساز در کارش از تنوع رنگ و افراد استفاده می‌کند، هر کارگردانی هم می‌تواند از عوامل مختلفی که تشخیص می‌دهد در ساخت اثرش استفاده کند. در تمام سال‌هایی که با حاتمی‌کیا کار می‌کردم، از همکاری با او و نقش داشتن در فیلم‌هایش لذت می‌بردم. فیلم‌های او اغلب به موسیقی اجازه صحبت می‌داد و برای من به‌ عنوان آهنگ‌ساز خیلی خوب بود که بتوانم روی این فیلم‌ها کار کنم. گاهی درباره فیلمی که دوست دارم می‌گویم کاش موسیقی‌اش را من می‌ساختم و بستری را برای عظمت و شکوهی که در آن فیلم وجود دارد، مهیا می‌کردم.

 

شما در انجام کار دقت و وسواس خاصی دارید. کاری را که می‌توانید با یک ساز انجام دهید، با چهل ساز می‌سازید. اگر پس از این همه زحمت، فیلم خوبی روی پرده نرود، چه حسی به‌ شما دست می‌دهد؟

خیلی سخت است. اگر چه من اعتقاد دارم موسیقی فیلم به ‌تنهایی هم باید تشخص داشته باشد، اما بالاخره آن‌چه لذت‌بخش است، هماهنگی بین موسیقی و فیلم است. وقتی فیلم خوب نشود، گویی اتفاق تلخی برایم افتاده است. موسیقی‌هایم مثل بچه‌های من هستند و این اتفاق، یعنی رفتن آن‌ها‌ به مسیری که درست نبوده و این برایم آزاردهنده است. پدر هم همین ‌طور است. تمام دیالوگ‌ها را تغییر می‌دهد. گاهی کاغذها و وسایل کار من و ایشان خط‌خطی می‌شوند، چون فکر می‌کنیم تغییر فلان نت از سوی من یا فلان دیالوگ از طرف پدر ممکن است به کار کمک کند. واقعیت این است که ما هر دو عاشقانه کار می‌کنیم.

 

 

«متاسفانه موسیقی ایران بعد از 3 دهه پس از صرف انرژی و هزینه‌ زیاد، به جای شکوفایی به سمت ویرانی است»

 

  ما در عرصه موسیقی، همانند عرصه‌هایی مثل تئاتر سینما و…، با روندی رو به زوال روبه‌رو بوده‌ایم که نشان از یک آشفتگی هنری دارد. در این آشفتگی که ما آن ‌را «تراژدی هنر معاصر» می‌دانیم، عوامل مهمی به صورت زنجیره‌ای به هم پیوسته نقش داشته که آسیب‌شناسی و علل و دلایل آن می‌تواند هم به دولت و هم به مردم کمک کند. به بازشناسی ریشه‌های این وضع اسف‌بار بپردازیم. از نگاه شما این روند رو به زوال چگونه شکل گرفت؟

پس از انقلاب بسیاری از نهادها دوباره شکل گرفتند، ولی متاسفانه موسیقی ایران بعد از 3 دهه پس از صرف انرژی و هزینه‌ زیاد، به جای شکوفایی به سمت ویرانی است. در حال حاضر ما فقط یک هنرستان داریم و ارکستری هم وجود ندارد. در کشورهای مترقی فرهنگ تعطیل نمی‌شود، ولی اینجا اولین چیزی که تعطیل می‌شود فرهنگ است؛ مخصوصاً موسیقی.

 

اکنون هرکسی سعی می‌کند توان خودش را به رخ ‌بکشد، ولی در سال‌های اول انقلاب با تمام گرفتاری‌ها و سختی‌ها، کارها درخشان‌تر بودند، چون همدلی زیادی وجود داشت. فیلم‌های کارگردان‌های مطرح را در سال‌های اول انقلاب با کارهای جدیدشان مقایسه کنید و ببینید که چقدر افت داشته‌اند؟ موسیقی هم همین‌‌‌طور است. آن روزها به علت نبود کامپیوتر، کسانی که موسیقی کار می‌کردند موزیسین بودند، چون موزیک فقط یک مداد، پاک کن و کاغذ می‌خواهد، اکنون آن‌قدر همه ‌چیز کامپیوتری شده‌ که کاغذ نت پیدا نمی‌شود. با این همه من هنوز مثل قدیم کار می‌کنم و کاغذ را می‌دهم برایم چاپ کنند و دفتر نت درست می‌کنم. شاید به همین دلایل ساده‌ است که برخی از کارهای قدیمی شور و حال و ماندگاری بیش‌تری دارند. حکایت موسیقی اصیل با کامپیوتری، حکایت فرش ماشینی و دستباف است. هر دو یک نقش و رنگ دارند، ولی وقتی روی آن‌ها می‌خوابید متوجه می‌شوید کدام دستباف است و کدام ماشینی. فرش دستباف هر روز با ارزش‌تر می‌شود و نقش‌های آن برجسته‌تر و خواناتر.

 

 

4ad264e8a916c7f02e2ecb899bf4b3cb06638bc3

 

 

در این میان «موسیقی فیلم» چه وضعی دارد؟

موسیقی فیلم  هنوز چندان از سوی سینماگران ما به رسمیت شناخته نمی‌شود و آن را به عنوان یک عنصر تاثیرگذار روی فیلم آن چنان‌که باید جدی نمی‌گیرند. در شرایطی که هنوز تکلیف خود موسیقی هم روشن نشده، نمی‌توانیم به این موضوع فکر کنیم که چرا «موسیقی فیلم» جدی گرفته نمی‌شود.

 

این جدی نگرفتن موسیقی ناشی از چیست؟

ما هنوز در مواجهه با هر نوع موسیقی  بلاتکلیف هستیم. در ظرف 30 سال  گذشته کسانی که دست اندرکار موسیقی هستند،  انرژی زیادی را  برای  اثبات حقانیت موسیقی صرف کرده‌اند  تا نشان دهند که موسیقی هم مانند هر هنر و پدیده دیگر ابعادی دارد که می‌تواند در خدمت انسانیت قرار گیرد، اما به‌رغم همه تلاش‌ها هنوز به نتیجه خوبی نرسیده‌ایم. به‌ قدری مشغله در ابعاد مختلف جامعه زیاد است که هنر به ‌طور اعم و موسیقی به‌طور اخص در اولویت نیستند.

 

در جامعه موسیقی کشور نیز از نظر صنفی انسجامی به چشم نمی‌خورد که امید داشت چنین معضلاتی می‌تواند روزی حل شود. ما در عرصه موسیقی از پایه، یعنی از سطح  آموزش و تحصیلات تکمیلی مشکل داریم

در دانشگاه‌های زیادی در کشور موسیقی تدریس می‌شود و  سالانه تعداد زیادی از فارغ التحصیلان آهنگ‌سازی و نوازندگی وارد بازار کار می‌شوند، ولی به دلیل کمبود کار در عرصه موسیقی کشور، برخی ‌از  همکاران موفق به فعالیت حرفه‌ای در این زمینه نمی‌شوند. به نظر می‌رسد عواملی از این ‌دست باعث شده‌اند که همبستگی لازم و کافی بین اهالی موسیقی به وجود نیاید، بالاخص که موسیقی شامل شاخه‌های متعددی است مانند پاپ، کلاسیک، سنتی و… . پراکندگی موزیسین‌ها در این شاخه‌ها باعث عدم همبستگی شده است. هنرمند زمانی که اثری را خلق می‌کند،  می‌خواهد هنرش مورد توجه قرار گیرد و ارزیابی شود. دیده شدن یک اثر هنری بیش‌تر از پول، هنرمند را راضی می‌کند. هنرمند می‌خواهد هنرش شنیده و دیده شود و پول برایش در مرحله دوم قرار دارد، اما در ایران هنر موسیقی چندان به عنوان یک شغل پذیرفته‌ نشده است. موسیقی یک هنر متعالی است که اندیشه در آن موج می‌زند. شما برای این‌که آهنگ‌ساز شوید باید سالیان دراز زمان صرف کنید و زحمت بکشید و مشقتی که برای موسیقی‌دان شدن می‌کشید، می‌تواند به‌ مراتب بیش‌تر از یک جراح باشد. از طرفی یک پزشک جایگاهش در مملکت ما تعریف شده، اما به یک آهنگ‌ساز از سوی جامعه و مسئولان بهایی که باید داده نمی‌شود.

 

با این‌که به زعم شما موسیقی به رسمیت شناخته نشده است، اما روندهای جدیدی در کشور ما در حال شکل‌گیری است که از هنرمندان تقلبی، بت ساخته می‌شود و در مقابل «موسیقی فاخر» نیز روز  به‌روز منزوی‌تر می‌گردد. چرا این معادله معکوس شکل گرفته‌است؟

متاسفانه حمایت از «موسیقی فاخر» در حد یک شعار باقی مانده است و در عمل حمایتی از موسیقی فاخر نمی‌بینیم. برخی از موسیقی‌هایی که امروز به ‌عنوان موسیقی فاخر معرفی می‌شوند، فقط اشعارشان انقلابی است و از نظر موسیقایی ارزش و جایگاه چندانی ندارند، اما چون با یک گروه کوچک اجرا می‌شوند و هزینه کم‌تری دارند، بیش‌تر مورد استفاده قرار می‌گیرند. موسیقی فاخر که بسیار از آن حرف می‌زنیم و سنگش را به سینه می‌زنیم مهجور مانده است. حتی آثار موسیقیایی فاخر در کشور تکثیر و توزیع  هم نمی‌شوند تا مردم عادی بتوانند با آن‌ها ارتباط برقرار کنند. از این آثار فاخر  تعداد اندکی برای مقاصد خاص منتشر شده‌اند، اما بقیه از دسترس عموم مردم دورند. متاسفانه برخوردهای آگاهانه و ناآگاهانه در موسیقی باعث می‌شود که علم موسیقی زیر سوال برود. مسئولان در حوزه موسیقی بدون برنامه و سیاست منسجم عزل ‌و نصب می‌شوند و هر مسئولی، به شکلی سلیقه‌ای با یک اثر هنری برخورد می‌کند. برای همین است که در هنر موسیقی رشد مورد انتظار را نداریم. موسیقی‌های سمفونی‌ای را که از اول انقلاب تا حالا ساخته شده‌اند، ببینید. بیش از 30 سال از انقلاب گذشته، اما تعداد این آثار  انگشت شمارند.

 

در کنار قصور دولت‌های پس از انقلاب که تراژدی موسیقی فاخر را پدید آورده، نقش مردم نیز قابل تامل است. استقبال از آثار مبتذل، امروزه حتی به یکی از دغدغه‌های جامعه‌شناسان بزرگ تبدیل شده و بسیاری از تحلیلگران فرهنگی از این وضع در حیرتند و می‌پرسند چرا ملت به ابتذال افتاده‌اند؟

مردم عموماً از فشارهای مختلف خسته‌اند، حوصله هنری که آنان را وادار به تفکر ‌کند ندارند و بیش‌تر علاقه‌مند به وقت‌گذرانی هستند. به همین دلیل جامعه به سمت هنرهای به اصطلاح دم‌دستی‌تر سوق پیدا کرده است و نازل‌ترین فیلم‌ها و بنجل‌ترین موسیقی‌ها در بازار هنر امروز موفق می‌شوند. امروز کسانی بیش‌تر در عرصه هنر مورد استقبال قرار می‌گیرند و از آن‌ها الگوسازی می‌شود که حتی تحصیلات کافی را هم در زمینه هنری که در آن فعالیت می‌کنند، ندارند و به کار خود عالم نیستند. ترانه‌هایی در کشور باب می‌شوند که خواننده آن حتی به مبانی اولیه موسیقی هم آگاه نیست و با یک ته‌صدا و با کمک دستگاه‌های کامپیوتری خواننده شده است.

 

از طرفی نگاه ما ایرانی‌ها نسبت‌ به موسیقی  نگاه جدی و مناسبی نیست. در اغلب نقاط دنیا دیدگاه‌ها نسبت به موسیقی جدی‌تر و متفاوت‌تر است. آن‌ها از همان ابتدا تاثیر مثبت موسیقی روی نوزاد را در نظر می‌گیرند و در مدارس تعلیم می‌دهند. حتی در دنیای پزشکی با موسیقی بیماری‌های روحی را درمان می‌کنند، ولی موسیقی در مملکت ما در حد یک روزمرگی باقی مانده است. در سینما هم وضع به همین منوال است. فیلم‌ساز  نمی‌تواند و نمی‌خواهد برای موسیقی فیلمش هزینه کند، برای همین سراغ آهنگ‌سازی می‌رود که بیش‌تر با دستگاه‌های کامپیوتری کار می‌کند. آهنگ‌سازهایی که اساس کارشان با کامپیوتر است و فقط دو ساز زنده به آن اضافه می‌کنند، هزینه‌شان کم‌تر است و بیش‌تر در بین فیلم‌سازها مطرح می‌شوند. فیلم‌ساز ترجیح می‌دهد به جای سرمایه‌گذاری برای موسیقی فیلم، سرمایه خود را روی انتخاب هنرپیشه بگذارد، چون هنرپیشه ویترین فیلم است. به نظرم موسیقی فیلمی موسیقی خوبی است که با بقیه عوامل حرکت کند و خودش به ‌تنهایی از فیلم بیرون نزند. منظور این نیست که اگر موسیقی فیلمی  ملودیک بود، موسیقی خوبی نیست.  تجربه ثابت کرده که موسیقی فیلم برخی از آهنگ‌ساز‌های دنیا خارج از فیلم سی دی شده  و در دسترس مردم قرار گرفته و با  استقبال زیادی هم روبه‌رو بوده است، اما به هر حال موسیقی فیلم باید با سایر عوامل فیلم همراه باشد.

 

این بلاتکلیفی و آشفتگی در موسیقی ایرانی، آن ‌را از جهانی شدن عقب نگه‌داشته است؟

یکی از علت‌هایی که موسیقی ما مهجور و در همین چهاردیواری‌های خودمان باقی مانده این است‌ که آن ‌را به دنیا معرفی نکرده‌ایم. تلاش‌هایی شده تا فیلم‌های سینمایی را از طریق جشنواره‌های بین‌المللی  به همه دنیا معرفی شوند، اما در‌ مورد موسیقی این اتفاق نیفتاده است. امروز موسیقی در مرزهای خودمان مانده و با استقبالی که شایسته آن است مواجه نمی‌شود. گروه‌هایی هم که در خارج کنسرت می‌دهند، بدون حمایت دولت و با هزینه شخصی این کار را انجام می‌دهند.

 

 

0.71673ente

 

 

ابتذال فراگیری که سبب شده تا موسیقی‌های بنجل مورد اقبال عمومی قرار گیرد را چگونه می‌توان به حاشیه راند؟

صدا و سیما یک دانشگاه است. باید از آنجا به جامعه آموزش داد. البته هر موسیقی‌ای جای خودش را دارد و  نمی‌توان در هر برنامه‌ای موسیقی علمی پخش کرد، اما  باید یک شبکه با برنامه‌های مختلفی داشته باشیم که به موسیقی علمی بپردازد تا گوش مردم به آن عادت کند و بتوانند از موسیقی اصیل و خوب لذت ببرند. موسیقی علمی حتماً آثار کلاسیک بتهوون و موتزارت نیست. موسیقی علمی می‌تواند همین ترانه‌ها باشد با یک زیربنای علمی و آکادمیک. منظورم این نیست که مردم مدام بتهوون یا موسیقی‌های سنتی گوش کنند.  همین ترانه‌هایی که امروزه خواننده‌ها می‌خوانند می‌توانند علمی باشند. آهنگ‌سازها  اگر کمی بیش‌تر زحمت بکشند و نگاه خود را به موسیقی عوض کنند، موسیقی کشور عوض می‌شود. در همه جای دنیا کارهای علمی و بزرگ با کمک و یارانه‌های  دولتی پیش می‌رود. حتی اپراها و ارکسترهای بزرگ دنیا  از هزینه دولتی بهره‌مندند، چون برای دولت‌ها حفظ آثار موسیقایی ارزشمند، همان‌قدر مهم است که حفظ بناهای تاریخی. در دنیا بیش‌تر گروه‌های پاپ خودکفا هستند، ولی گروه‌های ارکستر از بودجه‌های دولتی کمک می‌گیرند و حمایت می‌شوند.

 

 

یکی از پدیده‌هایی که با اتکاء به تکنولوژی کامپیوتری و تکنیک‌های غیر اصیل در جامعه ما رواج یافته «موسیقی پاپ» است. در دو سال گذشته که بحث‌هایی مانند مجوز گرفتن خوانندگان زیرمیزی و غیرمجاز طرح شد و انواع آهنگ‌های پاپ و رپ به بازار راه یافت ما با پدیده جدیدی مواجه شدیم که یک زنگ خطر جدی محسوب می‌شود و گویا مرگ ذائقه فرهنگی اصیل و غلبه نوعی موسیقی ماشینی غربزده و افسرده را شاهدیم. دلیل تفسیر ذائقه مخاطبان چیست؟

انقلاب را فقط با فرهنگ می‌توان صادر کرد، ولی وقتی الگوی موسیقی‌ای که نهادهای دولتی مسئول تولید می‌کنند غربی شود، دیگر صدور فرهنگ ممکن نیست. این سبب می‌شود که از اصالت خود دور شویم و از اعتقاداتمان به خاطر خواسته مردم که این نوع موسیقی را دوست دارند، فاصله بگیریم.

من فقط این را می‌دانم که آن‌چه تولید می‌شود، از طرف مردم خواهان داشته ‌است. چیزی را هم که مردم از آن استقبال می‌کنند ممنوع نیست. هر موسیقی‌ای جایگاه خود را دارد. بعضی موسیقی‌ها فقط به ‌درد «عروسی»‌ می‌خورند. نباید انواع موسیقی را در یک سطح دانست و در یک سطح هم آن ‌را توزیع کرد. ابتدای انقلاب به ‌صورت جدی بحث خوبی مطرح بود که باید انقلاب را صادر کنیم. انقلاب را فقط با فرهنگ می‌توان صادر کرد، ولی وقتی الگوی موسیقی‌ای که نهادهای دولتی مسئول تولید می‌کنند غربی شود، دیگر صدور فرهنگ ممکن نیست. این اتفاق هم فقط به خاطر این می‌افتد ‌که مردم به سراغ ماهواره نروند و آن چیزی را که می‌خواهند از آنجا بشنوند، خودمان به آن‌ها بدهیم. این سبب می‌شود که از اصالت خود دور شویم و از اعتقاداتمان به خاطر خواسته مردم که این نوع موسیقی را دوست دارند، فاصله بگیریم. درصورتی‌ که باید فرهنگ‌سازی شود و کم‌کم رسانه‌ها بستری را آماده کنند که راجع به موسیقی جدی برنامه‌هایی تهیه شود. من نمی‌گویم مدام بتهوون گوش کنید. در عروسی که نمی‌شود موسیقی سنگین گوش کرد. هر موسیقی‌ای جایگاه خود را دارد، ولی بها دادن به یک نوع موسیقی که به عقیده من هیچ ارزش هنری‌ای ندارد و بیش‌تر یک‌‌سری تکنیک است و خیلی نازل و بی محتواست، هیچ فایده‌ای‌ ندارد.

 

 

یک تماس ساده…

دولت حاکم گرچه مدعی است که نگاه ویژه‌ای به موسیقی فاخر و پیشکسوتان هنری دارد، اما به نظر می‌رسد دغدغه هنر متعهد و اصیل بیش‌تر یک شعار تکراری نزد مسئولان است

من که هیچ نگاه ویژه‌ای ندیده‌ام، بلکه برعکس آن را دیده‌ام. برای کاری یک‌‌سال و نیم است که به اداره‌ای می‌روم، در‌ حالی‌‌که همه کسانی که پایین‌تر از من بوده‌اند، کارشان را انجام داده‌اند. حالا که نوبت من شده، کار درگیر پیچ و خم اداری شده است. با این‌که تازه مرا می‌شناسند، با این همه یک‌سال و نیم است که دنبال این کار هستم و هنوز به هیچ نتیجه‌ای نرسیده و اصلاً رهایش کرده‌ام. توقع هم ندارم که مسئولین نگاه ویژه‌ای داشته باشند. مشکلات اقتصادی و گرفتاری‌های کشور را می‌فهمم و واقعاً توقعی ندارم، اما این‌که بی‌دلیل و از روی حسادت‌ها و دشمنی‌ها انگ‌های مختلف می‌زنند، اذیت می‌شوم. از تیم جدید دولت یک‌نفر هم سراغ ما نیامده‌ است و ما ندیده‌ایم که از پیشکسوت‌ها تقدیر شود. اصلاً فکر نمی‌کنند که این فرد مال این مملکت است، برای اعتلای فرهنگ این کشور تلاش کرده و از هیچ کاری دریغ نداشته ‌است. من خودم همیشه بی‌حاشیه و گوشه‌گیر بوده‌ام. همیشه هم فشارها را در خودم نگه داشته‌ و توقعی هم نداشته‌ام، ولی بالاخره همین مسئولان یک تماس ساده که می‌توانند بگیرند. شرایط طوری شده که گاهی دلم می‌خواهد گوشه‌ای بنشینم و با همان مداد و پاک کن شروع به نوشتن ‌کنم و به موسیقی گوش ‌بدهم. بعد از شدت گرسنگی به خودم می‌آیم و می‌بینم چند ساعت گذشته است.

 

 

 در حال حاضر وضعیت نشر آثار شما که به موسیقی ملی ایران تعلق دارد، چگونه است؟

 اصلاً خوب نیست. اغلبشان تکثیر و توزیع نمی‌شوند. بعضی‌ها هم که گم شده‌اند! من چهار پنج کار را به سفارش یک مدیر ساختم، اما حالا که او تغییر کرده و فرد دیگری روی کار آمده، آن کارها گم شده‌اند! باورتان می‌شود؟ یا مثلاً سی‌دی‌ کار پیدا نمی‌شود. یک کار وقتی تولید می‌شود، باید در دسترس باشد. مثلاً «کارون» کجاست؟ مردم باید گوش کنند که فرق آن را با موسیقی‌های دیگر بدانند. به جای این‌که موسیقی را کالبد شکافی کنند که آهنگ‌ساز چه منظوری از ساخت این موسیقی دارد و چرا این تم ساخته شده و چرا این خواننده و گروه کر را آورده، فقط به مناسبتی یک‌‌سری موسیقی ساخته می‌‌شود و چند کپی از آن تکثیر و به سفارتخانه‌ها هدیه داده می‌شود. این خوب نیست و باعث می‌شود موسیقی بمیرد. مادام که این‌گونه باشد، موسیقی ما به سمت سطحی‌گرایی، گیشه و پول می‌رود و هنر جای خود را به عام‌گرایی می‌دهد.

 

 

در سال‌های گذشته کم‌تر به بازار موسیقی اثری جدید را عرضه کرده‌اید و گزیده کار می‌کنید. چرا؟

چون می‌گویند انتظامی گران است. انتظامی گران نیست، هزینه کارش گران است. چون من زنده ضبط می‌کنم و باید پول پرداخت کنم. این مربوط به حوزه سینماست. فیلم‌ها اغلب خوب نیستند و طبیعتاً خوب هم نمی‌فروشند. از سوی دیگر بوروکراسی آزاردهنده شده ‌است و بعضی تبعیض‌ها اذیتتان می‌کنند. روزی‌ که یک هنرمند احساس کند به درجه استادی رسیده، روز مرگ اوست. دریای هنرها، خصوصاً موسیقی به‌‌قدری عمیق و ژرف است که وقتی چشمانت را می‌بندی تا دانسته‌هایت را مرور کنی، آن وقت مطمئن می‌شوی که تنها یک قطره از آن دریا نصیبت شده‌است. این‌که آدم‌ها در مراوداتشان به یکدیگر لقب استاد می‌دهند، فقط جنبه احترام دارد. هیچ‌‌کس نمی‌تواند خود را پربار و کامل بداند. مسیر یادگیری هر انسانی به‌‌قدری بلند و طولانی است که کفاف عمر ما را نمی‌دهد و حالا حالاها باید آموخت، اما متاسفانه گویا این روزها دیگر شاگرد پیدا نمی‌شود و همه استاد شده‌اند.

 

 

سمفونی‌هایی که برگ‌هایی از تاریخ این کشورند

شما به سنت فرهنگی‌ای تعلق دارید که تسلیم موسیقی بنجل و هنر تجاری نشدید. چرا در حوزه موسیقی عامه‌گرا کار نکردید؟

من هم می‌توانم با تغییر کارم که ساده‌تر هم هست، درآمد بسیار بیش‌تری پیدا کنم و با پرکردن یک سی دی برای خوانندگان چند برابر درآمد الان را بگیرم، اما تخصص من چیز دیگری است. نمی‌توانم موسیقی روزمره کار کنم. دوست دارم موسیقی‌ای کار کنم که همیشه محل مراجعه و برگی از تاریخ ملی ما باشد. بعضی‌ها مرا متهم می‌کنند به مناسبتی کارکردن. بعد هم نتیجه می‌گیرند که این کار به درد نمی‌خورد، اما من کارهایم را با عشق انجام می‌دهم و به آن‌ها معتقدم. در این کشور بسیاری از فعالیت‌های هنری مثل کار من پشتیبانی دولتی می‌خواهد. در بخش خصوصی هیچ‌کسی سرمایه‌اش را صرف کارهایی که ممکن است درآمد زیادی نداشته باشند، نمی‌کند. سمفونی‌هایی مانند «ایثار»، «مقاومت»، «انقلاب» و… کارهای روزمره نیستند، برگ‌هایی از تاریخ این کشورند.

 

 

با تحلیلی که از وضع موسیقی معاصر داریم به نظر می‌رسد موسیقی بنجل پیروز شده است و حرفه‌ای‌ها باختند. شما به عنوان هنرمندی اصیل در این وضع چگونه زندگی را سپری می‌کنید؟

خسته‌ام. خیلی خسته. اغلب آدم‌ها در مقطعی از زندگی به دلیل ناملایمات زندگی و اجتماع، دچار خستگی روحی می‌شوند که به دنبالش خستگی جسم را هم می‌آورد، اما هنوز وقتی کار خوبی پیشنهاد می‌شود، بیش از آن‌که به بحث مالی و دستمزد  فکر کنم، حس می‌کنم یک اتفاق خوب برایم افتاده است که می‌تواند دوباره به من انگیزه بدهد.

 

 

 

 

نظرات

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.

  • دیدگاه سید شهیدان اهل قلم درباره موسیقی

    اگر دیدید موسیقی بر محتوا غلبه دارد، گوش نکنید

    . درباره موسیقی حداقل دو جور می‌شود بحث کرد؛ این دو جور، یکی بحث فقهی درباره موسیقی است که اصلا در حد بنده نیست و آدم‌هایی مثل ما اصلا نباید به خودشان اجازه بدهند که وارد بحث‌های فقهی شوند، مسایلی کاملا تخصصی است و به هیچ‌وجه در حیطه ما نیست. مسایل کاملا تخصصی به تحصیلاتی در همان زمینه احتیاج دارند. به این دلیل ...
  • دیدگاه شهید دكتر بهشتی درباره موسیقی

    آن موسیقی حرام است، که انسان را در مقابل گناه ‌بي‌پروا كند

    موسيقي‌ از نظر اسلام‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ نامه‌ شما رسيد. در اين‌ نامه‌ درباره‌ چند مطلب‌ سوال‌ كرده ‌بوديد كه‌ لازم‌ دانستم‌ به‌ اين‌ سوالات‌ طي‌ نوار، پاسخ‌ مفصل‌تري‌ بدهم‌. خواهش‌ مي‌كنم‌ كه‌ نوار را گوش‌ كنيد تا اگر باز نكته‌اي‌ به‌ نظرتان‌ رسيد بپرسيد تا پاسخ‌ بدهم‌ و ضمناً نوار را هم‌ به‌ مركز اسلامي‌ هامبورگ برگردانيد، چون‌ اين‌گونه‌ نوارها معمولا اينجا ...
  • گزیده‌ای از نظرات رهبر انقلاب در مورد موسیقی

    خواننده خوب جبهه مستضعفین کجاست؟

        خواننده خوب جبهه مستضعفین کجاست؟ بنده گاهى اوقات که مى‌بینم نوجوانى را به تلویزیون مى‌آورند که از صداى خوبى برخوردار است، دلم مى‌لرزد که آیا بناست این نوجوان، فردا، پس فردا خواننده‌ى خوبِ جبهه‌ى مستضعفین و جبهه‌ى حق شود، یا قرار است به خود و مادر و پدرش پولى بدهند، بعد هم ببرندش و یک استودیوى مجّانىِ پر زرق و برق در اختیارش ...